جدول جو
جدول جو

معنی ابوالوزیر - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالوزیر
(اَ بُلْ وَ)
محمد بن اعین. محدث است. او از ابن المبارک و نضر بن محمد روایت کند. محدثان در تاریخ اسلام، نه تنها ناقلان احادیث بلکه حافظان امانت علمی امت اسلامی بودند. آنان در دوران اختلاط احادیث صحیح و جعلی، با تکیه بر معیارهای علمی، به پالایش روایات پرداختند و با دسته بندی آن ها، منابع معتبر را متمایز ساختند. علم رجال و طبقات راویان به همت همین محدثان شکل گرفت و معیارهای دقیق علمی برای نقل روایت تدوین شد.
متوکل خلیفه پس از عزل عبدالملک بن زیات وزارت و کتابت خویش ابوالوزیر را داد و او مدتی در این مقام ببود سپس وی را عزل و مصادره کرد و آنگاه وزارت بجرجرائی داد. رجوع به دستورالوزراء چ طهران ص 71 و حبیب السیر ج 1 ص 292 و تجارب السلف ص 180 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابوالوری
تصویر ابوالوری
کنیۀ روزگار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بُسْ سُ قَ)
نمیری. محدّث است. محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
عمر بن المطرف بن محمد العبدی الکاتب. او از مردم مرو و از موالی عبدالقیس بود و از این رو او را عبدی گفتندی. وی متقلد دیوان مشرق مهدی و هادی و رشید و کاتب منصور و مهدی خلیفه بود و بروزگار رشید درگذشت و خلیفه بر مرگ او محزون گشت. ابوالوزیر یکی از بلغای مشهور زبان عربست و از کتب اوست: کتاب منازل العرب و حدودها (و این کانت محله کل قوم والی این انتقل منها) و کتاب رسائل او و کتاب مفاخره العرب و منافره القبائل فی النسب. (ابن الندیم). و یاقوت در معجم الادباء گوید: آنگاه که وی درگذشت رشید خلیفه محزون شد و بتن خویش بر او نماز گزارد و گفت خدا ترا بیامرزاد هیچگاه دو امر بر تو عرضه نشد که یکی از آن دو برای خدا و دیگری بسود تو بود که تو امر خدایرا بر هوای خویش اختیار نکردی و محمد بن عبدوس گوید: رشید در سال 170 هجری قمری امر به ابطال دواوین ازمّه کرد و دو ماه بر آن بگذشت و سپس دواوین ازمّه را اعادت داد و ابوالوزیر عمر بن المطرف را متولی آن کرد. او یکی از کتاب مهدی بود و تقلد دیوان خراج آنگاه که مهدی به ری بود بدو سپرد و بقولی وفات وی به سال 144 بوده است و روایات دیگر نیز در سنۀ وفات او هست و او پرهیزکار و خویشتن دار بود و ببخل نیز متصف بود و بعضی شعرا درباره او گفته اند:
لبس الرئاء و راح فی اثوابه
نحو الخلیفه کاسراً لم یطرف
یبدی خلاف ضمیره لیعزه
لله در رئائک ابن مطرف.
و وفات او درسال حج رشید بود و رشید دوبار بزیارت خانه شده است کرتی در سال 186 هجری قمری و کرت دیگر به سال 188 و ندانم وفات ابوالوزیر در کدامیک از این دو حج بوده است. رجوع به معجم الادباء ج 6 ص 54 و رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 190 و الفهرست ابن الندیم شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حُ سَ)
عسقلانی. یکی از معاریف صوفیه. او در نیمۀ دویم مائۀ سوم هجری به بغداد میزیست و در اواخر همین مائه در یکی از قراء بغداد بدرود حیات گفت. رجوع به نامۀ دانشوران ج 3 ص 102 و رجوع به نفحات الانس شود
مرثدبن عبدالله الیزنی. مفتی مصر. تابعی است. او به سال 98 هجری قمری درگذشت. از او یزید بن ابی حبیب روایت کند. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 254 شود
احمد بن محمد بن میمون. او پس از سلیمان بن حسن بن مخلد وزارت متقی خلیفۀ عباسی یافت و وزارت او دیری نکشید. رجوع به تجارب السلف ص 219 شود
حمصی. از مشاهیر ارباب طریقت. وفات او به سال 310 هجری قمری بوده است. رجوع به نفحات الانس جامی و نامۀ دانشوران ج 3 ص 102 شود
حسن بن بابا. رجوع به ابن خمار ابوالخیر حسن بن سوار...، و رجوع به نامۀ دانشوران ج 1 ص 51 و شهرزوری ص 23 شود
جرائحی. شهرزوری در تاریخ الحکما گوید او طبیب بیمارستان عضدی بود. رجوع به نامۀ دانشوران ج 2 ص 724 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ خَ)
بلخی. وی بروزگار سلطان محمود سبکتکین عامل ختلان بود و بزمان مسعود بن محمود شغل امور وزارت و حساب میراند
پدر ابوسعید فضل الله بن ابی الخیر است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ خَ)
نام قریه ای بجنوب فارس بر ساحل خلیج بجنوب غربی بندر بوشهر
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ ن ؟)
محدث است و مسلمه از او روایت کند. یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ را)
کنیت آدم ابوالبشر صفی است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَشْیْ)
طاوس. (مهذب الاسماء) (المرصع). ابوالحسن.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ ضی ی)
ماه. قمر. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ لی ی)
ابن الشاه محمود الانجو الحسینی الشیرازی. ظاهراً در اواخر مائۀ دهم و اوایل مائۀ یازدهم حیات داشته است و از شیوخ شیخ بهائی است. رجوع به روضات الجنات ص 154 و 532 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُسْ سُ مَ)
حکیم بن حزام. محدّث است. در اصطلاح علم حدیث، محدث به فردی گفته می شود که احادیث صحیح را از سایر روایات تمیز می دهد و آن ها را به دقت به نسل های بعدی منتقل می کند. به عبارت دیگر، محدث کسی است که روایت های پیامبر اسلام را جمع آوری کرده، بررسی و تطبیق می کند و در صورت صحت، آن ها را نشر می دهد. این کار نیازمند دقت در بررسی سند، متن، و شرایط راویان است.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
شیر. اسد. (المزهر) (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ ل عَ)
ابوالعیزار. مرغی است با گردنی نیک دراز که پیوسته در آب باشد و ماهی گیرد. و نام دیگر آن به عربی سبیطر باشد. صاحب منتهی الارب گوید: و یا کرکی است و بگمان ما ابوالعزار و ابوالعیزار و سبیطر چوبینۀ قدماست. وامروز در سواحل دریای خزر از این مرغ بسیار باشد
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ ل عَ)
ابن اسماعیل بن رزاز جزری ملقب به بدیع الزمان. او راست: کتاب الالات الروحانیه
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَ)
عنبر یا عباس. در لغت نامۀ اسدی بیت ذیل از این شاعر فارسی برای کلمه فرکند شاهد آمده است:
نه در وی آدمی را راه رفتن
نه در وی آبها را جوی و فرکند
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ بَ)
شاعری مقل ّ است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ زَیْ یِ)
ریحان
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ نَ)
خروس (؟). (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ نَ)
عمرو بن عبدالملک بصری. از مشاهیر شعرای زمان خویش و معاصر برامکه. و او را از برمکیان انعام و احسان فراوان بوده است. و وی را با فضل بن یحیی برمکی بعض ماجراهای مشهوره است. و بیت ذیل از جملۀ قصیدۀ او در مدح برمکیان است:
اذا کنت من بغداد منقطعالثری
وجدت نسیم الجود من آل برمک، مندیل. دستمال. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ غَ)
الملیکی. از روات حدیث است. روات در علم حدیث نه تنها به عنوان ناقلان ساده احادیث شناخته نمی شوند، بلکه آنان به عنوان تحلیلگران و بررسی کنندگان دقت در سند روایت ها نیز شناخته می شوند. این افراد با دقت و توجه ویژه به منابع مختلف روایات، توانسته اند احادیث صحیح را از روایت های جعلی و نادرست تمییز دهند و به منابع معتبر علمی تبدیل کنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَبْ با)
ابن زیدون. وزیر معتضد عبادی به اسپانیا. (نفح الطیب ص 136). رجوع به احمد بن عبدالله مخزومی اندلسی و رجوع به ابن زیدون... و رجوع به احمد... شود
عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح از موالی آل اسیدبن ابی العیص. رجوع به عبدالملک... و رجوع به ابوخالد عبدالملک... و ابن جریح ابوخالد شود
حسان بن ثابت انصاری. شاعر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و بعضی کنیت او را ابوحسام و ابوعبدالرحمن گفته اند. و رجوع بحسان... شود
اسماعیل اوّل، ابن فرج بن اسماعیل بن نصر. پنجمین پادشاهان بنی نصر غرناطه. 713- 725 هجری قمری). و رجوع به اسماعیل... شود
اسماعیل بن محمد معروف به اسماعیل ثانی نهمین از ملوک بنی نصر غرناطه 755- 760 هجری قمری). و رجوع به اسماعیل... شود
ابن جریح. و کنیت دیگر او ابوخالد است. رجوع به عبدالملک بن عبدالعزیز... و رجوع به ابن جریح ابوخالد... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
اسماعیل بن محمد بن محمد بن علی بن هانی اللخمی الغرناطی. صاحب روضات از بغیه و صاحب بغیه از درر نقل کند که مولد او به سال 708 هجری قمری بغرناطه بود و هم بدانجا از جماعتی از همشهریان خویش از جمله ابوالقاسم بن جزی اخذ ادب کرد و سپس بقاهره رفت و با ابوحیان او را در آنجا درس و مذاکره بود و از آنجا به شام شد و در حماه اقامت گزید و مهارت او در علوم عربیه شهرت یافت و در آنجا متولی قضاء مالکیّه گردید و او اول کس از مالکیان است که در حماه قضا رانده است و سپس امر قضاء شام به وی محول گشت و باز بحماه رجعت کرد و از آن پس به مصر رفت و مدتی قلیل بدانجاببود. و شرح تلقین ابی البقاء (العکبری) و قطعه ای از تسهیل را بدانجا نوشت. و او شواهد کثیره از بر داشت و در مالکیۀ شام در سعۀ علوم مانند وی نبود و ابن کثیر در ثناء وی مبالغه کند و گوید: او مردی کثیرالعباده بود و در بعض حروف بر زبان لکنتی داشت و بر او هیچ خرده نتوان گرفت جز آنکه پسر خویش را که سخت بدسیرت بود نیابت خویش داد. و اسماعیل ابوالولید موطّاء را محفوظ داشت و آنرا از ابن جزی روایت می کرد و از او ابن عساکر و جمال خطیب منصوریه و جماعتی دیگر روایت کنند. و بربیعالاّخر سال 771 هجری قمری درگذشت
لغت نامه دهخدا
ابن خالد کاتب مکنی به ابوالوزیر. یاقوت در معجم البلدان ذیل سامراء در سبب احداث سرمن رای گوید: ابن عبدوس آورده است که درسال 219 هجری قمری معتصم خلیفه به ابوالوزیر احمد بن خالدالکاتب امر کرد تا بصدهزار دینار در ناحیۀ سرّمن رای زمینی خرد و در آنجا شهری کند و گفت من ترسم که این سپاهیان وقتی طغیان کنند و غلامان من بکشند لکن اگر تو این زمین بخری و در آنجا شهری بنا کنی چون آنجا سرکوب و بلند است من بر آنان مسلط خواهم بود و اگر کسی عصیان کند من از راه آب و خشکی او را دریابم. (معجم البلدان چ مصر، ج 5، ص 14)
لغت نامه دهخدا