جدول جو
جدول جو

معنی ابوذر - جستجوی لغت در جدول جو

ابوذر(پسرانه)
ابوذر، نام یکی از صحابه پیامبر (ص)
تصویری از ابوذر
تصویر ابوذر
فرهنگ نامهای ایرانی
ابوذر(اَ ذَ)
مصعب بن محمد خشنی بن مسعود بن ابی رکب. او مانند پدر خویش از نحات مغرب است و هر دو از مردم رکب شهری به یمن باشند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اباذر
تصویر اباذر
(پسرانه)
ابوذر، نام یکی از صحابه پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بوذر
تصویر بوذر
(پسرانه)
ابوذر، نام یکی از صحابه پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ ؟ عَ یِ جُ)
او را ابوذراعۀ معمری نیز گفته اند. از اوست:
اگر بدولت با رودکی نه همسانم
عجب مکن سخن از رودکی نه کم دانم
اگر بکوری چشم اوبیافت گیتی را
ز بهر گیتی من کور بود نتوانم.
هر آنکسی که نباشد ز اخترش اقبال
بود همه هنر او بخلق نامقبول
شجاعتش همه دیوانگی فصاحت حشو
سخن گزاف و کریمی فساد و فضل فضول.
رجوع به مجمعالفصحاء ج 1 ص 82 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَ رِ زَ)
یکی از اعاظم مشایخ متقدمین. شرح حال او در نفحات الانس جامی آمده است و این قطعه از اوست:
تو بعلم ازل مرا دیدی
دیدی آنگه بعیب بخریدی
تو بعلم آن و من بعیب همان
رد مکن آنچه خود پسندیدی.
و از اشعار عربی اوست:
یعرفنا من کان من جنسنا
وسائر الناس لنا منکر.
گویند وقتی سبکتکین بدیدار او شد و وصیت خواست شیخ گفت: با دشمن مدارا کن و با دوست به رأفت باش، عیب کس بر زبان میار، از سیاست خائن درمگذر، خرد را بر بزرگ مگمار و همواره خالق خود را حاضرو ناظر دان. ظاهراً مرگ او در اواخر مائۀ چهارم هجری بوده است. رجوع به نامۀ دانشوران ج 2 ص 387 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَرر)
احمد بن ابراهیم بن محمدحلبی، معروف به سبط العجمی. رجوع به احمد...، و رجوع به سبط العجمی شود. و حاجی خلیفه در موضعی نام او را احمد بن البرهان ابراهیم سبطبن العجمی آورده است
لغت نامه دهخدا
(زُ بَ)
عبدالصمد احمد بن حسین... عبدالله بن زبیر، مکنی به ابوذر. منسوب است به جد خود زبیر بن عوام و از قراء مدینه میباشد. از ابوبکر محمد بن اسحاق بن خزیمه وابوالعباس محمد اسحاق بن سریع و ابوعبدالله محمد بن مسیب ارغنانی سماع دارد. از آنجا که پدر او نیز محدث بود وی از اوان کودکی توفیق سماع حدیث از مشایخ مذکور یافت و در 550 هجری قمری درگذشت. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَرر)
شامی. محدث است. او از ابواسحاق الهمدانی و از او یحیی بن زکریا روایت کند. در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَرر)
طرسوسی. او راست: الخصال فی فروع الحنفیه
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَرر)
کشی، خراسانی. منوچهری در بیت ذیل نامی از این شاعر خراسانی کشی برده است:
در خراسان بوشعیب و بوذر آن ترک کشی
و آن صبور پارسی و آن رودکی ّچنگ زن.
و در لغت نامۀ اسدی بیت ذیل از ابوذر آمده است شاهد کلمه سنگله:
گفتم که ارمنی است مگر خواجه بوالعمید
کو نان گندمین نخورد جز که سنگله.
و در تذکرۀ عرفات بنقل مجمعالفصحاء گوید ترک کشی ایلاقی از قدما و از مشاهیر امراست و قطعۀ ذیل را نیز بدو نسبت می کند:
رادمردی بدهر دانی چیست
باهنرتر ز خلق دانی کیست
آنکه با دوستان تواند ساخت
آنکه با دشمنان تواند زیست
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَرر)
عمر بن ذرّبن عبدالله بن زراره بن مسعود بن معاویه بن منبه بن غالب بن وقش بن قاسم بن موهبه بن دعام کوفی همدانی. فقیه و محدث و قاضی. او مردی صالح و عابدی بلندمرتبت است. از عطاء و مجاهد روایت کند. وکیع و اهل عراق از او روایت کنند و از مرجئه است. وفات او در سال 155 یا156 هجری قمری بود. رجوع به وفیات ابن خلکان، و رجوع به نامۀ دانشوران ج 1 ص 486 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَرر)
او راست: کتاب فضائل القرآن. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَرر)
عبدبن احمد بن محمد هروی مالکی. محدث مشهور. او در هرات و سرخس و بلخ و مرو و بصره و دمشق و مصر استماع حدیث کرد و دیری بمکه مجاور بودو با دارقطنی و جمعی کثیر از اهل حدیث صحبت داشت. او راست: تفسیری بر قرآن کریم. المستدرک علی الصحیحین. معجم الشیوخ. کتاب المناسک. وفات وی به سال 434 یا 436 هجری قمری بوده است. و رجوع به عبدبن احمد... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَ)
تابعی است و از عثمان بن عفان روایت کند. در تاریخ اسلام، تابعی به کسانی اطلاق می شود که از صحابه پیامبر اسلام (ص) علم و دین را دریافت کرده اند. این افراد نقش بسیار مهمی در حفظ و انتقال سنت نبوی داشته اند و به دلیل نزدیکی به صحابه، دارای اعتبار و ارزش علمی بالایی در علوم اسلامی، به ویژه حدیث، فقه و تفسیر هستند. بسیاری از مکاتب فکری اولیه جهان اسلام بر اساس تعلیمات همین تابعین بنا شده اند.
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَ)
سهیل بن ذراع. محدث است. محدث در نظر مسلمانان به عنوان یک فرد متخصص در علم حدیث شناخته می شود که تلاش دارد تا روایات پیامبر اسلام را بدون کم و کاست به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد با بهره گیری از دانش رجال و درایه حدیث، توانایی تشخیص صحت احادیث را دارند و در صورت صحت، این احادیث را ثبت و نقل می کنند تا از تحریف یا تغییر در سنت نبوی جلوگیری شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَرْ رَ)
الحرمازی. صحابی است. در تاریخ اسلام، صحابی عنوانی است که به یاران و همراهان راستین پیامبر اسلام (ص) داده می شود. این افراد در گسترش اسلام، نشر قرآن و حفظ سنت نبوی نقش بی بدیلی ایفا کردند. بسیاری از آنان در جنگ های صدر اسلام حضور داشتند و از اسلام دفاع کردند. صحابه نقشی کلیدی در تدوین و تبیین تعالیم اسلامی داشتند.
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَ بَ ؟)
محمد مستنصر. دهمین از امرای بنوحفص بتونس (از 717 تا 718 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَرْ رَ)
حارث بن معاذ بن زرارۀ انصاری. صحابی است و برادر او ابونمله نیز از صحابۀ کرام است و آن دو با پدر در غزوۀ احد درجۀ شهادت یافتند. در منابع حدیثی و تاریخی، صحابی عنوانی است که به کسی داده می شود که در زمان حیات پیامبر اسلام (ص) با او دیدار داشته، به دین اسلام گرویده و مسلمان از دنیا رفته باشد. این افراد از مهم ترین پایه های انتقال آموزه های نبوی به نسل های بعد هستند. تحلیل شخصیت و عملکرد صحابه یکی از موضوعات اصلی در علم رجال، تاریخ اسلام و فقه است.
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَرْ رَ)
هذلی صاهلی. شاعری است از عرب
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَرر)
الغفاری، و بعضی ابوالذر گفته اند و اکثر و اشهر اوّلی است. در نام و نسب او اختلافات بسیار است و مشهورتر جندب بن جناده و مادر او رمله بنت الوقعیه است از بنوغفار. یکی از کبار صحابه و از مؤمنین قدیم، گویند او پس از چهار کس ایمان آورد و سپس به بلاد خویش بازگشت و بدانجا ببود تا آنگاه که رسول صلی الله علیه وآله بمدینه شد و از ابن عباس آرند آنگاه که ابوذر بعثت رسول بشنید به برادر خویش موسوم به انیس گفت برنشین و به این وادی شو و از آن مرد که مدعی است از آسمان او را آگاهی آرند خبر گیر و گفتۀ او استماع کن و بمن بازگرد. انیس به مکه رفت و گفتارهای رسول بشنید و نزد ابوذرشد و گفت او را به مکه دیدم که مردم را بمکارم اخلاق میخواند و سخنان او شنیدم گفته های او از سنخ شعر نباشد. ابوذر گفت آنچه من میخواستم نه این بود و توشه و آب با خویش برداشت و بمکه رفت و به مسجد درآمد و در جستجوی آن حضرت بود و نمی خواست از کس پرسیدن و آن جستجو تا شب بکشید و در مسجد بخفت و شبانگاه علی علیه السلام وی را بدید و گفت مانا مرد غریب است گفت آری گفت برخیز تا بخانه شویم ابوذر گوید با علی برفتم و هیچ از من نپرسید و من نیز سوءالی از وی نکردم بامداد به مسجد بازگشتم و همه روز بدانجا ببودم و به شب به مضجع دوشین خود شدم بار دیگر علی علیه السلام بر من گذر کرد و گفت گاه آن نرسید که منزل خویش بدانی و مرا برپای داشت و با خویش ببرد و در این دو روز هیچ یک از ما از هم پرسشی نکردیم و شب سوم نیز علی علیه السلام بیامد و مرا بخانه برداشت و چون بیاسودیم علی گفت مرا نگوئی چه ترا به آمدن مکه داشت ؟ گفتم اگر پیمان کنی که مرا راه نمائی ترا خبر دهم و علی علیه السلام با من پیمان کرد و من بگفتم علی گفت او پیامبر است وآنچه بر وی آمده حق است و رسول خدای باشد چون بامداد درآید با من بیا پس در قفای وی بشدم تا بر رسول خدای درآمدیم و من رسول را به تحیت اسلام تحیت کردم و گفتم السلام علیک یا رسول الله و من اول کسم که بر او صلوات الله علیه به تحیت اسلام سلام گفته ام فرمود علیک السلام کیستی ؟ گفتم مردی از بنی غفار پس اسلام بر من عرضه داشت و من اسلام آوردم و شهادتین بر زبان راندم رسول بمن گفت به قوم خویش بازشو و آنان را آگاهی ده لکن امر خویش از اهل مکه پنهان دار چه بر حیات تو از آنان بیم دارم گفتم قسم به خدائی که جان من در قبضۀ قدرت اوست که بر سر جمع فریاد کنم و از مسجد بیرون شد و با آواز بلند شهادتین گفتن گرفت و اهل مکه بر وی هجوم کردند و بزدند تا بیفتاد و عباس عم رسول صلوات الله علیه بیامد و خویشتن بر وی افکند و گفت وای بر شما آیا ندانید که او از قبیلۀ غفار باشد و شما را در بازرگانی با شام بر قوم او گذر است و او را رها کرد. دیگر روز ابوذر کردۀ دی تکرار کرد و باز مشرکین انبوهی کردند و وی را بزدند در این کرّت نیز عباس خویشتن بر وی انداخت و وی را خلاص داد پس به قبیلۀ خویش بازگشت و بخدایان عرب استهزاء و سخریه کردن آغاز کرد و پس از دیری بمدینه بازگشت و چون رسول صلوات الله علیه وی را بدید نام او از یاد بکرده بود فرمود ابونمله ؟ گفت اسم من ابوذر است فرمود بلی ابوذر. و تا رحلت رسول صلوات الله علیه در خدمت و مصاحبت آن حضرت بود پس از وفات ابوبکر به شام شد و تا روزگار خلافت عثمان بدانجا بزیست و چون او به اعمال معاویه در شام انکار می کرد و خرده ها میگرفت معاویه بعثمان شکوه کرد و عثمان او را به ربذه نفی کرد و ابوذر در سال 32 بدانجا درگذشت و ابن مسعود با عده ای از بزرگان صحابه از جمله حجر بن عدی بن ادبر الکندی و مالک بن الحارث الاشتر و جوانی از انصار در آن وقت بر ربذه میگذشتند و چون از وفات وی آگاهی یافتند به جنازه او شدند و بر وی نماز گزاردند و به جامۀ جوانی انصاری کفن کردند و گویند آنگاه که ابن مسعود را به نماز گزاردن وی خواندند گفت این کیست گفتند ابوذر پس بگریست گریستنی طویل و گفت دریغا برادر و دوست من او تنها بزیست و تنها بمرد و خدای تعالی او را تنها برمیانگیزد خوشا به حال وی. و از ام ذرّ زوجه او روایت کنند که گفت چون وفات ابوذر نزدیک رسید من میگریستم ابوذر گفت سبب گریه چیست ؟ گفتم چگونه نگریم که تو در بیابان قفر از دنیا میروی و مرا جامه ای نیست تا کفن تو کنم گفت مژده باد ترا و گریه مکن که من از رسول خدا صلوات الله علیه شنیدم که فرمود هر زن و مردی دو یا سه فرزند ایشان بمیرد و آنان بر مرگ فرزندان خویش شکیبائی کنند هرگز روی آتش دوزخ نبینند و ما را سه فرزند بمرد و ما بر مرگ آنان صبر کردیم و هم رسول صلوات الله علیه با جماعتی که من نیز از جملۀ آنان بودم خطاب فرمود که یکی از شما در بیابانی بمیرد و گروهی مؤمنین بر مرگ او حاضر آیند و امروز هیچیک از آن جماعت بر جای نیستند و همگی در روستاها وفات یافتند و آن کس که رسول از مرگ او به بیابان خبر داد من باشم قسم به خدای که رسول کاذب نیست و من نیز دروغزن نباشم بر سر راه شو و بنگر گفتم این چگونه باشد؟ قافلۀ حاج بگذشت و راه بسته شد گفت بازشو و بنگر بدانجا تلی بود و من بنوبت گاهی بر آن تل بالا میرفتم و به راه میدیدم و گاه بازمیگشتم و به پرستاری او میپرداختم در این حین سواری چند که به شتاب مانند کرکس به شکاری بجانب ما می آمدند چون نزدیک شدند بایستادند و گفتند ای زن ترا چه رسیده است گفتم مردی ازمسلمانان در حال نزع است آیا شما به تکفین وی خواهید پرداخت ؟ گفتند او کیست ؟ گفتم ابوذر پرسیدند صاحب رسول صلی الله علیه وآله وسلم ؟ گفتم آری گفتند پدر و مادر ما فدای او باد و به جانب منزل ما بشتافتند و ابوذر حدیث شنیده از رسول صلوات الله علیه در باب مرگ او به فلات بدیشان روایت کرد و گفت اگر من یا زن مرا جامه ای بود که به تکفین من بسنده بود البته آنرا اختیار میکردم و گفت شما را به خدا سوگند میدهم که هر یک از شما را که منصب امارت یا عریفی یا بریدی یا نقابت است به امر تکفین من نپردازد و جملۀ آنان صاحب همین مناصب بودند جز جوانی انصاری که گفت ای عم ترا کفن کنم دراین ردا که ببر دارم یا دو جامه از رشتۀ مادرم که با من هست ابوذر گفت نیک آمد چون درگذشت او را غسل دادند و در آن جامه ها کفن کردند. و از رسول صلوات الله علیه روایت است که فرمود ابوذر در امت من به زهد چو عیسی بن مریم است علیه السلام. و باز فرمود مااظلت الخضراء و مااقلت الغبراء اصدق لهجه من ابی ذر و نیز آن حضرت فرمود الجنه مشتاقه الی اربعه من امتی، و علی و سلمان و مقداد و ابی ذر را بشمرد و آنگاه که رسول صلوات الله علیه در سال هفتم از هجرت به عمرهالقضا میشد ابوذررا در مدینه خلیفتی داد و عمر بن الخطاب بدان وقت که وضع دیوان کرد با اینکه ابوذر غزوۀ بدر را درک نکرده بود او را مانند حضرت امام حسن و امام حسین علیهم االسلام و سلمان فارسی چون دیگر اهل بدر پنج هزار درم وظیفه مقرر کرد و در علت شکایت معاویه از ابوذر به عثمان گفته اند او میگفت در آیت: الذین یکنزون الذهب والفضه و لاینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم، اهل اسلام نیز داخلند و معاویه را عقیده آن بود که حکم این آیت به یهود و نصاری اختصاص دارد، دیگر آنکه معاویه از بیت المال به بیت مال الله تعبیر میکرد و ابوذر میگفت از آنروی بیت مال الله تعبیر میکنی که حساب آنرا در روز جزا جواب گوئی و حال آنکه بیت المال مسلمین است و محاسبۀ آنرا در دنیا مفروغ میباید ساخت. و ابوذر به امر معروف و نهی ازمنکر می پرداخت و معاویه را از امور نالایق منع میکردو این بر معاویه گران می آمد از اینرو به عثمان نوشت که ابوذر اعتقاد مردم شام را درباره تو تباه می کندو عثمان او را بمدینه طلبید و پس از گفت و شنود به ربذه نفی کرد و ربذه در سه منزلی مدینه است، و یکی ازعلل مخالفت مصریان با عثمان نفی ابوذر از مدینه به اغوای معاویه بود. زوجه او ام ذرّ نیز صحابیه است
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَ)
محمد بن غنیم بصری. محدث است. در جامعه اسلامی، محدثانی که قادر به تجزیه و تحلیل دقیق روایات پیامبر اسلام و اهل بیت بودند، از احترام ویژه ای برخوردار بودند. آنان با بررسی دقیق اسناد و مدارک روایات، سبب تثبیت اصول دینی و جلوگیری از انتشار احادیث نادرست یا جعلی شدند. در نتیجه، محدثان نقشی اساسی در تدوین منابع حدیثی معتبر ایفا کردند.
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَرر)
عبدالرحمن بن فضاله. محدث است و صفوان بن عمرو از او روایت کند. در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
آب. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان). ماء
لغت نامه دهخدا
(اَ ءُ)
جمع واژۀ بئر. چاه ها
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ)
ابوعذرزنی، آنکه دوشیزگی او برداشت. (المزهر). دوشیزگی برنده. ابوعذرالمراءه، آنکه دوشیزگی او بگرفت. نخستین مرد که با دوشیزه ای آرمد.
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ ذَ)
آفتاب پرست. حربا. (منتهی الارب). آفتاب گردک. پژمره. خور. مارپلاس. اسدالارض. حربایه. بوقلمون. ابوقلمون. خامالاون. افطح.
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَ)
جندب بن جناده بن سفیان بن عبید بن صعیربن حرام بن غفار غفاری. نام یکی از صحابۀ رسول. رجوع به ابوذر جندب... شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَرر)
حازم بن محمد بن یونس بن قیس بن ابی غرزه. محدث است. محدثان در تاریخ اسلام نه تنها ناقلان حدیث بودند بلکه با دقت علمی، فنی و تاریخی که در تحلیل روایات داشتند، به طور مؤثری در تصحیح، تطبیق و پالایش احادیث نقش آفرینی کردند. آن ها به بررسی دقیق راویان، تحلیل متون روایات و مقایسه با سایر منابع معتبر پرداخته و به دین اسلام کمک کردند تا منابع دینی اش بدون هیچ گونه تحریف به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا