جدول جو
جدول جو

معنی ابوحاضر - جستجوی لغت در جدول جو

ابوحاضر
(اَ ضِ)
کنیت اسیدی. او بجمال و حسن صورت مشهور بود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ مُ یَ)
ابن شهید. احمد بن ابی مروان، عبدالملک بن مروان بن ذی الوزارتین الاعلی احمد بن عبدالملک بن عمر بن محمد بن عیسی بن شهید اشجعی اندلسی قرطبی. ولادت او به سال 382 هجری قمری او راست: کتاب کشف الدّک و ایضاح الشک، و آن کتابیست مشهور در علم حیل و شعبده. کتاب التوابع و الزوابع. کتاب حانوت عطار. او به سال 426هجری قمری به قرطبه درگذشت. و رجوع به احمد... شود
خزرجی، نصرانی. راهب. او بانی مسجد ضرار بود و آنگاه که رسول صلوات الله علیه از غزوۀ تبوک بازگشت امر بتخریب آن مسجد فرمود. رجوع به ص 139 حبط ج 1 و ص 417 حبط ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ بحر
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شور شدن آب، در دریا نشستن. (تاج المصادر بیهقی). سفر دریا کردن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جد عباس بن هاشم است، فهد
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ ضَ)
زیاده الله ثالث. آخرین پادشاهان بنی الأغلب (290-296 هجری قمری). رجوع به ترجمه ابوعبدالله الحسین بن احمد بن محمد بن زکریا المعروف بالشیعی... در ابن خلکان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
محمد بن مسعود العیاشی السمرقندی فقیه شیعی از امامیّه او در غزارت علم یگانه روزگار خویش بود و کتب او را در نواحی خراسان منزلتی بزرگ است و در فقه و جز آن دویست وهشت کتاب کرده است و از جمله آنهاست: کتاب سیرت ابی بکر کتاب سیرت عمر. کتاب سیرت عثمان. کتاب سیرت معاویه. کتاب معیارالاخیار. کتاب الموضح. (از ابن الندیم). و کتاب تفسیر او مشهور است. و او را سیصدهزار دینار بود که همه در کار اهل علم و ادب کرد. و پیوسته جمعی از علماء و وراقّان در خانه او به تبویب و تدوین و کتابت کتب او می پرداختند. تاریخ وفات وی بدست نیامد و ظاهراً در اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم میزیست
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ ذَ)
آفتاب پرست. حربا. (منتهی الارب). آفتاب گردک. پژمره. خور. مارپلاس. اسدالارض. حربایه. بوقلمون. ابوقلمون. خامالاون. افطح.
لغت نامه دهخدا
(اَ جِ)
کلاغ. (مهذب الاسماء) (المزهر) (دهّار). ابوالاخیل. ابوالقعقاع. (مهذب الاسماء). زاغ. غراب
لغت نامه دهخدا
(اَ تِ)
روح بن حاتم بن قصیبه بن مهلب بن ابی صفره. والی سند از دست مهدی بن ابی جعفر المنصور و والی افریقیه. وفات 174 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(اَ تِ)
کلب. (المزهر). سگ.
لغت نامه دهخدا
(اَ جِ)
آتش. (تاج العروس). گمان میکنم مصحف ابوحباحب باشد
لغت نامه دهخدا
(اَ حِ یَ)
سبا المنصور. سومین و آخرین از امرای بنی صلیح در صنعا (از 484 تا 492 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا
(اَ صا بِ)
نمک. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). ملح.
لغت نامه دهخدا
(اَ صُ)
او از پدر خویش و پدر وی از علی و از او عبدالسلام بن مالک ازدی روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
ابن ابی جان (ابی حیّان ؟) یکی از علماء سیستان است و صاحب تاریخ سیستان در باب ((مردم سیستان که از پس اسلام بزرگ گشتند و مردمان ایشان را بدانستند بفضل)) نام او آورده است. رجوع به ص 18 تاریخ سیستان چ طهران شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ضِ)
نام یکی از صحابه است. صحابی به یار و همراه پیامبر اسلام (ص) اطلاق می شود که در دوران حیات پیامبر با او ملاقات کرده، به اسلام گرویده و ایمان خود را حفظ کرده باشد. صحابه نقش مهمی در گسترش دین اسلام، انتقال احادیث و ثبت وقایع تاریخی دارند. بررسی زندگی صحابه یکی از ارکان مهم مطالعات اسلامی است و شناخت آنان به درک بهتر صدر اسلام کمک می کند.
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
سگ.
لغت نامه دهخدا
(اَ حُ دَ)
هرماس بن زیاد. صحابیست. عنوان صحابی از ارزشمندترین عناوین در فرهنگ اسلامی است. افرادی که با پیامبر اسلام (ص) دیدار کرده، ایمان آورده و تا پایان عمر مؤمن باقی مانده اند، این لقب را کسب کرده اند. این اشخاص ستون های اصلی جامعه اسلامی نخستین را تشکیل می دادند و در تاریخ اسلام جایگاه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
عبدالرحمن بن منصور الکلابی. یکی از فصحای عرب. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
ناحیتی بشمال شرقی سودان بر ساحل دریای احمر
نام سوقی از عرب به نوبه میان دنقله و بربر
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
کنیت معین الدین
لغت نامه دهخدا
(اَ ضِ رَ)
محمد بن ابی بکر العنزی. از روات حدیث است و از غضبان بن حنظله روایت کند. یکی از وظایف اصلی روات در تاریخ اسلام، نقل روایت ها به صورت دقیق و بی کم وکاست بوده است. این افراد با جمع آوری و نگهداری احادیث از پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع)، در نهایت توانسته اند منابع معتبر حدیثی را برای استفاده مسلمانان در طول تاریخ تدوین کنند. این کار باعث شد که اسلام به شکل صحیح خود به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ)
خبز. (المزهر). نان. (مهذب الاسماء). پکند. جابر بن حبّه
لغت نامه دهخدا
(اَ صِ)
او راست: شرح حدیث الأربعین
لغت نامه دهخدا
(اَ کِ)
یکی از رؤسای متکلّمین زندقه (مانویه) که باسلام تظاهر میکرده است
لغت نامه دهخدا
(اَ هَِ)
اشنان. (مهذّب الاسماء). اشنان که بدان دست شویند. (دهار). دست اشنان. (السامی فی الاسامی). دستمال
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
خشوعی، برکات بن شیخ ابی اسحاق ابراهیم بن شیخ ابی الفضل طاهر بن برکات بن ابراهیم دمشقی جیرونی محدّث. (510- 598 هجری قمری). رجوع به وفیات ابن خلکان شود
منجم شیرازی. وی بزمان القائم بامراﷲ میزیست وگویند زلزلۀ چهاردهم صفر سال 434 هجری قمری تبریز رااو از پیش آگاهی داد. رجوع به ص 407 حبط ج 2 شود
یحیی بن تمیم بن معز بن بادیس. از ملوک بنی زیری در افریقیه از سال 501 تا 509 هجری قمری رجوع به یحیی... شود
ابن محمد بن علی بن حسن فضلویه. سرسلسلۀ امرای هزاراسپی لرستان و آنان مدت دویست سال (543- 740 هجری قمری) در لرستان حکومت داشتند و به اتابکان لرستان یا آل فضلویه معروفند. ابوطاهر از طرف سلغریان مأمور نشاندن ف تنه لر بزرگ شد و در آنجا حکومت یافت و خاندان او از سلاطین مغول اطاعت کردند و چندی حکومت خوزستان نیز بآنان واگذارشد. مدت حکمرانی ابوطاهر از 543 هجری قمری تا حدود سی وچهار سال بود. رجوع به حبط ج 2 ص 102 شود
اوانی. نام یکی از فدائیان حسن صباح. او کشندۀ خواجه نظام الملک حسن طوسی است به رمضان سال 435 هجری قمری رجوع به ص 364 و 373 حبط ج 1 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
کیک. (مهذب الاسماء). برغوث. ابووثّاب. ابوعدی. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
گذار دریایی دریانوردی، شورابی، فراوانی آب، فراوانی، جمع بحر دریاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امرحاضر
تصویر امرحاضر
فرمان هندمان (حاضر) زبانرد دستوری مانند بخورید و ببرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوحارث
تصویر ابوحارث
شیربیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوحارث
تصویر ابوحارث
((اَ رِ))
شیر
فرهنگ فارسی معین