عبدالله بن ابراهیم بن عبدالله بن حکیم خبری. ادیب و فقیه و حاسب. شاگرد ابواسحاق شیرازی. او دیوان بحتری و حماسه را شرح کرده و خط نیکو می نوشته است. به سال 476 هجری قمریدرگذشته است. و رجوع به معجم الادباء ج 4 ص 285 شود
عبدالله بن ابراهیم بن عبدالله بن حکیم خبری. ادیب و فقیه و حاسب. شاگرد ابواسحاق شیرازی. او دیوان بحتری و حماسه را شرح کرده و خط نیکو می نوشته است. به سال 476 هجری قمریدرگذشته است. و رجوع به معجم الادباء ج 4 ص 285 شود
نوح بن ربیعه. تابعی است. تابعی عنوانی است که در تاریخ اسلامی به مسلمانان نسل دوم داده می شود، کسانی که پیامبر اسلام را ندیدند اما با صحابه معاشرت داشتند. تابعین از نظر علمی، دینی و اخلاقی در مرتبه بالایی قرار داشتند و بسیاری از آنان شاگرد مستقیم بزرگان صحابه بودند. نقش آن ها در تدوین احادیث، احکام فقهی و تفاسیر قرآنی غیرقابل انکار است و آثارشان تا به امروز مورد استفاده قرار می گیرد.
نوح بن ربیعه. تابعی است. تابعی عنوانی است که در تاریخ اسلامی به مسلمانان نسل دوم داده می شود، کسانی که پیامبر اسلام را ندیدند اما با صحابه معاشرت داشتند. تابعین از نظر علمی، دینی و اخلاقی در مرتبه بالایی قرار داشتند و بسیاری از آنان شاگرد مستقیم بزرگان صحابه بودند. نقش آن ها در تدوین احادیث، احکام فقهی و تفاسیر قرآنی غیرقابل انکار است و آثارشان تا به امروز مورد استفاده قرار می گیرد.
حشرج بن نباته. محدث است. عنوان محدث تنها به کسی داده می شد که هم علم و هم تقوای لازم برای نقل حدیث را دارا بود. این افراد با حفظ سنت نبوی، در برابر تحریف ها ایستادند و با نوشتن کتاب های حدیثی معتبر، دین اسلام را به شکل صحیح به نسل های آینده منتقل کردند. آنان نه تنها ناقلان حدیث، بلکه نگهبانان فرهنگ اسلامی بودند که با جدیت در انتقال صحیح معارف اسلامی کوشیدند.
حشرَج بن نباته. محدث است. عنوان محدث تنها به کسی داده می شد که هم علم و هم تقوای لازم برای نقل حدیث را دارا بود. این افراد با حفظ سنت نبوی، در برابر تحریف ها ایستادند و با نوشتن کتاب های حدیثی معتبر، دین اسلام را به شکل صحیح به نسل های آینده منتقل کردند. آنان نه تنها ناقلان حدیث، بلکه نگهبانان فرهنگ اسلامی بودند که با جدیت در انتقال صحیح معارف اسلامی کوشیدند.
جنگ کننده، موضعی است در افرائیم در حوالی اردن (اول پادشاهان 11:26) و دورنیست که همان صرتان مذکور در یوشع 3:16 یا صرتان مذکور در اول پادشاهان 7:26 باشد و در سفر داوران 7:22و اول پادشاهان 4:12 مذکور است لکن احتمال کلی میرود که تمام اینها یک مکان باشد. (قاموس کتاب مقدس)
جنگ کننده، موضعی است در افرائیم در حوالی اردن (اول پادشاهان 11:26) و دورنیست که همان صرتان مذکور در یوشع 3:16 یا صرتان مذکور در اول پادشاهان 7:26 باشد و در سفر داوران 7:22و اول پادشاهان 4:12 مذکور است لکن احتمال کلی میرود که تمام اینها یک مکان باشد. (قاموس کتاب مقدس)
ملایاری، در مجلس ششم مجالس النفائس موسوم به لطائف نامه که در آن لطائف فضلا و ظرفای ممالک غیر خراسان یاد شده و در زمان میرعلیشیرنوائی میزیسته اند آمده: ملایاری از شیراز است، و در محلی که از آنجا به خراسان آمد به نقاشی منسوب بود، اما مبتدی بود، فقیر او را به اهل تذهیب سفارش کردم در اندک فرصتی نقاش خوب شد، ولی چنان معلوم شد که در نقاشی غرض او نقش بازی بود چرا که عجب نقشها بروی کار آورد، القصه زبان قلم در تحریرآن عاجز است و شرح نمیتواند کرد، ازوست این مطلع: ز اشک دیده که دل پر ز درّ مکنون است بیا که بهر نثار تو گنج قارون است، فی الواقع که حضرت میر درباره مشارالیه شفقت، بسیار نموده، و ازوی سهو تمام در وجود آمده، حاصل مهر پادشاه و امرا را تقلید کرده و به خیالات فاسد نشانها نوشته واقف شده اند و آخر گناه او بخشش یافته است اما مثل او مذهب ومحرر توان گفت که هرگز نبوده است، ازوست این مطلع: گفتم در گوش تو مرا تشنه جگر کرد بشنید از این گوش و از آن گوش بدر کرد، (مجالس النفائس ص 120و 121)، و درصفحه 299 ذیل بهشت ششم که در خصوص شاعرانی است که شعر آنان به خراسان، رسیده و شهرت یافته اند آرد: مولانا یاری شیرازی است و چون به هری آمد در نقاشی مبتدی بود ولیکن چون قابلیت ترقی داشت میرعلیشیر استادان نقاش به تربیت او گماشت، لاجرم در اندک زمانی مانی ثانی گشت و طبع نظم او نیکوست دختر اسد بن مغیرۀ ثقفی از زنان امام محمد باقر (ع) بوده است. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 70)
ملایاری، در مجلس ششم مجالس النفائس موسوم به لطائف نامه که در آن لطائف فضلا و ظرفای ممالک غیر خراسان یاد شده و در زمان میرعلیشیرنوائی میزیسته اند آمده: ملایاری از شیراز است، و در محلی که از آنجا به خراسان آمد به نقاشی منسوب بود، اما مبتدی بود، فقیر او را به اهل تذهیب سفارش کردم در اندک فرصتی نقاش خوب شد، ولی چنان معلوم شد که در نقاشی غرض او نقش بازی بود چرا که عجب نقشها بروی کار آورد، القصه زبان قلم در تحریرآن عاجز است و شرح نمیتواند کرد، ازوست این مطلع: ز اشک دیده که دل پر ز دُرّ مکنون است بیا که بهر نثار تو گنج قارون است، فی الواقع که حضرت میر درباره مشارالیه شفقت، بسیار نموده، و ازوی سهو تمام در وجود آمده، حاصل مهر پادشاه و امرا را تقلید کرده و به خیالات فاسد نشانها نوشته واقف شده اند و آخر گناه او بخشش یافته است اما مثل او مذهب ومحرر توان گفت که هرگز نبوده است، ازوست این مطلع: گفتم دُر گوش تو مرا تشنه جگر کرد بشنید از این گوش و از آن گوش بدر کرد، (مجالس النفائس ص 120و 121)، و درصفحه 299 ذیل بهشت ششم که در خصوص شاعرانی است که شعر آنان به خراسان، رسیده و شهرت یافته اند آرد: مولانا یاری شیرازی است و چون به هری آمد در نقاشی مبتدی بود ولیکن چون قابلیت ترقی داشت میرعلیشیر استادان نقاش به تربیت او گماشت، لاجرم در اندک زمانی مانی ثانی گشت و طبع نظم او نیکوست دختر اسد بن مغیرۀ ثقفی از زنان امام محمد باقر (ع) بوده است. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 70)
محمد بن احمد. محدث است. محدثان با جمع آوری احادیث صحیح و نقد اسناد روایات، مهم ترین منابع دینی مسلمانان را تدوین کردند. این افراد با مطالعه و بررسی دقیق تاریخ نگاری های حدیثی، به طور دقیق احادیث را از هم تفکیک کرده و از آن ها برای تبیین اصول دینی و فقهی استفاده کردند. وجود محدثان در تاریخ اسلام سبب شد تا سنت پیامبر به صورت صحیح و قابل اطمینان به مسلمانان منتقل شود.
محمد بن احمد. محدث است. محدثان با جمع آوری احادیث صحیح و نقد اسناد روایات، مهم ترین منابع دینی مسلمانان را تدوین کردند. این افراد با مطالعه و بررسی دقیق تاریخ نگاری های حدیثی، به طور دقیق احادیث را از هم تفکیک کرده و از آن ها برای تبیین اصول دینی و فقهی استفاده کردند. وجود محدثان در تاریخ اسلام سبب شد تا سنت پیامبر به صورت صحیح و قابل اطمینان به مسلمانان منتقل شود.
رضوان بن عبدالله الجنوی ّ از مردم جنوه. محدث است. او از ابی محمد عبدالرحمن بن علی سقین العاصمی و از او عبدالله محمد بن قاسم قصار روایت کند. و نیز رجوع به اعلام زرکلی ج 3 ص 52 شود نصر بن عصام بن المغیره المعروف بقرقاره. یکی از علماء و محدثین است. رجوع به ترجمه ابونعیم احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق بن موسی بن مهران شود ضراربن صرد. محدث است و اورا مأمون بمعلمی یکی از اولاد خود خواند و وی امتناع وزرید. و رجوع به ضرار بن سرد و صراد بن صرد شود
رضوان بن عبدالله الجنوی ّ از مردم جنوه. محدث است. او از ابی محمد عبدالرحمن بن علی سقین العاصمی و از او عبدالله محمد بن قاسم قصار روایت کند. و نیز رجوع به اعلام زرکلی ج 3 ص 52 شود نصر بن عصام بن المغیره المعروف بقرقاره. یکی از علماء و محدثین است. رجوع به ترجمه ابونعیم احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق بن موسی بن مهران شود ضراربن صرد. محدث است و اورا مأمون بمعلمی یکی از اولاد خود خواند و وی امتناع وزرید. و رجوع به ضرار بن سرد و صراد بن صرد شود
عثمان بن عاصم الاسدی. محدث است. واژه محدث در علم حدیث به کسی اطلاق می شود که توانایی بررسی و نقد حدیث را داراست. این افراد با استفاده از دانش وسیع در زمینه راویان، طبقات مختلف آنان، و شواهد مختلف، صحت یا سقم یک روایت را تعیین می کنند. محدثان با برقراری استانداردهای دقیق علمی، به مسلمانان کمک کردند تا از احادیث صحیح بهره برداری کنند و از اشتباهات جلوگیری نمایند.
عثمان بن عاصم الاسدی. محدث است. واژه محدث در علم حدیث به کسی اطلاق می شود که توانایی بررسی و نقد حدیث را داراست. این افراد با استفاده از دانش وسیع در زمینه راویان، طبقات مختلف آنان، و شواهد مختلف، صحت یا سقم یک روایت را تعیین می کنند. محدثان با برقراری استانداردهای دقیق علمی، به مسلمانان کمک کردند تا از احادیث صحیح بهره برداری کنند و از اشتباهات جلوگیری نمایند.
صحابیست. صحابی به یار و همراه پیامبر اسلام (ص) اطلاق می شود که در دوران حیات پیامبر با او ملاقات کرده، به اسلام گرویده و ایمان خود را حفظ کرده باشد. صحابه نقش مهمی در گسترش دین اسلام، انتقال احادیث و ثبت وقایع تاریخی دارند. بررسی زندگی صحابه یکی از ارکان مهم مطالعات اسلامی است و شناخت آنان به درک بهتر صدر اسلام کمک می کند.
صحابیست. صحابی به یار و همراه پیامبر اسلام (ص) اطلاق می شود که در دوران حیات پیامبر با او ملاقات کرده، به اسلام گرویده و ایمان خود را حفظ کرده باشد. صحابه نقش مهمی در گسترش دین اسلام، انتقال احادیث و ثبت وقایع تاریخی دارند. بررسی زندگی صحابه یکی از ارکان مهم مطالعات اسلامی است و شناخت آنان به درک بهتر صدر اسلام کمک می کند.
هرماس بن زیاد. صحابیست. عنوان صحابی از ارزشمندترین عناوین در فرهنگ اسلامی است. افرادی که با پیامبر اسلام (ص) دیدار کرده، ایمان آورده و تا پایان عمر مؤمن باقی مانده اند، این لقب را کسب کرده اند. این اشخاص ستون های اصلی جامعه اسلامی نخستین را تشکیل می دادند و در تاریخ اسلام جایگاه ویژه ای دارند.
هرماس بن زیاد. صحابیست. عنوان صحابی از ارزشمندترین عناوین در فرهنگ اسلامی است. افرادی که با پیامبر اسلام (ص) دیدار کرده، ایمان آورده و تا پایان عمر مؤمن باقی مانده اند، این لقب را کسب کرده اند. این اشخاص ستون های اصلی جامعه اسلامی نخستین را تشکیل می دادند و در تاریخ اسلام جایگاه ویژه ای دارند.
اجلح بن عبدالله بن حجیه. محدث است. محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
اجلح بن عبدالله بن حجیه. محدث است. محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
ندیم. ابوالفضل بیهقی در تاریخ خود آرد: و چنان افتاد از قضا که بونعیم ندیم مگر بحدیث این ترک (نوشتکین) دل بباد داده بود در مجلس شراب سوی او دزدیده بسیار نگریستی و این پادشاه آن میدیده دل در آن بسته بود، این روز چنین افتاد که بونعیم شراب در سر داشت و امیر همچنان، دسته شبوی و سوسن آزاد نوشتکین را داد و گفت بونعیم را ده. نوشتکین آنرا به بونعیم داد بونعیم انگشت را بر دست نوشتکین فشرد، نوشتکین گفت این چه بی ادبی است، انگشت ناحفاظی بر دست غلامان سلطان فشردن و امیر از آن سخت در تاب شد و ایزد عزّ ذکره توانست دانست چگونگی آنحال، که خاطر ملوک و خیال ایشان را کس بجای نتواند آورد. بونعیم راگفت بغلام بارگی پیش ما آمده ای ؟ جواب زفت بازداد و سخت گستاخ بود، که خداوند از من (این) چیزها کی دیده بود، اگر از بنده سیر شده است بهانه توان ساخت شیرین تر از این، امیر سخت در خشم شد بفرمود تا پای بونعیم گرفتند و بکشیدند و بحجره ای بازداشتند و اقبال را گفت هر چه این سگ ناحفاظ را هست صامت و ناطق همه بنوشتکین بخشیدم و کسان رفتند و سرایش فروگرفتند و همه نعمتهاش بستدند و موقوف کردند و اقبال نماز دیگر این روز بدیوان ما آمد با نوشتکین و نامه ها ستد و منشوری توقیعی تا جملۀ اسباب و ضیاع آنرا بسیستان و جایهای دیگر فروگیرند و بکسان نوشتکین سپارند و بونعیم مدتی بس دراز در این سخط بماند چنانکه ارتفاع آن ضیاعها بنوشتکین رسید و بادی در آن میان جست و شفاعت کردند تا امیر خوشنود شد و فرمود تا ویرا از قلعه بخانه باز بردند و پس از آن بخواندش و خلعت داد و بنواختش و ضیاعش بازداد و ده هزار دینار صلت فرمود تا تجمل و غلام سازد که همه ستده بودند و گاهگاهی میشنودم که امیر در شراب بونعیم را گفتی سوی نوشتکین مینگری ؟ اوجواب دادی که از آن یک نگریستن بس نیک آمدم که تا دیگر نگرم و امیر بخندیدی - انتهی. و این بونعیم تا آخر روزگار مسعود بن محمود غزنوی همین شغل ندیمی داشت.رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 417 و 418 و 672 شود
ندیم. ابوالفضل بیهقی در تاریخ خود آرد: و چنان افتاد از قضا که بونعیم ندیم مگر بحدیث این ترک (نوشتکین) دل بباد داده بود در مجلس شراب سوی او دزدیده بسیار نگریستی و این پادشاه آن میدیده دل در آن بسته بود، این روز چنین افتاد که بونعیم شراب در سر داشت و امیر همچنان، دسته شبوی و سوسن آزاد نوشتکین را داد و گفت بونعیم را ده. نوشتکین آنرا به بونعیم داد بونعیم انگشت را بر دست نوشتکین فشرد، نوشتکین گفت این چه بی ادبی است، انگشت ناحفاظی بر دست غلامان سلطان فشردن و امیر از آن سخت در تاب شد و ایزد عزّ ذکره توانست دانست چگونگی آنحال، که خاطر ملوک و خیال ایشان را کس بجای نتواند آورد. بونعیم راگفت بغلام بارگی پیش ما آمده ای ؟ جواب زفت بازداد و سخت گستاخ بود، که خداوند از من (این) چیزها کی دیده بود، اگر از بنده سیر شده است بهانه توان ساخت شیرین تر از این، امیر سخت در خشم شد بفرمود تا پای بونعیم گرفتند و بکشیدند و بحجره ای بازداشتند و اقبال را گفت هر چه این سگ ناحفاظ را هست صامت و ناطق همه بنوشتکین بخشیدم و کسان رفتند و سرایش فروگرفتند و همه نعمتهاش بستدند و موقوف کردند و اقبال نماز دیگر این روز بدیوان ما آمد با نوشتکین و نامه ها ستد و منشوری توقیعی تا جملۀ اسباب و ضیاع آنرا بسیستان و جایهای دیگر فروگیرند و بکسان نوشتکین سپارند و بونعیم مدتی بس دراز در این سخط بماند چنانکه ارتفاع آن ضیاعها بنوشتکین رسید و بادی در آن میان جست و شفاعت کردند تا امیر خوشنود شد و فرمود تا ویرا از قلعه بخانه باز بردند و پس از آن بخواندش و خلعت داد و بنواختش و ضیاعش بازداد و ده هزار دینار صلت فرمود تا تجمل و غلام سازد که همه ستده بودند و گاهگاهی میشنودم که امیر در شراب بونعیم را گفتی سوی نوشتکین مینگری ؟ اوجواب دادی که از آن یک نگریستن بس نیک آمدم که تا دیگر نگرم و امیر بخندیدی - انتهی. و این بونعیم تا آخر روزگار مسعود بن محمود غزنوی همین شغل ندیمی داشت.رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 417 و 418 و 672 شود
معدبن علی. هشتمین خلیفۀ فاطمی مصر، ملقب به مستنصر بالله (از 427 تا 487 هجری قمری). ناصرخسرو علوی از جانب او حجت جزیره خراسان بود: ای در کمال اقصای حد همچون هزار اندر عدد دین امام حق معد، بر فضل تو مانا گوا. روی خدا و دل عالم معد کز شرفش حکمت را معدنم. امام تمام جهان بوتمیم که نیرو شد از دین بدو بازویم. از که دادت حجت این پند تمام از امام خلق عالم بوتمیم. بار شاخ علم یزدان بوتمیم آن بعلم و حلم و حکم و عدل تام. مر عقلا را بخراسان منم بر سفها حجت مستنصری. طلعت مستنصر از خدای جهان را ماه منیر است و این جهان شب تار است. بشتاب سوی حضرت مستنصر ره زی شجر جز از ثمره مسپر. ای سر مایۀ هر نصرت مستنصر من اسیر غلبه ی لشکر شیطانم. ای معدن فتح و نصر مستنصر شاهان همه روبه و تو ضرغامی. از برج فلک پیکر مستنصر بالله شد خلق بدین کشور مستنصر باﷲ. مستنصر از خدای دهد نصرت زین پس بر اولیای شیاطینم. چون بندۀ مستنصر بالله بگوید پر مشتری و زهره شود بقعۀ یمکان. از حجت مستنصر بشنو سخن حق روشن چو شباهنگ سحرگه متلألی. مستنصر بالله که از فضل خدایست موجود مجسم شده در عالم فانیش. مستنصریم ور از این بگردم چون دشمن بی دینش بدفعالم. داغ مستنصر بالله نهادستم بر بر و سینه و بر پهنۀ پیشانی
معدبن علی. هشتمین خلیفۀ فاطمی مصر، ملقب به مستنصر بالله (از 427 تا 487 هجری قمری). ناصرخسرو علوی از جانب او حجت جزیره خراسان بود: ای در کمال اقصای حد همچون هزار اندر عدد دین امام حق معد، بر فضل تو مانا گوا. روی خدا و دل عالم معد کز شرفش حکمت را معدنم. امام تمام جهان بوتمیم که نیرو شد از دین بدو بازویم. از که دادت حجت این پند تمام از امام خلق عالم بوتمیم. بار شاخ علم یزدان بوتمیم آن بعلم و حلم و حکم و عدل تام. مر عقلا را بخراسان منم بر سفها حجت مستنصری. طلعت مستنصر از خدای جهان را ماه منیر است و این جهان شب تار است. بشتاب سوی حضرت مستنصر ره زی شجر جز از ثمره مسپر. ای سرِ مایۀ هر نصرت مستنصر من اسیر غلبه ی ْ لشکر شیطانم. ای معدن فتح و نصر مستنصر شاهان همه روبه و تو ضرغامی. از برج فلک پیکر مستنصر بالله شد خلق بدین کشور مستنصر باﷲ. مستنصر از خدای دهد نصرت زین پس بر اولیای شیاطینم. چون بندۀ مستنصر بالله بگوید پر مشتری و زهره شود بقعۀ یمکان. از حجت مستنصر بشنو سخن حق روشن چو شباهنگ سحرگه متلألی. مستنصر بالله که از فضل خدایست موجود مجسم شده در عالم فانیش. مستنصریَم ور از این بگردم چون دشمن بی دینْش بدفعالم. داغ مستنصر بالله نهادستم بر بر و سینه و بر پهنۀ پیشانی
صحابی است. در علوم اسلامی، صحابی به مسلمانی گفته می شود که پیامبر اکرم (ص) را دیده، به او ایمان آورده و در حال اسلام وفات کرده است. صحابه از یاران وفادار پیامبر بودند که در میدان های جهاد، دعوت و آموزش دین مشارکت داشتند. شناخت دقیق صحابه به فهم بهتر سیره پیامبر، فقه اسلامی و جریان های صدر اسلام کمک شایانی می کند و در آثار تاریخی بسیار آمده است.
صحابی است. در علوم اسلامی، صحابی به مسلمانی گفته می شود که پیامبر اکرم (ص) را دیده، به او ایمان آورده و در حال اسلام وفات کرده است. صحابه از یاران وفادار پیامبر بودند که در میدان های جهاد، دعوت و آموزش دین مشارکت داشتند. شناخت دقیق صحابه به فهم بهتر سیره پیامبر، فقه اسلامی و جریان های صدر اسلام کمک شایانی می کند و در آثار تاریخی بسیار آمده است.
سعید بن حدیر الحضرمی. از روات حدیث است. در علم حدیث، یکی از مهم ترین ویژگی های روات، دقت در حفظ و نقل روایات است. این افراد باید از حافظه قوی، مهارت در شنیدن، و دقت در تحلیل اسناد برخوردار باشند تا بتوانند روایات پیامبر اسلام (ص) را به درستی به دیگران منتقل کنند. همچنین، روات باید از صداقت و امانت داری خاصی برخوردار باشند تا از هرگونه تحریف و تغییر در احادیث جلوگیری کنند.
سعید بن حدیر الحضرمی. از روات حدیث است. در علم حدیث، یکی از مهم ترین ویژگی های روات، دقت در حفظ و نقل روایات است. این افراد باید از حافظه قوی، مهارت در شنیدن، و دقت در تحلیل اسناد برخوردار باشند تا بتوانند روایات پیامبر اسلام (ص) را به درستی به دیگران منتقل کنند. همچنین، روات باید از صداقت و امانت داری خاصی برخوردار باشند تا از هرگونه تحریف و تغییر در احادیث جلوگیری کنند.