نزیل حمص. صحابی است. در علوم اسلامی، صحابی به مسلمانی گفته می شود که پیامبر اکرم (ص) را دیده، به او ایمان آورده و در حال اسلام وفات کرده است. صحابه از یاران وفادار پیامبر بودند که در میدان های جهاد، دعوت و آموزش دین مشارکت داشتند. شناخت دقیق صحابه به فهم بهتر سیره پیامبر، فقه اسلامی و جریان های صدر اسلام کمک شایانی می کند و در آثار تاریخی بسیار آمده است.
نزیل حمص. صحابی است. در علوم اسلامی، صحابی به مسلمانی گفته می شود که پیامبر اکرم (ص) را دیده، به او ایمان آورده و در حال اسلام وفات کرده است. صحابه از یاران وفادار پیامبر بودند که در میدان های جهاد، دعوت و آموزش دین مشارکت داشتند. شناخت دقیق صحابه به فهم بهتر سیره پیامبر، فقه اسلامی و جریان های صدر اسلام کمک شایانی می کند و در آثار تاریخی بسیار آمده است.
موسی بن محراق. محدّث است. علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
موسی بن محراق. محدّث است. علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
اسماعیل بن دراس. محدث است و عبدالصمد بن عبدالوارث کوفی از او روایت کند. نقش محدثان در انتقال دقیق سنت پیامبر اسلام، چنان حیاتی بوده که بسیاری از علوم اسلامی مانند فقه و تفسیر، بر پایه تحقیقات آنان شکل گرفته اند. محدث کسی بود که عمر خود را صرف شنیدن، حفظ کردن، مقایسه و روایت احادیث کرد و در این مسیر، سفرهای طولانی به شهرهای مختلف را به جان می خرید. کتاب هایی چون صحیح بخاری و مسلم، نتیجه تلاش نسل های متعدد از محدثان هستند.
اسماعیل بن دراس. محدث است و عبدالصمد بن عبدالوارث کوفی از او روایت کند. نقش محدثان در انتقال دقیق سنت پیامبر اسلام، چنان حیاتی بوده که بسیاری از علوم اسلامی مانند فقه و تفسیر، بر پایه تحقیقات آنان شکل گرفته اند. محدث کسی بود که عمر خود را صرف شنیدن، حفظ کردن، مقایسه و روایت احادیث کرد و در این مسیر، سفرهای طولانی به شهرهای مختلف را به جان می خرید. کتاب هایی چون صحیح بخاری و مسلم، نتیجه تلاش نسل های متعدد از محدثان هستند.
علی بن محمد. محدث است. در اصطلاح علم حدیث، محدث به فردی گفته می شود که احادیث صحیح را از سایر روایات تمیز می دهد و آن ها را به دقت به نسل های بعدی منتقل می کند. به عبارت دیگر، محدث کسی است که روایت های پیامبر اسلام را جمع آوری کرده، بررسی و تطبیق می کند و در صورت صحت، آن ها را نشر می دهد. این کار نیازمند دقت در بررسی سند، متن، و شرایط راویان است.
علی بن محمد. محدث است. در اصطلاح علم حدیث، محدث به فردی گفته می شود که احادیث صحیح را از سایر روایات تمیز می دهد و آن ها را به دقت به نسل های بعدی منتقل می کند. به عبارت دیگر، محدث کسی است که روایت های پیامبر اسلام را جمع آوری کرده، بررسی و تطبیق می کند و در صورت صحت، آن ها را نشر می دهد. این کار نیازمند دقت در بررسی سند، متن، و شرایط راویان است.
تابعی است و از ابن عمر روایت کند. تابعی در علم حدیث به کسی گفته می شود که صحابی را درک کرده ولی خود پیامبر را ندیده است. این واژه از نظر سند حدیث اهمیت زیادی دارد، زیرا تابعی واسطه ای مستقیم میان صحابی و محدثین بعدی است. صداقت و امانت تابعین در نقل روایت ها، آنان را در ردیف مهم ترین شخصیت های علمی صدر اسلام قرار داده است.
تابعی است و از ابن عمر روایت کند. تابعی در علم حدیث به کسی گفته می شود که صحابی را درک کرده ولی خود پیامبر را ندیده است. این واژه از نظر سند حدیث اهمیت زیادی دارد، زیرا تابعی واسطه ای مستقیم میان صحابی و محدثین بعدی است. صداقت و امانت تابعین در نقل روایت ها، آنان را در ردیف مهم ترین شخصیت های علمی صدر اسلام قرار داده است.
سجستانی. سلیمان بن اشعث بن اسحاق بن بشیر بن شدادبن عمرو بن عمران السجستانی الازدی بالولاء. اصل او از سیستان و مولد او به سال 202 هجری قمری بود. وی در اوان صبا به نیشابور بودو با فرزندان اسحاق بن راهویه به یک دبستان سبق میخواند و آنگاه که هنوز سنین عمر او به ده نرسیده بود نزد محمد بن اسلم طوسی استملاء احادیث میکرد. سپس به بصره شد و بدانجا اقامت گزید و چند کرّت به بغداد سفر کرد و از روات حرمین عراق و خراسان و شام و مصر و بصره و جزیره ابن عمر از جمله احمد بن حنبل و احمد بن صالح و مسلم بن ابراهیم و احمد بن عبید و سلیمان بن حرب وعده بیشمار دیگر اخذ روایت کرد. و احمد حنبل از اوروایت حدیث کرد و ابوالفرج بن جوزی گوید او در نقل حدیث و علل آن از اکابر ائمۀ محدثین و علماء آنان است و مانند کتاب سنن او یکی از صحاح ستۀ اهل سنت و جماعت تصنیفی نیامد. او این کتاب را بر احمد بن حنبل عرضه کرد و وی را پسند افتاد و تحسین کرد. یافعی گویدکان ابوداود رأساً فی الحدیث و رأساً فی الفقه ذاجلاله و حرمه و صلاح و ورع. و ابراهیم حربی گوید حدیث در کف ابوداود چون آهن در دست داود نبی نرم شد و او با علم خویش ورع و تقوی را جمع کرد. و ابن خلکان گوید: احد حفّاظ الحدیث و علمه و علله و کان فی الدرجه العالیه من النسک و الصلاح. و شیخ ابواسحاق شیرازی در طبقات الفقهاء او را از اصحاب امام حنبل شمرده است. و ابوبکر بن راشد در تصحیح المصابیح از ابوداود حکایت کند که می گفت: از پیامبر پانصدهزار حدیث نوشتم و چهارهزار و هشتصد حدیث از آن عده کثیره برگزیدم و آن کتاب سنن است، مرکب از اخبار صحاح و شبه صحاح و نزدیک به صحاح و تنها چهار حدیث از آن دین مرد را بسنده باشد. یکی از آن چهار قول رسول صلوات الله علیه است که فرمود: الاعمال بالنیات، یعنی در عمل، کار، دل و قصد و آهنگ راست. و دیگر فرمود: من حسن ایمان المرء ترکه ما لایعنیه، یعنی از نشانه های نیکوئی ایمان آن است که از هرچه نه بکار تست دست برداری. و دیگر فرموده: لایکون المؤمن مؤمناً حتی یرضی لأخیه ما یرضاه لنفسه، یعنی مؤمن مؤمن نبود تا آنگاه که برای دیگران آن پسندد که خود را پسندد. و دیگر فرمود: الحلال بیّن و الحرام بیّن و بین ذلک امور مشتبهات فمن ترک الشبهات نجی من المحرمات و من اخذ بالشبهات ارتکب المحرمات فهلک من حیث لایعلم، یعنی روا و حلال پیدا و ناروا و حرام پیداست و میان این دو اموریست که حکم آن روشن نیست و مشتبه است، هرکه ازاین امور پرهیز جست از نارواها و محرّم ها ایمن ماندو آنکه بدانان یازید در ناروائیها و حرامها افتاد واز آنسوی که ندانست خود را بورطۀ هلاک افکند. ابوبکر گوید که ابوداود می گفت شهوت خفیه یعنی آز نهان و راز حب و دوستی ریاست است. وقتی در مجلس استملاء دوستی از او اجازت خواست تا با محبرۀ وی چیزی نویسد ابوداود گفت: من شرّع فی مال اخیه بالاستیذان فقد استوجب بالحشمه الحرمان. و در ترجمه او آمده است که سهل بن عبدالله تستری زاهد مشهور که صاحب مقامات و کرامات بود به زیارت ابوداود شد. او را گفتند این سهل است که به زیارت تو آمده است ابوداود برپای خاست و او را اکرام داد و بنشاند. سهل گفت مرا بتو حاجتی است، گفت آن چیست بگوی با امکان، آن حاجت برآرم، ابوداود بگفت. سهل گفت خواهم اجازت دهی تا بر آن زبان که با وی از رسول صلی الله علیه وآله حدیث کرده ای بوسه دهم داود زبان بیرون کرد و عبدالله زبان وی ببوسید. و باز گویند که او در روش و هیئت و منظر و شمائل به رسول علیه السلام ماننده بود، بدین سیاق: عن ابراهیم عن علقمه قال کان عبدالله یشبه بالنبی صلی الله علیه وسلم فی هدبه و دلّه و کان علقمه یشبه به عبدالله و قال جریر بن عبدالحمید کان ابراهیم یشبه بعلقمه و کان منصور یشبه بابراهیم و قال غیر جریر کان سفیان یشبه بمنصور و قال عمران بن احمد و قال ابوعلی القوهستانی کان وکیع یشبه بسفیان و کان احمد بن حنبل یشبه بوکیع و کان ابوداود یشبه باحمد بن حنبل رضی الله عنهم. ابوداود به سال 275 هجری قمری به بصره درگذشت و عبدالله بن عبدالواحد هاشمی بر وی نماز کرد. حاجی خلیفه علاوه بر سنن دو کتاب یکی به نام ناسخ القرآن و منسوخه و دیگری را بقولی، دلائل النبوه به نام او آورده است. و ابن الندیم کتابی دیگر موسوم به کتاب اختلاف المصاحف از او نام برده و در قاهره کتابی به نام مراسیل منسوب بدو به طبع رسیده است. و سجستان که داود از آنجاست سجستان خراسان ولایت معروف است که بفارسی سیستان نامند و یاقوت در معجم البلدان گوید که ابوالفضل محمد بن طاهر مقدسی گفت که از محمد بن نصر شنیدم که نسبت ابوداود بسجستان یا سجستانه قریه ای از بصره است. و این گفته استوار نیست چه گذشته از اینکه قاطبۀ حفّاظ و ضابطین برخلاف محمد بن نصر گفته اند، هم سبق بودن داود با اولاد اسحاق بن راهویه به نیشابور و حدیث شنیدن وی در صغر سن از محمد بن اسلم طوسی دو گواه دیگر بر صدق روایت مشهور است. و نسبت ازدی در نام ابوداود بالولاء است. رجوع به تاریخ سیستان چ طهران ص 19 س 11 و رجوع به ابن الندیم چ مصر ص 54 س 15 و صفهالصفوه ج 4 ص 51 و ابن خلکان چ طهران ج 1 ص 230 و حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 297 و روضات الجنات ص 321 و نامۀ دانشوران ج 1 ص 246 و کشف الظنون در دلائل النبوه و ناسخ القرآن و منسوخه و قاموس الاعلام ج 1 ص 714، و رجوع به عبدالله بن ابی داود سجستانی مکنی به ابوبکر در همین لغت نامه شود
سجستانی. سلیمان بن اشعث بن اسحاق بن بشیر بن شدادبن عمرو بن عمران السجستانی الازدی بالولاء. اصل او از سیستان و مولد او به سال 202 هجری قمری بود. وی در اوان صِبا به نیشابور بودو با فرزندان اسحاق بن راهویه به یک دبستان سبق میخواند و آنگاه که هنوز سنین عمر او به ده نرسیده بود نزد محمد بن اسلم طوسی استملاء احادیث میکرد. سپس به بصره شد و بدانجا اقامت گزید و چند کرّت به بغداد سفر کرد و از روات حرمین عراق و خراسان و شام و مصر و بصره و جزیره ابن عمر از جمله احمد بن حنبل و احمد بن صالح و مسلم بن ابراهیم و احمد بن عبید و سلیمان بن حرب وعده بیشمار دیگر اخذ روایت کرد. و احمد حنبل از اوروایت حدیث کرد و ابوالفرج بن جوزی گوید او در نقل حدیث و علل آن از اکابر ائمۀ محدثین و علماء آنان است و مانند کتاب سنن او یکی از صحاح ستۀ اهل سنت و جماعت تصنیفی نیامد. او این کتاب را بر احمد بن حنبل عرضه کرد و وی را پسند افتاد و تحسین کرد. یافعی گویدکان ابوداود رأساً فی الحدیث و رأساً فی الفقه ذاجلاله و حرمه و صلاح و ورع. و ابراهیم حربی گوید حدیث در کف ابوداود چون آهن در دست داود نبی نرم شد و او با علم خویش ورع و تقوی را جمع کرد. و ابن خلکان گوید: احد حُفّاظ الحدیث و علمه و علله و کان فی الدرجه العالیه من النسک و الصلاح. و شیخ ابواسحاق شیرازی در طبقات الفقهاء او را از اصحاب امام حنبل شمرده است. و ابوبکر بن راشد در تصحیح المصابیح از ابوداود حکایت کند که می گفت: از پیامبر پانصدهزار حدیث نوشتم و چهارهزار و هشتصد حدیث از آن عده کثیره برگزیدم و آن کتاب سنن است، مرکب از اخبار صحاح و شبه صحاح و نزدیک به صحاح و تنها چهار حدیث از آن دین مرد را بسنده باشد. یکی از آن چهار قول رسول صلوات الله علیه است که فرمود: الاعمال بالنیات، یعنی در عمل، کار، دل و قصد و آهنگ راست. و دیگر فرمود: مِن حسن ایمان المرء ترکه ما لایعنیه، یعنی از نشانه های نیکوئی ایمان آن است که از هرچه نه بکار تست دست برداری. و دیگر فرموده: لایکون المؤمن مؤمناً حتی یرضی لأخیه ما یرضاه لنفسه، یعنی مؤمن مؤمن نبود تا آنگاه که برای دیگران آن پسندد که خود را پسندد. و دیگر فرمود: الحلال بیّن و الحرام بیّن و بَیْن َ ذلک امور مشتبهات فمن ترک الشبهات نجی من المحرمات و من اخذ بالشبهات ارتکب المحرمات فهلک من حیث لایعلم، یعنی روا و حلال پیدا و ناروا و حرام پیداست و میان این دو اموریست که حکم آن روشن نیست و مشتبه است، هرکه ازاین امور پرهیز جست از نارواها و محرّم ها ایمن ماندو آنکه بدانان یازید در ناروائیها و حرامها افتاد واز آنسوی که ندانست خود را بورطۀ هلاک افکند. ابوبکر گوید که ابوداود می گفت شهوت خفیه یعنی آز نهان و راز حب و دوستی ریاست است. وقتی در مجلس استملاء دوستی از او اجازت خواست تا با محبرۀ وی چیزی نویسد ابوداود گفت: من شرّع فی مال اخیه بالاستیذان فقد استوجب بالحشمه الحرمان. و در ترجمه او آمده است که سهل بن عبدالله تستری زاهد مشهور که صاحب مقامات و کرامات بود به زیارت ابوداود شد. او را گفتند این سهل است که به زیارت تو آمده است ابوداود برپای خاست و او را اکرام داد و بنشاند. سهل گفت مرا بتو حاجتی است، گفت آن چیست بگوی با امکان، آن حاجت برآرم، ابوداود بگفت. سهل گفت خواهم اجازت دهی تا بر آن زبان که با وی از رسول صلی الله علیه وآله حدیث کرده ای بوسه دهم داود زبان بیرون کرد و عبدالله زبان وی ببوسید. و باز گویند که او در روش و هیئت و منظر و شمائل به رسول علیه السلام ماننده بود، بدین سیاق: عن ابراهیم عن علقمه قال کان عبدالله یشبه بالنبی صلی الله علیه وسلم فی هدبه و دلّه و کان علقمه یشبه به عبدالله و قال جریر بن عبدالحمید کان ابراهیم یشبه بعلقمه و کان منصور یشبه بابراهیم و قال غیر جریر کان سفیان یشبه بمنصور و قال عمران بن احمد و قال ابوعلی القوهستانی کان وکیع یشبه بسفیان و کان احمد بن حنبل یشبه بوکیع و کان ابوداود یشبه باحمد بن حنبل رضی الله عنهم. ابوداود به سال 275 هجری قمری به بصره درگذشت و عبدالله بن عبدالواحد هاشمی بر وی نماز کرد. حاجی خلیفه علاوه بر سنن دو کتاب یکی به نام ناسخ القرآن و منسوخه و دیگری را بقولی، دلائل النبوه به نام او آورده است. و ابن الندیم کتابی دیگر موسوم به کتاب اختلاف المصاحف از او نام برده و در قاهره کتابی به نام مراسیل منسوب بدو به طبع رسیده است. و سجستان که داود از آنجاست سجستان خراسان ولایت معروف است که بفارسی سیستان نامند و یاقوت در معجم البلدان گوید که ابوالفضل محمد بن طاهر مقدسی گفت که از محمد بن نصر شنیدم که نسبت ابوداود بسجستان یا سجستانه قریه ای از بصره است. و این گفته استوار نیست چه گذشته از اینکه قاطبۀ حُفّاظ و ضابطین برخلاف محمد بن نصر گفته اند، هم سبق بودن داود با اولاد اسحاق بن راهویه به نیشابور و حدیث شنیدن وی در صغر سن از محمد بن اسلم طوسی دو گواه دیگر بر صدق روایت مشهور است. و نسبت ازدی در نام ابوداود بالولاء است. رجوع به تاریخ سیستان چ طهران ص 19 س 11 و رجوع به ابن الندیم چ مصر ص 54 س 15 و صفهالصفوه ج 4 ص 51 و ابن خلکان چ طهران ج 1 ص 230 و حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 297 و روضات الجنات ص 321 و نامۀ دانشوران ج 1 ص 246 و کشف الظنون در دلائل النبوه و ناسخ القرآن و منسوخه و قاموس الاعلام ج 1 ص 714، و رجوع به عبدالله بن ابی داود سجستانی مکنی به ابوبکر در همین لغت نامه شود
سلمی. صحابی است. اصطلاح صحابی پیامبر به کسانی اطلاق می شود که در دوران زندگی حضرت محمد (ص) به دین اسلام گرویده و شخصاً با ایشان ملاقات داشته اند. این افراد از جمله پایه گذاران اولیه جامعه اسلامی بودند و در رویدادهای مهمی همچون هجرت، غزوات و تدوین سنت نبوی نقش مهمی ایفا کردند. در بررسی سیره نبوی، شناخت صحابه نقشی کلیدی ایفا می کند.
سلمی. صحابی است. اصطلاح صحابی پیامبر به کسانی اطلاق می شود که در دوران زندگی حضرت محمد (ص) به دین اسلام گرویده و شخصاً با ایشان ملاقات داشته اند. این افراد از جمله پایه گذاران اولیه جامعه اسلامی بودند و در رویدادهای مهمی همچون هجرت، غزوات و تدوین سنت نبوی نقش مهمی ایفا کردند. در بررسی سیره نبوی، شناخت صحابه نقشی کلیدی ایفا می کند.
صالح بن محمد لیثی. محدث و ضعیف الحدیث است. محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
صالح بن محمد لیثی. محدث و ضعیف الحدیث است. محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
حسن بن هانی بن عبدالاول بن الصبّاح الحکمی الفارسی الأهوازی الشاعر المشهور. جدّ او از موالی جرّاح بن عبدالله حکمی والی خراسانست و اینکه در نسبت او را حکمی گویند بدین مناسبت است. محمد بن داود بن الجراح در کتاب الورقه آرد که مولد و منشاء ابونواس بصره است سپس از آنجا با والبه بن الخباب به کوفه شد و بعد به بغداد رفت و دیگران گفته اند که مولد او به اهواز بود و در دوسالگی او را از اهواز ببردند و مادر او اهوازیه و نامش جلبّان است و پدر او از جند مروان بن محمد آخر ملوک بنی امیّه از اهل دمشق بود و از آنجا به اهواز منتقل شد و در آنجا جلبان را تزویج کرد و چند فرزند آورد از جمله ابونواس و ابومعاذ و ابونواس را مادر او نزد عطاری گذاشت و ابواسامه والبه بن الحباب ویرا بدید، او را کودکی شیرین یافت و گفت من در تو مخائلی بینم اگر آنرا تباه نکنی زود باشد که شعر نیز توانی گفت مصاحبت من کن تا ترا به آنجای که باید برسانم. ابونواس پرسید تو کیستی گفت من ابواسامه والبه بن الحباب نام دارم گفت آری بخدا من در طلب تو بودم و میخواستم بکوفه آیم و بخدمت تو پیوندم و از تو ادب فراگیرم و شعر تو از تو شنوم و سپس مصاحبت ابواسامه اختیار کرد و با وی به بغداد شد و اول شعر که در کودکی گفت این بود: حامل الهوی تعب یستخفه الطرب ان بکی یحق له لیس ما به لعب تضحکین لاهیه و المحب ینتحب تعجبین من سقمی صحتی هو العجب. و این ابیات مشهور است و گویند که خصیب صاحب دیوان خراج مصر ازبونواس نسب وی پرسید و او گفت ادب مرا از نسب بی نیاز کرد و اسماعیل بن نوبخت گوید: کس فراخ دانشتر و پرمحفوظات تر از بونواس ندیدم با آنکه کتب او قلیل بود چنانکه پس از مرگ او خانه او بجستیم و جز کتابدانی مشتمل بر خرده کاغذی چند در غریب اللغه و نحو چیزی یافت نشد. و او از طبقۀ اولی مولدین است و صاحب ده نوع شعر که هر ده گزیده و نیکوست و جماعتی از فضلاء بگرد کردن شعر او همت گماشته اند از جمله، ابوبکر الصولی وعلی بن حمزۀ اصفهانی و ابراهیم بن احمد بن محمد الطبری معروف به توزون و از اینروست که ابیات او مختلف روایت میشود. و در بعض کتب دیدم که مأمون خلیفه می گفت اگر دنیا خود وصف خویش کردی چون ابونواس نتوانستی آنجا که گوید: الا کل ّ حی ّ هالک و ابن هالک و ذونسب فی الهالکین عریق اذا امتحن الدنیا لبیب تکشفت له عن عدوه فی ثیاب صدیق. و چه نیکوگمانست بخدای خویش عز و جل آنجا که سراید: تکثر ما استطعت من الخطایا فانک بالغ ربّاً غفورا ستبصر ان وردت علیه عفوا و تلقی سیداً ملکاً کبیرا تعض ندامه کفیک ممّا ترکت مخافه النّار السرورا. و از شعر فائق مشهور اوست قصیدۀ میمیّۀ او که ابوتمام حبیب بر آن رشک برد و هم از آن استقبال کرد و آن در مدح امین محمد بن هارون بزمان خلافت امین است: یا دار ما صنعت بک الأیّام لم یبق فیک بشاشه تستام تاآنجا که در صفت ناقۀ خویش گوید: و تجشمت بی هول کل تنوفه هو جاء فیها جراءه اقدام تذر المطی ّ درائها فکأنّها صف ﱡ تقدمهن ّ و هی امام و اذا المطی ّ بلغن محمّدا فظهورهن علی الرحال حرام. و وقتی محمد امین در قضیه ای بر وی خشم گرفت و بقتل تهدید کردو بند فرمود ابونواس از زندان بخلیفه نوشت: بک استجیر من الرّدی متعوذاً من سطو بأسک و حیاه رأسک لااعو - د لمثلها و حیاه رأسک من ذا یکون ابونوا- سک ان قتلت ابانواسک. و خطیب ابوبکر در تاریخ بغداد ذکر او آورده و گوید مولد او به سال صد و چهل و پنج بود و برخی صد و بیست و شش گفته اند و در سنۀ صد و نود و پنج یا شش یا هشت به بغداد درگذشت و قبر او بگورستان شونیزیه است و گویند او را بونواس از آنرو گفتندی که دو گیسو از دو دوش آویخته و دروا و نوان داشت. (نقل باختصار از ابن خلکان). و ابن الندیم گوید: وفات او بگاه فتنه پیش از بازگشت مأمون از خراسان به سال 200 بود و ابن قتیبه گوید در 199 درگذشته است. و ابن اذین ندیم بونواس بود و از کسانی که دیوان او را جمع کرده اند یکی یحیی بن فضل راویۀ اوست که بر غیر حروف، دیوان او را به ده صنف بخش کرده است و دیگری از علماء ابویوسف یعقوب بن السکیت است که علاوه بر گرد کردن دیوان و تقسیم آن بر ده صنف در قرب هشتصد ورقه مشکلات آنرا نیز تفسیر کرده است و گرد آوردۀ ابوسعید سکری که تنها دوثلث آن تبویب شده با تبیین معانی و ناتمام مانده است نزدیک هزار ورقه است و از اهل ادب صولی نیز دیوان بونواس بر حروف جمع و منحولات را حذف کرده است و گرد آوردۀ علی بن حمزۀ اصفهانی نیز بر حروف است و یوسف بن الدایه اخبار بونواس را نوشته و مختار اشعار ویرا آورده است. و ابوهفان نیز اخبار او و مختارات اشعار ویرا نگاشته است و ابن الوشاء ابوالطیب و ابن عمار نیز اخبار و گزیدۀ اشعار او را نوشته اند و ابن عمار را علاوه بر آن رساله ای در مساوی ابونواس و سرقات اوست و آل منجم نیز اخبار و مختار اشعار او را در کتابهای خود در اشعار محدثین آورده اند و ابوالحسن سمیساطی اخبار ابونواس و مختار شعر او را گرد کرده و در انتصار و محاسن وی فصولی نوشته است. و به روایتی مولد او را به اهوازگفته اند و او با دختری جمیله و ادیبه مسماه به جنان عشق می ورزید و او را با وی مغازلات بسیار است و صاحب روضات آورده است که گویند: امام ابوعبیده لغوی مشهور گوید ابونواس در شعرای محدثین مثل امرءالقیس است در متقدمین و جاحظ گوید من هیچکس را در لغت اعلم از ابونواس نیافتم و او از حمادبن زید و عبدالواحد بن زیاد و یحیی القطان سماع دارد و نیز تلمذ یعقوب و ابوزید و ابوعبیده امام الناس کرده است. گویند وقتی ابوالعتاهیه از ابونواس پرسید که تو هر روزی چند شعر توانی ساخت گفت یک یا دو بیت و بسا میشود که از عهدۀ یک بیت در یک روز برنیایم و اصلاح آنرا بروز دیگر گذارم ابوالعتاهیه گفت من در روز صد تا دویست شعر گویم بونواس گفت اگر مانند قول تو: یا عتب ما لی و لک یا لیتنی ماارک که تو نظم کرده ای خواهی من در روز هزار و دو هزار توانم گفتن اما اگر ماننداین شعر من: لاتبک لیلی و لاتطرب الی هند و اشرب علی الورد من حمراء کالورد باید گفتن تو نتوانی گفت و مانند آن نیزدر عمر خویش نگفته ای. رجوع به فهرست ابن الندیم چ مصر ص 228 و ابن خلکان چ طهران ج 1 ص 147 و لباب الالباب ج 1 ص 76 و 199 و 291 و تاریخ حبیب السیر ج 1 ص 286 و روضات الجنات ص 211 و 209 و الجماهر بیرونی ص 243، 235، 155، 151، 138، 115، 59، 40 و تاریخ بیهقی چ ادیب ص 612 و قاموس الاعلام شود
حسن بن هانی بن عبدالاول بن الصبّاح الحکمی الفارسی الأهوازی الشاعر المشهور. جدّ او از موالی جرّاح بن عبدالله حکمی والی خراسانست و اینکه در نسبت او را حکمی گویند بدین مناسبت است. محمد بن داود بن الجراح در کتاب الورقه آرد که مولد و منشاء ابونواس بصره است سپس از آنجا با والبه بن الخباب به کوفه شد و بعد به بغداد رفت و دیگران گفته اند که مولد او به اهواز بود و در دوسالگی او را از اهواز ببردند و مادر او اهوازیه و نامش جلبّان است و پدر او از جند مروان بن محمد آخر ملوک بنی امیّه از اهل دمشق بود و از آنجا به اهواز منتقل شد و در آنجا جلبان را تزویج کرد و چند فرزند آورد از جمله ابونواس و ابومعاذ و ابونواس را مادر او نزد عطاری گذاشت و ابواسامه والبه بن الحباب ویرا بدید، او را کودکی شیرین یافت و گفت من در تو مخائلی بینم اگر آنرا تباه نکنی زود باشد که شعر نیز توانی گفت مصاحبت من کن تا ترا به آنجای که باید برسانم. ابونواس پرسید تو کیستی گفت من ابواسامه والبه بن الحباب نام دارم گفت آری بخدا من در طلب تو بودم و میخواستم بکوفه آیم و بخدمت تو پیوندم و از تو ادب فراگیرم و شعر تو از تو شنوم و سپس مصاحبت ابواسامه اختیار کرد و با وی به بغداد شد و اول شعر که در کودکی گفت این بود: حامل الهوی تعب یستخفه الطرب ان بکی یحق له لیس ما به لعب تضحکین لاهیه و المحب ینتحب تعجبین من سقمی صحتی هو العجب. و این ابیات مشهور است و گویند که خصیب صاحب دیوان خراج مصر ازبونواس نسب وی پرسید و او گفت ادب مرا از نسب بی نیاز کرد و اسماعیل بن نوبخت گوید: کس فراخ دانشتر و پرمحفوظات تر از بونواس ندیدم با آنکه کتب او قلیل بود چنانکه پس از مرگ او خانه او بجستیم و جز کتابدانی مشتمل بر خرده کاغذی چند در غریب اللغه و نحو چیزی یافت نشد. و او از طبقۀ اولی مولدین است و صاحب ده نوع شعر که هر ده گزیده و نیکوست و جماعتی از فضلاء بگرد کردن شعر او همت گماشته اند از جمله، ابوبکر الصولی وعلی بن حمزۀ اصفهانی و ابراهیم بن احمد بن محمد الطبری معروف به توزون و از اینروست که ابیات او مختلف روایت میشود. و در بعض کتب دیدم که مأمون خلیفه می گفت اگر دنیا خود وصف خویش کردی چون ابونواس نتوانستی آنجا که گوید: الا کل ّ حی ّ هالک و ابن هالک و ذونسب فی الهالکین عریق اذا امتحن الدنیا لبیب تکشفت له عن عدوه فی ثیاب صدیق. و چه نیکوگمانست بخدای خویش عز و جل آنجا که سراید: تکثر ما استطعت من الخطایا فانک بالغ ربّاً غفورا ستبصر ان وردت علیه عفوا و تلقی سیداً ملکاً کبیرا تعض ندامه کفیک ممّا ترکت مخافه النّار السرورا. و از شعر فائق مشهور اوست قصیدۀ میمیّۀ او که ابوتمام حبیب بر آن رشک برد و هم از آن استقبال کرد و آن در مدح امین محمد بن هارون بزمان خلافت امین است: یا دار ما صنعت بک الأیّام لم یبق فیک بشاشه تستام تاآنجا که در صفت ناقۀ خویش گوید: و تجشمت بی هول کل تنوفه هو جاء فیها جراءه اقدام تذر المطی ّ درائها فکأنّها صف ﱡ تقدمهن ّ و هی امام و اذا المطی ّ بلغن محمّدا فظهورهن علی الرحال حرام. و وقتی محمد امین در قضیه ای بر وی خشم گرفت و بقتل تهدید کردو بند فرمود ابونواس از زندان بخلیفه نوشت: بک استجیر من الرّدی مُتعوذاً من سطو بأسک و حیاه رأسک لااعو - د لمثلها و حیاه رأسک من ذا یکون ابونوا- سک اِن قتلت ابانواسک. و خطیب ابوبکر در تاریخ بغداد ذکر او آورده و گوید مولد او به سال صد و چهل و پنج بود و برخی صد و بیست و شش گفته اند و در سنۀ صد و نود و پنج یا شش یا هشت به بغداد درگذشت و قبر او بگورستان شونیزیه است و گویند او را بونواس از آنرو گفتندی که دو گیسو از دو دوش آویخته و دروا و نوان داشت. (نقل باختصار از ابن خلکان). و ابن الندیم گوید: وفات او بگاه فتنه پیش از بازگشت مأمون از خراسان به سال 200 بود و ابن قتیبه گوید در 199 درگذشته است. و ابن اذین ندیم بونواس بود و از کسانی که دیوان او را جمع کرده اند یکی یحیی بن فضل راویۀ اوست که بر غیر حروف، دیوان او را به ده صنف بخش کرده است و دیگری از علماء ابویوسف یعقوب بن السکیت است که علاوه بر گرد کردن دیوان و تقسیم آن بر ده صنف در قرب هشتصد ورقه مشکلات آنرا نیز تفسیر کرده است و گرد آوردۀ ابوسعید سکری که تنها دوثلث آن تبویب شده با تبیین معانی و ناتمام مانده است نزدیک هزار ورقه است و از اهل ادب صولی نیز دیوان بونواس بر حروف جمع و منحولات را حذف کرده است و گرد آوردۀ علی بن حمزۀ اصفهانی نیز بر حروف است و یوسف بن الدایه اخبار بونواس را نوشته و مختار اشعار ویرا آورده است. و ابوهفان نیز اخبار او و مختارات اشعار ویرا نگاشته است و ابن الوشاء ابوالطیب و ابن عمار نیز اخبار و گزیدۀ اشعار او را نوشته اند و ابن عمار را علاوه بر آن رساله ای در مساوی ابونواس و سرقات اوست و آل منجم نیز اخبار و مختار اشعار او را در کتابهای خود در اشعار محدثین آورده اند و ابوالحسن سمیساطی اخبار ابونواس و مختار شعر او را گرد کرده و در انتصار و محاسن وی فصولی نوشته است. و به روایتی مولد او را به اهوازگفته اند و او با دختری جمیله و ادیبه مسماه به جنان عشق می ورزید و او را با وی مغازلات بسیار است و صاحب روضات آورده است که گویند: امام ابوعبیده لغوی مشهور گوید ابونواس در شعرای محدثین مثل امرءالقیس است در متقدمین و جاحظ گوید من هیچکس را در لغت اعلم از ابونواس نیافتم و او از حمادبن زید و عبدالواحد بن زیاد و یحیی القطان سماع دارد و نیز تلمذ یعقوب و ابوزید و ابوعبیده امام الناس کرده است. گویند وقتی ابوالعتاهیه از ابونواس پرسید که تو هر روزی چند شعر توانی ساخت گفت یک یا دو بیت و بسا میشود که از عهدۀ یک بیت در یک روز برنیایم و اصلاح آنرا بروز دیگر گذارم ابوالعتاهیه گفت من در روز صد تا دویست شعر گویم بونواس گفت اگر مانند قول تو: یا عتب ما لی و لک ِ یا لیتنی ماارک ِ که تو نظم کرده ای خواهی من در روز هزار و دو هزار توانم گفتن اما اگر ماننداین شعر من: لاتبک ِ لیلی و لاتطرب الی هند و اشرب علی الورد من حمراء کالورد باید گفتن تو نتوانی گفت و مانند آن نیزدر عمر خویش نگفته ای. رجوع به فهرست ابن الندیم چ مصر ص 228 و ابن خلکان چ طهران ج 1 ص 147 و لباب الالباب ج 1 ص 76 و 199 و 291 و تاریخ حبیب السیر ج 1 ص 286 و روضات الجنات ص 211 و 209 و الجماهر بیرونی ص 243، 235، 155، 151، 138، 115، 59، 40 و تاریخ بیهقی چ ادیب ص 612 و قاموس الاعلام شود
ابو رواد، پدر عبدالعزیز تابعی است. (منتهی الارب). مفهوم تابعی در متون اسلامی اشاره به افرادی دارد که با اینکه پیامبر اسلام (ص) را ندیده اند، اما با صحابه زندگی کرده اند، از آن ها دانش گرفته اند و در انتقال آن به نسل های بعد نقش داشته اند. تابعین یکی از حلقه های مهم زنجیره ی سند در علم حدیث به شمار می روند. صداقت، تقوا و علم آنان باعث شده که در منابع حدیثی، نام و روایت هایشان بسیار مورد توجه و استناد قرار گیرد.
ابو رواد، پدر عبدالعزیز تابعی است. (منتهی الارب). مفهوم تابعی در متون اسلامی اشاره به افرادی دارد که با اینکه پیامبر اسلام (ص) را ندیده اند، اما با صحابه زندگی کرده اند، از آن ها دانش گرفته اند و در انتقال آن به نسل های بعد نقش داشته اند. تابعین یکی از حلقه های مهم زنجیره ی سند در علم حدیث به شمار می روند. صداقت، تقوا و علم آنان باعث شده که در منابع حدیثی، نام و روایت هایشان بسیار مورد توجه و استناد قرار گیرد.
احمد بن محمد بن قاسم بن احمد بن خدیو اخسیکتی، ملقب به ذوالفضائل نحوی لغوی. امام اهل خراسان در ادب و شعر. مولد او به سال 420 هجری قمری و وفات در سال 526 به شهر مرو بوده است. رجوع به احمد بن محمد اخسیکتی... شود
احمد بن محمد بن قاسم بن احمد بن خدیو اخسیکتی، ملقب به ذوالفضائل نحوی لغوی. امام اهل خراسان در ادب و شعر. مولد او به سال 420 هجری قمری و وفات در سال 526 به شهر مرو بوده است. رجوع به احمد بن محمد اخسیکتی... شود