جدول جو
جدول جو

معنی ابوالهندی - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالهندی
(اَ بُلْ هَِ دی ی)
محدث است. او از ابی طالوت و از او معتمر روایت کند. عنوان محدث تنها به کسی داده می شد که هم علم و هم تقوای لازم برای نقل حدیث را دارا بود. این افراد با حفظ سنت نبوی، در برابر تحریف ها ایستادند و با نوشتن کتاب های حدیثی معتبر، دین اسلام را به شکل صحیح به نسل های آینده منتقل کردند. آنان نه تنها ناقلان حدیث، بلکه نگهبانان فرهنگ اسلامی بودند که با جدیت در انتقال صحیح معارف اسلامی کوشیدند.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ بُلْ هََجَ)
کنیتی است از کنای عرب
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ هََ)
کبوتر. (مهذب الاسماء). ابوعکرمه. ابوسهل. کبتر. کفتر. حمام. حمامه. کالوج. نامه بر. سماروک
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ)
اسب. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ نا)
رسول دعوت. (مهذب الاسماء) (المرصع) (السامی فی الأسامی)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ ؟)
تیره ای از شعبه عرب جباره از عشایر خمسۀ فارس
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ نَ قی ی)
اشنان. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ هَِ دی ی)
غالب بن عبدالقدوس بن شیث بن ربعی. شاعری مطبوع است. او دولت امویّه و عباسیّه هردو را دریافت. منشاء او سیستان است. و به ادمان خمر معروف است و اول کس از شعرای اسلام که در وصف شراب شعر سرود او بود و از جمله قطعۀ ذیل است:
نبهت ندمانی و قلت له اصطبح
یابن الکرام من الشراب الأصهب
صفراء تبرق فی الزجاج کأنها
حدق الجراده او لعاب الجندب.
و هم او راست:
مقدمه مزی کأن رضابها
رقاب بنات الماء تفزع للرعد
جلتها الجوالی حین طاب مزاجها
و طینتها بالمسک والعنبر الورد
تمج سلافا فی الأباریق خالصا
و فی کل کاس فی یدی حسن القد
تضمنها زق ازب کأنّه
صریع من السودان ذوشعر جعد.
گویند روزی بصبوحی به میکده ای برفت و دیناری به می فروش داد و بنوشیدن بنشست و بخورد تا مستی مست شد و بخفت و گروهی بدیدن او آمدند و از وی بپرسیدند خمار گفت خفته است گفتند ما را نیز بدو پیوندو می فروش شراب آورد و بخوردند و مستان شدند و بخفتند چون غالب هشیار شد و پرسید خفتگان چه کسانند خمار گفت دوستان تواند و از تو پرسیدند گفتم مست است و خفته است گفتند ما را به او ملحق ساز و شراب خوردند و بخفتند گفت اینک مرا نیز بدیشان ملحق کن و بخورد و بخفت و کرت دیگر دوستان او را افاقه آمد و بونواس را خفته یافتند و هم بشراب نشستند و بخفتند این حال سه روز دوام یافت و ابوالهندی در این معنی گوید:
ندامی بعدثالثه تلاقوا
یضمهم بسکر دنان راح
و قد باکرتها فترکت منها
قتیلا ماأصابتنی جراح
فقالوا أیها الخمار من ذا
فقال أخ تخونه اصطباح
فقالوا هات الحقنا براح
به و تعللوا ثم استراحوا
فلم یتمهلوا حتی رمتهم
بحد سلاحها و لها سلاح
و حان تنبهی فسألت عنهم
فقال أتاحهم قدر متاح
رأوک مجندلا و استخبرونی
فحرکهم الی الشرب ارتیاح
فقلت بهم فالحقنی فهبوا
فقالوا هل تنبه حین راحوا
فقال نعم فقالوا ألحقنا
به قدلاح للرائی صباح
فما ان زال ذاک الداب منا
ثلاثا نستهب و نستباح
نبیت معا و لیس لنا التقاء
ببیت ما لنا منه براح.
گویند بر قبر او این بیت نبشته است:
اجعلوا ان مت یوماً کفنی
ورق الکرم و قبری المعصره
اننی ارجو من الله غدا
بعد شرب الراح حسن المغفره.
وگویند جوانان بر قبر او بزیارت میشدند و شراب می نوشیدند و جرعه بر خاک می افشاندند. وفات وی در حدود سال 180 هجری قمری بود. رجوع به فوات الوفیات ج 2 صص 121- 122 شود
لغت نامه دهخدا