جدول جو
جدول جو

معنی ابوحبه - جستجوی لغت در جدول جو

ابوحبه
(اَ حَبْ بَ)
کنیت جماعتی از محدثین
لغت نامه دهخدا
ابوحبه
(اَ ؟)
ناحیتی از عراق بجنوب غربی بغداد در ساحل شرقی فرات. و شهر سی پار قدیم بدانجا بود و آن یکی از قدیمترین شهرهای بابل و سه هزار سال قبل از میلاد آباد بوده است. در کاوشهای اخیر آثار و خطوطی از آنجا به دست آمده است، بزغاله. بزیچه، جدی بریان کرده شده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ حَ)
ماهی شور. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ دَ بَ)
یکی از دزدان مشهور عرب
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
یا ابوحارث. طبیب مسعود بن یمین الدوله محمود بن سبکتکین غزنوی. قفطی گوید او در این علم ماهر بود و درحضرت سلطان تقرب داشت. و چون در امر عبدالرشید بن محمود مداخلۀ نابجای کرده بود آنگاه که فرخ زادبن مسعود بسریر ملک نشست در سال 444 هجری قمری او را بکشت
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ ذَ)
آفتاب پرست. حربا. (منتهی الارب). آفتاب گردک. پژمره. خور. مارپلاس. اسدالارض. حربایه. بوقلمون. ابوقلمون. خامالاون. افطح.
لغت نامه دهخدا
(اَحُ رَ)
نام مرغیست بحجاز. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اَ حُ جَیْ یَ)
اجلح بن عبدالله بن حجیه. محدث است. محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ مَ)
کنیتی از کنای عرب
لغت نامه دهخدا
(اَ بو بَ)
خرچنگ. سرطان. (المزهر). پنج پا. پنچ پایک
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ رَ)
کنیت جریر بن عطیه، شاعر عرب متوفی به سال 111 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(اَ بو بَ)
کنیت احنف ضحاک بن قیس بن معویه بن حصین بن عباده، مشهور بحلم. از اکابر تابعین. او زمان رسول صلوات الله علیه را دریافت لکن بشرف صحبت نرسید و سید صلوات الله علیه او را دعا کرده است و او متصف بعلم و حلم و عقل و دها بود و بالخاصه حلم او زبانزد و مثل است:
بحلم ار چند مذکور است احنف هرکه حلمت را
بداند زو غریب آید که وهم اندر خبر بندد.
عبدالواسع جبلی.
آن مهتر عالی محل رایش چو شمس اندر حمل
در حلم چون احنف مثل در جود از حاتم بدل.
عبدالواسع جبلی
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
یکی از روات قرائت کسائی، و در پاره ای حروف با وی مخالف است. (ابن الندیم). در دنیای حدیث شناسی، روات به عنوان مهم ترین منابع علمی شناخته می شوند. این افراد به عنوان رابط میان پیامبر (ص) و امت اسلامی عمل کرده و سنت نبوی را از نسل به نسل انتقال داده اند. نقش روات در فهم دقیق قرآن و سنت پیامبر نیز غیرقابل انکار است، زیرا احادیث از طریق آنان به فقیهان و مفسران منتقل شده اند.
لغت نامه دهخدا
(اَ شِ)
اسد. (المزهر). شیر
لغت نامه دهخدا
(اَ)
فارسی یمانی. از ابناء فارس. صحابی است. و در یکی از مجالس رسول صلوات الله علیه حاضر بود و آنگاه که خطبۀ او علیه السلام به پایان رسید ابوشاه درخواست تا آن خطبه برای وی بنویسند و رسول صلّی الله علیه و آله امر فرمود تا خطبه را نوشته بوی دادند و ابن حجر گوید: بعضی او را ابوشاه کلبی گفته اند لکن او فارسی است از ابناء و شاه در کنیت او به معنی ملک است نه مفرد شاه
لغت نامه دهخدا
(اَشَ بَ)
از روات است و از عکرمه روایت کند. در تاریخ اسلام، روات به عنوان افرادی شناخته می شوند که از پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) احادیث نقل کرده اند و در این مسیر، از دقت و امانت داری ویژه ای برخوردار بوده اند. این افراد با تحلیل دقیق سندهای حدیث، از صحت و اصالت روایات اطمینان حاصل کرده اند و در نتیجه به حفظ سنت نبوی کمک کرده اند.
لغت نامه دهخدا
(اَ شُ بَ)
میمون. از او یعلی بن عبید و ابوسعید و اصل بن عبدالرحمن روایت کنند
لغت نامه دهخدا
(اَ حُ بَ)
کنیت ولید بن نهیک
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ سَ نَ)
مسلم بن اکیس بن عمرو العقیلی. محدث است و صفوان بن عمرو از او روایت کند. واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ وِ بَ)
جمع واژۀ باب
لغت نامه دهخدا
(اَ حِ بَ)
مسلم شامی. تابعیست. در تاریخ اسلام، تابعی به کسی گفته می شود که با صحابیان پیامبر (ص) همنشینی داشته و از آن ها دانش دینی و سنت نبوی را فرا گرفته است، ولی خود موفق به دیدار پیامبر نشده است. تابعین با اخلاص، تقوا و علم خود در میان مسلمانان جایگاه بزرگی یافتند و تأثیر زیادی در شکل گیری علوم اسلامی از جمله فقه، حدیث و تفسیر داشتند. آنان را پل ارتباطی میان نسل اول و دوم مسلمانان می دانند.
لغت نامه دهخدا
(اَ حُرْ رَ)
واصل بن عبدالرحمن بصری. محدث است و مسلم از او روایت کند. در تاریخ اسلام، محدثان نقش برجسته ای در حفظ و گسترش علم حدیث داشتند. آنان با استفاده از قدرت حافظه، پژوهش های میدانی و مصاحبه با راویان مختلف، احادیث صحیح را شناسایی و برای نسل های بعدی ثبت کردند. محدثان در دوران های مختلف با ایجاد قواعد علمی برای بررسی سند و متن حدیث، یکی از مهم ترین ارکان حفظ اصالت دین اسلام را تشکیل می دهند.
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ لَ)
نام رودی به کردفان و منبع آن جبل نوبه است
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ رَ)
نام یکی از تابعین. در تاریخ اسلام، تابعی به کسی گفته می شود که از نسل دوم مسلمانان بوده و صحابی پیامبر اسلام را درک کرده ولی خود مستقیماً پیامبر را ندیده است. تابعین با آنکه پیامبر را ندیدند، اما با صحابه ارتباط مستقیم داشته و از آن ها علم، حدیث، و سنت را فراگرفتند. این افراد نقش بسیار مهمی در انتقال میراث دینی و فرهنگی اسلام به نسل های بعد داشتند و بسیاری از بزرگان فقه، تفسیر و حدیث از میان تابعین برخاسته اند.
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
قیسی وادعی همدانی. کوفی. از تابعین است. او از علی و از وی ابواسحاق روایت کند. (تاریخ کبیر بخاری). تابعی در متون اسلامی به مسلمانانی گفته می شود که از صحابه پیامبر اسلام (ص) دانش و هدایت گرفته اند. این نسل دوم مسلمانان، از مهم ترین گروه هایی هستند که باعث تثبیت آموزه های دینی شدند و با تلاش های علمی خود، علوم اسلامی را در قرون اولیه رشد دادند. تابعین عموماً دارای ویژگی هایی چون زهد، علم، تقوا و دقت در نقل حدیث بوده اند.
لغت نامه دهخدا
نام یکی از بطّالین معروف است و از اخبار او کتابی کرده اند. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ بو یَ)
عمر بن محمد بن احمد بن اسماعیل بن علی بن نعمان النسفی، ملقب به نجم الدین. ولادت او به سال 471 هجری قمری بود و در 537 درگذشت. اوراست: کتاب منظومه در خلاف. و رجوع به عمر... شود
عمر بن ابی الحسن علی بن مرشد بن علی، معروف به ابن فارض، و کنیت دیگر او ابوالقاسم است. رجوع به ابن فارض...، و رجوع به نامۀ دانشوران ج 2 ص 449 شود
عمر بن ابی بکر بن محمد بن معمر، معروف به ابن طبرزد و ملقب به موفق الدین و مشهور بدارقزی. رجوع به ابن طبرزد موفق الدین... شود
عمر بن محمد بن عبدالله بن محمد بن عمویه، ملقب به شهاب الدین سهروردی. رجوع به عمر...، و رجوع به سهروردی... شود
لغت نامه دهخدا
(اِ حی یَ)
جماعت ملحدان، که چیزی را حرام و ناروا ندانند
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ حَبْ بَ)
نان. (مهذب الاسماء) (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اَ بو یَ)
بزاز بغدادی. از بزرگان طریقت متصوفه. مرید حارث محاسبی است و با سری صحبت داشته و از اقران نوری و خیر نساج است. اندر مسجد رصافۀ بغداد وعظ کردی و عالم تفسیر و قرائت بود. وی در واقعۀ نوری و بلای وی با او بود. او راست: اذا سلمت منک نفسک فقد ادیت حقها و اذا سلم منک الخلق قضیت حقوقهم. (از هجویری). و رجوع به تذکرهالاولیاء عطار شود
انس بن مالک. خادم رسول الله. صحابی است و این لقب رسول صلوات الله علیه بدو داد آنگاه که او ترۀ حمزه چید. و رجوع به انس... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ حُ کَ)
شباهنگ. شب آویز. دشت ماله. مرغ حق. بیلی. باقلی. چوک. چوکک. حق گوی. ضوع. و آن مرغی است که بشب در بهاران بیک پای ازدرخت آویزد و ساعتها آوازی پیاپی چون ’هو’ برآرد
لغت نامه دهخدا
جد سلیمان بن یحیی است
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
شیر. اسد. لیث. غضنفر. ضرغام. ضیغم. حارث. هزبر. قسوره. حیدر. حیدره. هرثم. هرثمه. ابوفراس
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابوزنه
تصویر ابوزنه
کپیک کپی سنبالو بهنانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباحیه
تصویر اباحیه
جماعت ملحدان
فرهنگ لغت هوشیار