جدول جو
جدول جو

معنی ابوالوضاء - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالوضاء
(اَ بُلْ وَضْ ضا)
چراغ. سراج. (دهّار) (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی) (المرصع) ، چراغ. سراج. (المرصع)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ بُلْ فَ)
یکی از افاضل معروف دولت سلاجقه. او را با خطیرالملک وزیر محمود بن سنجر مقاوله ای است. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 383 شود
احمد بن علی المثنی الموصلی. صاحب مسند. وفات او به سال 307 هجری قمری بود. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 301 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُرْ رِ)
سیری. ابوالأمن. (مهذب الاسماء). شبع
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
شمشیر.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ ضی ی)
ماه. قمر. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(بُلْ وَ)
نام چشمه ای در تفت یزد. (آنندراج) :
سرچشمۀ مهر از صفایش
در عین حیا ز بوالوفایش.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُسْ سَ)
عمرو بن عامر. محدّث است. محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ ل عَ)
ملیحی. او راست: کتابی در فضائل قرآن
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ ل عِ)
خزّ
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ ل عَ)
فارسی و طبیب معاصر آل بویه. از وی کتابی در دست نیست لکن مصنفین اطبا از گفته های وی شاهد صدق اقوال خویش آرند و ابوماهرو علی بن عیسی مجوسی و ابن مندویۀ اصفهانی هم عصر وی بوده اند. او یک چند طبیب عساکرعضدالدوله بویهی و پس از عضدالدوله طبیب خاص شرف الدوله بن عضدالدوله بود وآنگاه که شرف الدوله با مرض صعب العلاج درگذشت وی را به تسامح و تعلل عمدی در معالجت شرف الدوله متهم داشتند و او از این معنی دلگیر شده و از شیراز بعزم بصره مسافرت کرد و در راه بمرض رشته (پیوک = عرق مدنی) مبتلا گشت و بهمان مرض در حدود 380 هجری قمری درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ ل عَ)
پالوده. (دهار) (منتهی الارب). حلوا. فالوده. فالوذج.
لغت نامه دهخدا
از اصحاب ابن اخشید ابوبکر احمد بن علی بن معجور الاحشاد است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
سپر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ بَ)
حبشی ّ. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). سیاه. اسود.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُثْ ثَ)
شمس الدین محمود بن ابی القاسم عبدالرحمن بن احمد بن محمد بن ابی بکر اصفهانی. مولد او674 هجری قمری در اصفهان و هم بدانجا به تحصیل علوم وفنون پرداخت و در علوم عربیت ماهر گردید و سپس به دمشق شد و در آنجا ابن تیمیه او را بدید و مرتبت او در علم بشناخت و در تعظیم او مبالغت کرد و پیوسته در جامع اموی بتلاوت و یا تدریس طلاب میپرداخت و پس از ابن زملکانی مدرسی مدرسه رواحیه داشت و سپس بقاهره شدو قوصون در قرافه برای او خانقاهی کرد و او شیخ آن خانقاه بود. اسنوی گوید وی در علوم عقلیه بارع بود واهل صلاح را دوست میداشت با اعتقاد صحیح و غیرمتکلف در معاش و قانع در اکل و او را کتب بسیار است از جمله: تفسیری بزرگ و شرح کافیۀ ابن حاجب و شرح مختصر ابن حاجب در اصول و شرح تجریدالکلام و شرح منهاج بیضاوی و شرح طوالع بیضاوی و شرح بدیع ابن ساعاتی و رساله ای در عروض و غیر آن و چون حکما و اصولیین متأخر ’اصفهانی’ مطلق گویند مراد ابوالثنا صاحب ترجمه است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ کَوْ وا)
کنیتی است مردان عرب را
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَثْ ثا)
کیک. برغوث.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَدْ دا)
جبر بن نوف. محدث است. محدثان در تاریخ اسلام، نه تنها ناقلان احادیث بلکه حافظان امانت علمی امت اسلامی بودند. آنان در دوران اختلاط احادیث صحیح و جعلی، با تکیه بر معیارهای علمی، به پالایش روایات پرداختند و با دسته بندی آن ها، منابع معتبر را متمایز ساختند. علم رجال و طبقات راویان به همت همین محدثان شکل گرفت و معیارهای دقیق علمی برای نقل روایت تدوین شد.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ فِ)
اسماعیل بن علی بن محمود بن عمر بن شاهنشاه بن ایوب. و لقب او الملک المؤید و الملک الصالح عمادالدین. امیری فاضل از خاندان ایوبی. مولد وی در جمادی الأولی سال 672 هجری قمری به دمشق بود. او پس از کسب فضائل و آداب وقت و براعت در فقه و طب و بالاخص تاریخ و جغرافیا در خدمت عم خویش درجنگهای صلیبی شرکت جست و مدت دوازده سال بخدمت ملک ناصر از ممالیک مصر پیوست و در 18 جمادی الاولی 710 ولایت حماه از دست ممالیک به او واگذار شد و پس از دوسال بقاهره رفت و ملقب به الملک الصالح گردید و در سال 720 لقب الملک المؤید یافت و تا آخر عمر نسبت به ممالیک وفی زیست و در محرم 732 هجری قمری در حماه درگذشت و از کتب معروفۀ او یکی المختصر فی تاریخ البشر در چهار جلد که بنام تاریخ ابوالفدا مشهور است. دیگر کتاب معتبر و مقبول جغرافیائی او موسوم به تقویم البلدان که متن عربی آن بارها به طبع رسیده و به بیشتر السنۀ اروپائی ترجمه شده و دیگر کتاب الحاوی در فقه ودیگر کتاب الکناش و آن چندین جلد است و دیگر کتابی مختصر به نام کتاب الموازین و دیگر در کتاب خانه عمومی اسلامبول کتابی الطریق الرشاد الی تعریف الممالک و البلاد هست مرتب بر حروف هجا در جغرافیا و دیگر در حدیث او را کتابی است بنام جامعالمسانید و صاحب کتاب کشف الظنون در انتساب این کتاب بدو مردد است و او را به عربی اشعاری بوده است. و رجوع به اسماعیل... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَقْ قا)
محدث است. او از ابوالنعمان و از او زید بن ارقم روایت کند. محدثان در جهان اسلام نه تنها در حفظ سنت های نبوی نقش اساسی داشتند، بلکه با تحلیل علمی و آگاهی عمیق از منابع حدیثی، به ایجاد قواعد علمی برای بررسی صحت روایت ها پرداختند. تلاش های محدثان سبب شد تا احادیث معتبر از غیرمعتبر جدا شوند و منابع حدیثی معتبر در قالب کتاب های مشهور همچون ’صحیح مسلم’ و ’صحیح بخاری’ به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(اَبُلْ مَ)
اسب. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء). ابوطالب. ابومنقذ. ابوالمضمار.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَضْ ضا)
بهدل الشیبانی. محدث است. در فرهنگ اسلامی، محدث به کسی اطلاق می شود که در نقل و بررسی احادیث پیامبر اسلام تخصص دارد. این افراد در جمع آوری، تصحیح و تجزیه و تحلیل روایات پیامبر (ص) نقش ویژه ای دارند و در فرآیند بررسی حدیث به گونه ای عمل می کنند که احادیث صحیح به طور دقیق به نسل های بعدی منتقل شود. به همین دلیل، محدثان از جایگاهی خاص در تاریخ اسلام برخوردارند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
خف ّ. (المرصع). موزه
لغت نامه دهخدا
(اَ بُرْ رِ)
عارض، کمال الدوله. از امنای ملکشاه بن الب ارسلان. رجوع به حبیب السیر ج 1ص 373 شود. قصیدۀ بائیه ای که ظاهراً از حسن متکلم است و بغلط در دیوان منوچهری آمده است در مدیح اوست:
کمال دول بورضا کافرینش
بود در خطب زین الفاظ خاطب
لغت نامه دهخدا