جدول جو
جدول جو

معنی ابوحمو - جستجوی لغت در جدول جو

ابوحمو(اَ حَمْ مو)
موسی بن ابی یعقوب یوسف بن عبدالرحمن بن یحیی بن یغمراسن، از سلسلۀ بنوزیان تلمسان. مولد او به سال 723 هجری قمری به اندلس. وی برادرزادۀ سلطان ابوسعید و سلطان ابوثابت است. ابوتاشفین اول پدر ابوحمو رابا تمام کسان به اندلس نفی کرد و او در اندلس بعلم ادب و فنون شعر آشنا شد. پدر ابوحمو بروزگار حکومت سلطان ابوسعید و سلطان ابوثابت در ندرومه بزهد و عبادت میگذرانید و ابوحمو در دربار دو عم خویش بسر میبردو آنگاه که سپاهیان ابوعنان مرینی بر دو عم او فائق آمدند و سلطان ابوسعید در جنگ کشته شد ابوثابت با بردارزادۀ خود ابوحمو به اندلس گریخت لکن در ناحیۀ بجایه هر دو دستگیر و به ابوعنان مرینی تسلیم شدند. ابوثابت را بکشتند و ابوحمو آزاد شد و بدربار حفصیان تونس پناه برد. ملوک بنی حفص از او حسن استقبال کردند و وقتی که روابط ابوعنان مرینی با بنوحفص بگسست یکی از بزرگان عرب تلمسان درخواست که ابوحمو را بریاست آنان برقرار کنند و ابوحمو با نیروی خویش به قصد تلسمان بدان صوب شد و در همان وقت ابوعنان مرینی وفات کرد و ازینرو ابوحمو شهر تلمسان را بسهولت مسخر ساخت و بار دیگر مرینی ها شهر تلمسان را از او بازستدند لکن مدت تصرف آنان کوتاه بود و دوباره ابوحمو تلمسان را تسخیر کرد و در سال 772 شهر تلمسان و تمام کشور بنی زیان بتصرف بنوحفص درآمد و ابوحمو بصحرا گریخت. پس از فوت عبدالعزیز مرینی پادشاه فارس در 774 سپاه بنی مرین تلمسان را رها کردند و مردم تلمسان ابوحمو را مجدد طلب کردند و در مقر خویش مستقر گشت و در این وقت دچار شورشی در قسمتی از کشور گردید و ابن خلدون مورخ مشهور تفاصیل این وقایع را داده است. گذشته از طغیان مزبور پسر بزرگ و ولیعهد ابوحمو موسوم به ابوتاشفین مایۀ اختلال کار پدر گردید تا آنجا که وسایل قتل یحیی بن خلدون رازدار پدر را فراهم کرد و در اواخر سال 788 پدر و برادران خویش را دستگیر کرد و ابوحمو را در وهران محبوس ساخت لیکن ابوحمو از حبس فرار کرد و بر پسر فائق آمده و تاج و تخت خویش از نو بدست کرد. ابوتاشفین بدربار فاس پناهید و با جیشی از بنومرین بازگشت و در غرۀ ذی حجۀ 791 در جنگی که میان پدر و پسر روی داد ابوحمو کشته شد. ابوحمو مردی دانشمند و مطلع بود و در میان مردم وجیه و محبوب بود. او را رساله ای است در سیاست مدن به نام واسطهالسلوک فی سیاسهالملوک و این رساله در 1279 هجری قمری در تونس به طبع رسیده و به زبان اسپانیائی نیز ترجمه شده است. ابوحمو در روز میلاد رسول صلوات اﷲوسلامه علیه همه ساله جشنی ادبی برپا میداشت و شعرای عصر قصائد غرا در مدح پیغمبرصلی اﷲعلیه وآله و پادشاه تلمسان انشاد کرده بر او میخواندند و در آن روز ساعت کاخ شاهانه که تنیسی بتفصیل شرح آن کرده بکار میافتاد. ابوحمو بواسطۀ رغبتی وافر که بعلم داشت مدرسه یعقوبیه را به نام پدر خود بنا کرد و شریف ابی عبدالله را بتدریس آنجا گماشت. و چون ابوحمو درگذشت او را در همان مدرسه بخاک سپردند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
معرّب خامیز، گوشت خام که در سرکه پرورند، طعامی از گوشت یا پوست گوساله، شوربای سکباج سرد که روغن آن را پس از سرد شدن بردارند. و آن را آمیص نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ حَمْ مَ)
مهدی. عبیدالله بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام. رجوع به عبیدالله مهدی بن حسن.... شود
حسن بن علی بن احمد بن محمد بن خلف بن حیان بن صدقۀ اهوازی بغدادی. شاعر معروف به ابن وکیع. رجوع به حسن... و رجوع به ابن وکیع ابومحمد حسن... شود
عبیدالله مهدی بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب، علیهم السلام. رجوع به عبیدالله... شود
جمال الدین عبدالله بن یوسف. رجوع به عبدالله بن یوسف بن احمد بن عبدالله بن هشام المصری و رجوع به ابن هشام جمال الدین ابومحمد عبدالله... شود
خفاف. از شیوخ تصوف در اواخر مائۀ سیم و اوائل مائۀ چهارم. معاصر شیخ ابوعبدالله خفیف و ابن سعدان و مؤمل. رجوع بنامۀ دانشوران ج 4 ص 84 شود
ابن عبدالباقی البغدادی الفرضی. معروف به قاضی البیمارستان. او راست: شرح مقالۀ عاشرۀ اصول اقلیدس. رجوع بتاریخ الحکماء قفطی، چ لیپزیک شود
عبدالله بن احمد بن علی بن الحسن بن ابراهیم طباطبابن اسماعیل... معروف به ابن طباطبا. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن طباطبا... شود
یوسف بن ابی سعید الحسن بن عبدالله بن المرزبان السیرافی النحوی اللغوی الاخباری. رجوع به یوسف بن ابی سعید... و رجوع به سیرافی... شود
ابن عبدالبر. عبدالله بن یوسف بن عبدالله قرطبی. رجوع به عبدالله بن یوسف بن عبدالله... و رجوع به ابن عبدالبر عبدالله بن یوسف... شود
ابن وکیع شاعر اهوازی بغدادی. رجوع به حسن بن علی بن احمد بن محمد بن خلف بن حیان بن صدقه، و رجوع به ابن وکیع ابومحمد حسن... شود
علی بن الحسین بن علی سیدالساجدین سلام الله علیهم. و دو کنیت دیگر آن حضرت ابوبکر و ابوالحسن است. رجوع به علی بن الحسین... شود
کعب بن عجره الأنصاری. صحابی است و از اهل بیعت رضوان. وفات به سال 52 هجری قمری رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 238 شود
عبدالله بن محمد بن السید نحوی لغوی. معروف به بطلیوسی. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن السید ابومحمد عبدالله.... شود
عبدالله بن یوسف بن عبدالله قرطبی. رجوع به عبدالله بن یوسف بن عبدالله... و رجوع به ابن عبدالبر عبدالله بن یوسف... شود
حسین بن احمد بن یعقوب همدانی معروف به ابن حائک. رجوع به حسین... شود و این نام بنا به بعض روایات است و مشهور حسن است
عبدالله بن عبدالرحمن هاشمی مصری مشهور به ابن عقیل و ملقب به بهاءالدین. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن عقیل... شود
ابن سید. عبدالله بن محمد بن سید بطلیوسی بلنسی مغربی. ادیب نحوی. رجوع به ابن سید ابومحمد.. و رجوع به عبدالله... شود
عبدالله بن احمد بن محمد بن قدامۀ دمشقی. ملقب بموفق الدین. رجوع به ابن قدامه موفق الدین... و رجوع به عبدالله... شود
عبدالله بن القاسم بن المظفر بن علی بن القاسم الشهرزوری. ملقب به مرتضی پدر قاضی کمال الدین. رجوع به عبدالله.... شود
عبدالله بن یوسف بن احمد بن عبدالله بن هشام المصری. رجوع به ابن هشام جمال الدین ابومحمد... و رجوع به عبدالله... شود
عبدالله بن یوسف بن عبدالله بن یوسف بن محمد بن حیّویه الجوینی. فقیه شافعی. پدر امام الحرمین. رجوع به عبدالله... شود
عبدالله بن مسلم بن قتیبۀ دینوری یا مروزی معروف به ابن قتیبۀ نحوی. رجوع به ابن قتیبه... و رجوع به عبدالله... شود
ابن ابی الاصبع. زکی الدین عبدالعظیم شاعر قیروانی. رجوع به ابن ابی الاصبع ابومحمد... و رجوع به عبدالعظیم... شود
ابن قدامه عبدالرحمن بن محمد. ملقب به شمس الدین. رجوع به ابن قدامه ابومحمد شمس الدین و رجوع به عبدالرحمن... شود
عبدالله بن بری بن عبدالجبار مقدسی بصری معروف به ابن برّی. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن برّی ابومحمد... شود
دعوان بن علی بن حماد جبائی. از مردم جبّا قریه ای به نهروان یکی از کبار قراء عراق. رجوع به دعوان بن علی... شود
حسن بن علی بن حسن بن علی بن عمر الاشرف بن امام زین العابدین علیه السلام ملقب به ناصر کبیر. رجوع به حسن... شود
محمد بن حسن بلخی متخلص بمعروفی. بعضی کنیت او را ابومحمد آورده اند. رجوع به ابوعبدالله محمد بن حسن بلخی... شود
ابن عبدالحکم. عبدالله بن عبدالحکم بن اعین. فقیه مالکی مصری. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن عبدالحکم... شود
مسعدی وکیل آلتونتاش خوارزمشاه در غزنه بزمان مسعود بن مودود. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 321 و 322 و 323 شود
ابن قدامه. عبدالله بن احمد بن محمد بن قدامه دمشقی. رجوع به ابن قدامه موفق الدین... و رجوع به عبدالله... شود
عبدالله بن احمد بن احمد بن احمد بغدادی معروف به ابن خشاب نحوی. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن خشاب... شود
جعفر بن احمد بن حسین بن احمد بن جعفر سراج قاری. معروف به ابن سراج بغدادی. شاعر و ادیب. رجوع به جعفر... شود
علوی. یکی از شرفای نیشابور به روزگار محمود سبکتکین و پسر اومسعود. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 35 و 45 شود
حبیب زاهد، صاحب حسن. تابعی است. و این همان حبیب عجمی است که بدست حسن بصری توبه کرد. رجوع به حبیب عجمی شود
عبدالله بن سلیمان بن داود. معروف به ابن حوطالله. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن حوطالله ابومحمد... شود
ابن هشام. رجوع به عبدالله بن یوسف بن احمد بن عبدالله بن هشام مصری، و رجوع به ابن هشام جمال الدین... شود
بهاءالدین عبدالله بن عبدالرحمن هاشمی مصری. معروف به ابن عقیل. رجوع به ابن عقیل و رجوع به عبدالله... شود
عبدالحمید ابوالفضل بن واسعبن ترک الختلی الحاسب. رجوع به عبدالحمید ابوالفضل بن واسع... شود. (ابن الندیم)
عبدالعظیم بن ابی الاصبع. ملقب به زکی الدین شاعر. رجوع به ابن ابی الاصبع... و رجوع به عبدالعظیم... شود
عماره بن ابی الحسن علی بن زیدان بن احمد حکمی یمنی. ملقب به نجم الدین شاعر مشهور. رجوع به عماره... شود
ابن بیطار. عبدالله بن احمد ضیاءالدین بن بیطار. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن بیطار ابومحمد... شود
عبدالمجیدبن عبدون یابری اندلسی و معروف به ابن عبدون. رجوع به ابن عبدون... و رجوع به عبدالمجید... شود
بسطامی. به روزگار محمود سبکتکین و پسر او مسعود قضاء گرگان داشت. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 345 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
خداش بن عیاش کوفی. محدث است. در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ ما)
محمد بن ابی سعید بن علی بن قتاده. یکی از شرفای مکه از سلسلۀ بنوقتاده و این سلسله از اولاد حسن بن علی ابیطالب علیهم السلام بوده اند. و ابونمی محمد مدت پنجاه سال شریفی مکه داشت از 652 هجری قمری و به سال 701 هجری قمری درگذشت. و او محمد اول از این خانواده است
محمد ثانی. از بنوقتادۀ شرفای مکه. او از 931 هجری قمری تا 992 هجری قمری منصب شرافت داشت و در هیجده سال آخر فقط نام شریفی با وی بود و پسر وی حسن زمام امر بدست داشت
لغت نامه دهخدا
(اَ اَ مَ)
کنیت الموفق طلحه، برادر المعتمد خلیفۀ عباسی. آنگاه که معتمد در لذات و ملاهی منهمک گشت طلحه زمام امور به دست گرفت و تا سال 278 هجری قمری بزیست
ابن عبدالله بن محمد بن یزداد. او کتاب تاریخ پدر خویش ابوصالح عبدالله را تمام کرد تا سنۀ 300 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
حمار وحشی. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ابن احمد بن محمد مقدسی. ملقب به شهاب الدین. وفات 665 هجری قمری اوراست: افحام المماری باخبار تمیم الداری. (کشف الظنون). و رجوع به احمد بن محمد بن ابراهیم المقدسی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ حَ مَ)
عدی ّبن حارثه. از شرفاست
لغت نامه دهخدا
(اَ جَرْوْ / جِرْوْ / جُرْوْ)
شیر. اسد. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اَ شِ)
بشر بن معتمر را کتابی است در ردّ بر او. (ابن الندیم)
نام یکی از رؤسای فرقۀ صالحیه است
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
قیسی وادعی همدانی. کوفی. از تابعین است. او از علی و از وی ابواسحاق روایت کند. (تاریخ کبیر بخاری). تابعی در متون اسلامی به مسلمانانی گفته می شود که از صحابه پیامبر اسلام (ص) دانش و هدایت گرفته اند. این نسل دوم مسلمانان، از مهم ترین گروه هایی هستند که باعث تثبیت آموزه های دینی شدند و با تلاش های علمی خود، علوم اسلامی را در قرون اولیه رشد دادند. تابعین عموماً دارای ویژگی هایی چون زهد، علم، تقوا و دقت در نقل حدیث بوده اند.
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ یات)
شریح بن یزید الحضرمی. محدث است. محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جد عباس بن هاشم است، فهد
لغت نامه دهخدا
(اَ حَنْ نِ)
نام دیگر ایبیس. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ می یَ)
محمد بن احمد. محدث است. محدثان با جمع آوری احادیث صحیح و نقد اسناد روایات، مهم ترین منابع دینی مسلمانان را تدوین کردند. این افراد با مطالعه و بررسی دقیق تاریخ نگاری های حدیثی، به طور دقیق احادیث را از هم تفکیک کرده و از آن ها برای تبیین اصول دینی و فقهی استفاده کردند. وجود محدثان در تاریخ اسلام سبب شد تا سنت پیامبر به صورت صحیح و قابل اطمینان به مسلمانان منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ حَمْ مَ)
نام کوهی به بحر قلزم و مردم آنجا را زراعت و حیوان شیرده نباشد، و غذای آنان منحصر به دانۀ کرچک و ماهی است. (از مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
عبدالوهاب بن حافظ ابی عبدالله بن محمد بن اسحاق بن محمد بن یحیی بن منده بن ولید بن منده بن بطه بن استندار بن چهاربخت بن فیرزان اصفهانی محدث. رجوع به بنومنده شود
صریفینی. عثمان. از شاگردان شیخ عبدالقادر گیلانی است. وفات او ظاهراً در اواخر مأئۀ ششم بوده است. رجوع به نفحات الانس و نامۀ دانشوران ج 2 ص 424 شود
ابن حماس. در نام او اختلاف است بعضی یوسف بن یونس و بعضی یونس بن یونس و بعضی یونس بن یوسف گفته اند. رجوع به صفهالصفوه چ حیدرآباد دکن ج 2 ص 76 شود
قاضی بغداد. به روزگار مقتدر خلیفۀ عباسی. واین ابوعمرو در سال 309 هجری قمری باباحت خون حسین بن منصور حلاّج فتوی نوشت. رجوع به حبط ج 1 ص 301 شود
عثمان بن سعید بن عثمان بن سعید بن عمر الاموی المقری القرطبی الدانی. رجوع به عثمان... و رجوع به ابوعمرو دانی... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بو یَ)
بزاز بغدادی. از بزرگان طریقت متصوفه. مرید حارث محاسبی است و با سری صحبت داشته و از اقران نوری و خیر نساج است. اندر مسجد رصافۀ بغداد وعظ کردی و عالم تفسیر و قرائت بود. وی در واقعۀ نوری و بلای وی با او بود. او راست: اذا سلمت منک نفسک فقد ادیت حقها و اذا سلم منک الخلق قضیت حقوقهم. (از هجویری). و رجوع به تذکرهالاولیاء عطار شود
انس بن مالک. خادم رسول الله. صحابی است و این لقب رسول صلوات الله علیه بدو داد آنگاه که او ترۀ حمزه چید. و رجوع به انس... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
یا ابوحارث. طبیب مسعود بن یمین الدوله محمود بن سبکتکین غزنوی. قفطی گوید او در این علم ماهر بود و درحضرت سلطان تقرب داشت. و چون در امر عبدالرشید بن محمود مداخلۀ نابجای کرده بود آنگاه که فرخ زادبن مسعود بسریر ملک نشست در سال 444 هجری قمری او را بکشت
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای از قراء مصر بر راه بنها و سویش
لغت نامه دهخدا
(اَ حَمْ ما)
دیک. (المزهر). خروه. خروس. ابوبرائل. ابویقظان
لغت نامه دهخدا
(اَ حُ کَ)
شباهنگ. شب آویز. دشت ماله. مرغ حق. بیلی. باقلی. چوک. چوکک. حق گوی. ضوع. و آن مرغی است که بشب در بهاران بیک پای ازدرخت آویزد و ساعتها آوازی پیاپی چون ’هو’ برآرد
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
شیر. اسد. لیث. غضنفر. ضرغام. ضیغم. حارث. هزبر. قسوره. حیدر. حیدره. هرثم. هرثمه. ابوفراس
لغت نامه دهخدا
(اَ بو یَ)
عمر بن محمد بن احمد بن اسماعیل بن علی بن نعمان النسفی، ملقب به نجم الدین. ولادت او به سال 471 هجری قمری بود و در 537 درگذشت. اوراست: کتاب منظومه در خلاف. و رجوع به عمر... شود
عمر بن ابی الحسن علی بن مرشد بن علی، معروف به ابن فارض، و کنیت دیگر او ابوالقاسم است. رجوع به ابن فارض...، و رجوع به نامۀ دانشوران ج 2 ص 449 شود
عمر بن ابی بکر بن محمد بن معمر، معروف به ابن طبرزد و ملقب به موفق الدین و مشهور بدارقزی. رجوع به ابن طبرزد موفق الدین... شود
عمر بن محمد بن عبدالله بن محمد بن عمویه، ملقب به شهاب الدین سهروردی. رجوع به عمر...، و رجوع به سهروردی... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ حُرْ رَ)
واصل بن عبدالرحمن بصری. محدث است و مسلم از او روایت کند. در تاریخ اسلام، محدثان نقش برجسته ای در حفظ و گسترش علم حدیث داشتند. آنان با استفاده از قدرت حافظه، پژوهش های میدانی و مصاحبه با راویان مختلف، احادیث صحیح را شناسایی و برای نسل های بعدی ثبت کردند. محدثان در دوران های مختلف با ایجاد قواعد علمی برای بررسی سند و متن حدیث، یکی از مهم ترین ارکان حفظ اصالت دین اسلام را تشکیل می دهند.
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ ذَ)
آفتاب پرست. حربا. (منتهی الارب). آفتاب گردک. پژمره. خور. مارپلاس. اسدالارض. حربایه. بوقلمون. ابوقلمون. خامالاون. افطح.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَمْرْ)
شاهین.
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ مَ)
کنیتی از کنای عرب
لغت نامه دهخدا
(اَ حَبْ بَ)
کنیت جماعتی از محدثین
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
ناحیتی از عراق بجنوب غربی بغداد در ساحل شرقی فرات. و شهر سی پار قدیم بدانجا بود و آن یکی از قدیمترین شهرهای بابل و سه هزار سال قبل از میلاد آباد بوده است. در کاوشهای اخیر آثار و خطوطی از آنجا به دست آمده است، بزغاله. بزیچه، جدی بریان کرده شده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
ناحیتی بشمال شرقی سودان بر ساحل دریای احمر
نام سوقی از عرب به نوبه میان دنقله و بربر
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
کنیت معین الدین
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ مَ)
الدوری. او راست: کتاب اجزاء القرآن. و کتاب الوقف و الابتداء فی القرآن. و کتاب ما اتفقت الفاظه (واختلفت) معانیه فی القرآن. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ حِ یَ)
سبا المنصور. سومین و آخرین از امرای بنی صلیح در صنعا (از 484 تا 492 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا