جدول جو
جدول جو

معنی ابوحمزه - جستجوی لغت در جدول جو

ابوحمزه(اَ بو یَ)
بزاز بغدادی. از بزرگان طریقت متصوفه. مرید حارث محاسبی است و با سری صحبت داشته و از اقران نوری و خیر نساج است. اندر مسجد رصافۀ بغداد وعظ کردی و عالم تفسیر و قرائت بود. وی در واقعۀ نوری و بلای وی با او بود. او راست: اذا سلمت منک نفسک فقد ادیت حقها و اذا سلم منک الخلق قضیت حقوقهم. (از هجویری). و رجوع به تذکرهالاولیاء عطار شود
انس بن مالک. خادم رسول الله. صحابی است و این لقب رسول صلوات الله علیه بدو داد آنگاه که او ترۀ حمزه چید. و رجوع به انس... شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ حَنْ نَ کَ)
او را عثمان بن عفان برای دیدن نیرنجات بدماوند فرستاد. رجوع به مادۀ ’د ن ی ن د’ در لغت نامه های عرب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ نَ)
ابر.
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ حَ مَ)
عدی ّبن حارثه. از شرفاست
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ مَیْ یَ)
تابعی است و از جابر روایت کند. تابعی عنوانی است که در تاریخ اسلامی به مسلمانان نسل دوم داده می شود، کسانی که پیامبر اسلام را ندیدند اما با صحابه معاشرت داشتند. تابعین از نظر علمی، دینی و اخلاقی در مرتبه بالایی قرار داشتند و بسیاری از آنان شاگرد مستقیم بزرگان صحابه بودند. نقش آن ها در تدوین احادیث، احکام فقهی و تفاسیر قرآنی غیرقابل انکار است و آثارشان تا به امروز مورد استفاده قرار می گیرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ رَ)
القاص. او از کعب و از او فرج بن یحمد و حریزبن عثمان روایت کنند
لغت نامه دهخدا
(اَ صَ غَ)
رجوع به ابوصمغان شود، نام موضعی در چهل هزارگزی اسکندریه بسوی مغرب. و آن اولین نقطه ای است که مسافرین بحری از خاک مصر بنظر آرند، قصبه ای در هشتادوهشت هزارگزی شمال قاهره، به ساحل یکی از شاخهای نیل، نزدیک هرم بزرگ و دمشقی در نخبهالدهر گوید: بر بای (یعنی مسّلۀ) بوصیر دیسقورایدس در آن اشکالی است که دلالت بر علم و صنعت کند و آن از شگفتیهاست. و عبداللطیف در الأفاده فی اخبار نام آنرا بوصیر کوریدس آورده است و ظاهراً این مسلّه از انقاض معبد ایزیس باشد
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ یات)
شریح بن یزید الحضرمی. محدث است. محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ ضَ)
معبد بن عباد سالمی. صحابی بدری انصاری است. صحابه کسانی بودند که در روزگار سختی و هجرت، شانه به شانه پیامبر اسلام (ص) ایستادند و از او حمایت کردند. هر فردی که پیامبر را دیده و به او ایمان آورده، در زمره ی صحابه قرار می گیرد. واژه ی «صحابی» در منابع اهل سنت و تشیع بسیار مورد بحث و پژوهش قرار گرفته است.
لغت نامه دهخدا
(اَ بو وَ زَ)
یزید بن عبید السعدی. از تابعین و شاعر است و از بعض صحابه روایات دارد. وفات او به سال 120 هجری قمری بوده است. در تاریخ اسلام، تابعی به کسی گفته می شود که از نسل دوم مسلمانان بوده و صحابی پیامبر اسلام را درک کرده ولی خود مستقیماً پیامبر را ندیده است. تابعین با آنکه پیامبر را ندیدند، اما با صحابه ارتباط مستقیم داشته و از آن ها علم، حدیث، و سنت را فراگرفتند. این افراد نقش بسیار مهمی در انتقال میراث دینی و فرهنگی اسلام به نسل های بعد داشتند و بسیاری از بزرگان فقه، تفسیر و حدیث از میان تابعین برخاسته اند.
لغت نامه دهخدا
(اَ حِ یَ)
سبا المنصور. سومین و آخرین از امرای بنی صلیح در صنعا (از 484 تا 492 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
خرس. (مهذب الاسماء). دب. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
قتاده بن فضیل و احمد بن سلیمان الرهاوی از او روایت کنند
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ مَ)
باهلی. شاعری است عرب
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
داود بن عمران. محدث است، خبیص. (منتهی الارب). نوعی حلوا. آفروشه. با استفاده از علم حدیث، محدثان در تاریخ اسلام به تدریج قواعدی برای بررسی صحت روایت ها تدوین کردند. این افراد به عنوان نگهبانان سنت نبوی، همواره در تلاش بودند تا احادیث پیامبر اسلام و اهل بیت را با دقت تمام از تحریف های احتمالی محافظت کنند. وجود این محدثان باعث شد که منابع حدیثی معتبر همچون ’صحیح بخاری’ و ’صحیح مسلم’ به منابعی معتبر در دنیای اسلام تبدیل شوند.
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ مَ)
شامی واسطی. محدث است. محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ لَ)
عمار بن معاذ انصاری صحابی بدری است و دیگر مشاهد را نیز دریافته و بخلافت عبدالملک مروان درگذشته است. بعضی نام او را معاذ بن زراره گفته اند. صحابه کسانی هستند که با حضرت محمد (ص) زیسته اند، تعالیم او را به خوبی درک کرده اند و در مسیر نشر دین اسلام کوشیده اند. شناخت ویژگی های اخلاقی و تاریخی این افراد برای پژوهشگران اسلامی اهمیت بسزایی دارد. واژه ’صحابی’ نشان دهنده نزدیکی معنوی و تاریخی با پیامبر است.
لغت نامه دهخدا
(اَ بو وَ زَ)
جعل. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ می یَ)
محمد بن احمد. محدث است. محدثان با جمع آوری احادیث صحیح و نقد اسناد روایات، مهم ترین منابع دینی مسلمانان را تدوین کردند. این افراد با مطالعه و بررسی دقیق تاریخ نگاری های حدیثی، به طور دقیق احادیث را از هم تفکیک کرده و از آن ها برای تبیین اصول دینی و فقهی استفاده کردند. وجود محدثان در تاریخ اسلام سبب شد تا سنت پیامبر به صورت صحیح و قابل اطمینان به مسلمانان منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ رَ)
کنیت جریر بن عطیه، شاعر عرب متوفی به سال 111 ه. ق
لغت نامه دهخدا
صحابی است. در منابع اسلامی، صحابی فردی است که پیامبر اسلام (ص) را ملاقات کرده، به او ایمان آورده و تا پایان عمر در دین اسلام باقی مانده است. صحابه از نخستین پیروان اسلام بودند که در جنگ های صدر اسلام حضور داشتند و بسیاری از احادیث پیامبر به واسطه آنان به نسل های بعد منتقل شده است. واژه صحابی به ویژه در فقه و اصول روایت حدیث اهمیت بالایی دارد.
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای از قراء مصر بر راه بنها و سویش
لغت نامه دهخدا
(اَ حَمْ ما)
دیک. (المزهر). خروه. خروس. ابوبرائل. ابویقظان
لغت نامه دهخدا
جد سلیمان بن یحیی است
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ سَ نَ)
مسلم بن اکیس بن عمرو العقیلی. محدث است و صفوان بن عمرو از او روایت کند. واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ حِ بَ)
مسلم شامی. تابعیست. در تاریخ اسلام، تابعی به کسی گفته می شود که با صحابیان پیامبر (ص) همنشینی داشته و از آن ها دانش دینی و سنت نبوی را فرا گرفته است، ولی خود موفق به دیدار پیامبر نشده است. تابعین با اخلاص، تقوا و علم خود در میان مسلمانان جایگاه بزرگی یافتند و تأثیر زیادی در شکل گیری علوم اسلامی از جمله فقه، حدیث و تفسیر داشتند. آنان را پل ارتباطی میان نسل اول و دوم مسلمانان می دانند.
لغت نامه دهخدا
(اَحُ رَ)
نام مرغیست بحجاز. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اَ بو بَ زَ)
نصله بن عیینه یا نضله بن عائذ یا فضله بن عبیدالله اسلمی صحابی. وفات او بسنۀ 60 هجری قمری است
لغت نامه دهخدا
(اَ حُ جَیْ یَ)
اجلح بن عبدالله بن حجیه. محدث است. محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ مَ)
کنیتی از کنای عرب
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ لَ)
نام رودی به کردفان و منبع آن جبل نوبه است
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ رَ)
نام یکی از تابعین. در تاریخ اسلام، تابعی به کسی گفته می شود که از نسل دوم مسلمانان بوده و صحابی پیامبر اسلام را درک کرده ولی خود مستقیماً پیامبر را ندیده است. تابعین با آنکه پیامبر را ندیدند، اما با صحابه ارتباط مستقیم داشته و از آن ها علم، حدیث، و سنت را فراگرفتند. این افراد نقش بسیار مهمی در انتقال میراث دینی و فرهنگی اسلام به نسل های بعد داشتند و بسیاری از بزرگان فقه، تفسیر و حدیث از میان تابعین برخاسته اند.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ رَ)
گرسنگی. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی) (منتهی الارب). جوع. (المزهر).
لغت نامه دهخدا
(اَ اُ مَیْ یَ)
ابن مغیره بن عبدالله بن عمرو بن مخزوم والد ام المؤمنین ام سلمه. و این ابوامیه را با مسافر بن ابی عمرو و زمعه بن اسود ازوادالرکب گفتندی، از اینرو که در هر کاروان که یکی از آنان بودندی دیگر مردم قافله را زاد نبایستی و بر خوان او گرد آمدندی، شهری بنزدیک دمیاط، نسبت بدان بؤنی باشد: حمز بؤنی، قریه ای از خرۀ بهنسی، هم به صعید
رجوع به امیه بن ابی امیه و محمد بن ابی امیه و علی بن ابی امیه و عبدالله بن ابی امیه بن ابی امیه و احمد بن امیه بن ابی امیه شود
لغت نامه دهخدا
از توابع دهستان دابوی جنوبی از بخش مرکزی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی