جدول جو
جدول جو

معنی ابوالهذیل - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالهذیل
(اَ بُلْ هَُ ذَ)
محمد بن هذیل بن عبدالله بن مکحول العبدی المعروف بالعلاّف المتکلم. ابن خلکان گوید: شیخ معتزلۀ بصریین و از اکابر علماء اعتزال است و او را مقالاتی است در مذهب معتزله و نیز مجالس و مناظراتی و او مولی عبدالقیس است نیکومجادله و قوی الحجه با ادله و الزامات بسیار، اوخود گوید که صالح بن عبدالقدوس را دیدم که فرزندی ازوی وفات کرده بود و او سخت بر مرگ وی جزع میکرد گفت من بدو گفتم که من وجهی برای جزع تو نمی بینم چه انسان بعقیدۀ تو کشت و زرعی است گفت ای اباهذیل جزع من بر آن است که او کتاب شکوک مرا نخواند گفتم کتاب شکوک چیست گفت کتابی است که من کرده ام و هر که آن بخواند در همه چیز شک کند حتی در وجود خود و نبوده را بوده و بوده را نبوده توهم کند بدو گفتم پس در مرگ فرزند خویش شک آر و چنان انگار که او نمرده است و اگر مرده است شک کن که کتاب شکوک را خوانده است هرچند نخوانده باشد. و ابوالهذیل را کتابی است به نام میلاس و میلاس اسم مردی مجوس بود که اسلام آورد و سبب اسلام او این بود که او ابوالهذیل را با جماعتی از ثنویه گرد کرد و آنانرا بمباحثه داشت و ابوالهذیل آنانرا مجاب و مفحم ساخت و در این وقت میلاس به اسلام گرائید و هم نزد یحیی بن خالد البرمکی جماعتی از متکلمین گرد آمدند و یحیی از حقیقت عشق پرسید و هر یک از حضار چیزی گفتند و ابوالهذیل از جمله حاضرین بود گفت ایهاالوزیر، العشق یختم علی النواظر و یطبع علی الافئده مرتعه فی الاجسام و مشرعه فی الاکباد و صاحبه متصرف الظنون متفنن الاوهام لایصفو له مرجو و لایسلم له مدعو تسرع الیه النوائب و هو جرعه من نقیعالموت و نقعه من حیاض النکل غیر انه من اریحیه تکون فی الطبع و طلاوه توجد فی الشمائل و صاحبه جواد لایصغی الی داعیه المنع و لایصیخ لنازع العدل. و متکلمین در این وقت سیزده تن بودند و ابوالهذیل سومین کس بود که در آن مجلس بسخن درآمد و اگر خوف اطاله نبود همه آن سخنان می آوردم و ابن خلکان گوید: در بعض مجامیع دیدم که اعرابیه ای صفت عشق را بدینگونه کرده است: خفی عن ان یری و جل عن ان یخفی فهو کامن ککمون النار فی الحجر ان قدحته اوری و ان ترکته تواری و ان لم یکن شعبه من الجنون فهو عصارهالسحر.
ولادت ابوالهذیل در سال 131 هجری قمری و بعضی 135 گفته اند و وفات وی به سال 235 به سرمن رأی بود و خطیب بغدادی گوید: در سال 226 درگذشت ومسعودی در کتاب مروج الذهب آرد که وفات او227 بوده است و در آخر عمر چشم وی بشد و خرف بر او غلبه کرد لکن چیزی از اصول از وی فراموش نشده بود ولی در مناظره و مناهضه و محاجۀ با مخالفین در او ضعف و سستی پدید آمد. رجوع به ابن خلکان ج 2 ص 54 و 55 شود. و ابوالهذیل اعتزال را از عثمان بن خالد الطویل اخذ کرده و خود بمسائلی چند از معتزلیان متفرد است و او راست کتاب متشابه القرآن. (ابن الندیم). ابوالهذیل اصلاً ایرانی است و مولد او ببصره بود و پیروان او را ’هذیلیه’ گویند. وی از بصره به بغداد شد و نزد یکی از شاگردان واصل بن عطا علم کلام آموخت و مسعودی در مروج الذهب گویدچون در سال 204 به بغداد بازگشت مأمون او را مانندنظام برای مناظره با مخالفان و موافقان مسلک خویش نزد خود خواند. شهرستانی مباحثۀ او را در الهیات با هشام بن الحکم در کتاب خویش ذکر کرده است. از شاگردان ابوالهذیل ابراهیم بن سیار نظام بصری بوده است. ابومحمد علی بن احمد بن حزم در کتاب الفصل فی الملل و الاهواء والنحل گوید: عجب است که دو شیخ معتزله نظام و علاّف متفقند بر اینکه ایزد تعالی هر چه کرده از خیر در حد کمال است و بخیر اصلح از آن قادر نیست و بنابراین اتفاق کرده اند که قدرت حق تعالی بر خیر متناهی میباشد. سپس نظام گوید که حضرت حق جملهً قادر به شرّ نیست و از فعل آن عاجز است و علاّف برخلاف این گوید: بلکه ایزد تعالی جملهً قادر به شر است و از این رو پروردگار خود را در خیر متناهی القدره و در شر غیرمتناهی القدره میداند، آیا اخبث از این صفت که علاف پروردگار خود را با آن موصوف میسازد، صفتی شنیده شده است ؟ برای اطلاع از اختلاف او با اصحاب حسن بن ابوالحسن بصری در مسائل عشره رجوع بملل و نحل شهرستانی و ترجمه آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابوالهول
تصویر ابوالهول
هر چیز ترس آور و هراس انگیز
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بُلْ هََ)
پیکری از سنگ برآورده بشکل شیری خفته و سینه و روی آن بصورت آدمی، نزدیک هرم کئوپس بفاصله کمی از منف در مصر سخت مهیب و بالای آن هفده گز و درازا سی و نه گز است و چون بدانجا دائماً ریگ این پیکر را می پوشاند تاکنون چندین بار ناگزیر شده اند که آنرا از زیر ریگ بیرون آرند.
فیروزآبادی گوید: آن پیکریست بشکل سر مردم نزدیک هرمان به مصر و گویند آن طلسم رمل است و ابن جبیر در رحلۀ خودنام آنرا ابوالأهوال آورده است و دمشقی در نخبهالدهر گوید آن صورت زهره است و صابیان گمان برند که طرب و فرح مرد و زن و جوان و کودک از اوست - انتهی. و این ابوالهول از زمان فراعنه مانده است و نام ابوالهول از نام قبطی آن ’بلهیت’ یا ’بلهیب’ مشتق است و بزمان فاطمیان همان نام قبطی او معروف به وده است و مقریزی او را ’بوالهوبه’ نامیده است. ’با’ در لغت قبطی حرف تعریف است عرب آنرا با همزه ترکیب کرده ابا و ابو ساخته است. و جهال عرب گمان میکردند که آن طلسمی است و پیکری دیگر که در ساحل مقابل نیل بصورت زنی است معشوقۀ اوست و گاه گمان میبردند که آن طلسمی است که برای نگاه داشتن فسطاط از طغیان نیل کرده اند. و رجوع به ابوالأهوال شود
لغت نامه دهخدا
حصین بن عبدالرحمن السلمی. محدث است. در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
لغت نامه دهخدا
عمران بن عبدالرحمن الصنعانی. محدث است و عبدالرزاق از وی روایت کند. نقش محدثان در انتقال دقیق سنت پیامبر اسلام، چنان حیاتی بوده که بسیاری از علوم اسلامی مانند فقه و تفسیر، بر پایه تحقیقات آنان شکل گرفته اند. محدث کسی بود که عمر خود را صرف شنیدن، حفظ کردن، مقایسه و روایت احادیث کرد و در این مسیر، سفرهای طولانی به شهرهای مختلف را به جان می خرید. کتاب هایی چون صحیح بخاری و مسلم، نتیجه تلاش نسل های متعدد از محدثان هستند.
لغت نامه دهخدا
علأ بن فضل بن عبدالملک. صاحب حدیث عکراش. محدث است. محدثان با جمع آوری احادیث صحیح و نقد اسناد روایات، مهم ترین منابع دینی مسلمانان را تدوین کردند. این افراد با مطالعه و بررسی دقیق تاریخ نگاری های حدیثی، به طور دقیق احادیث را از هم تفکیک کرده و از آن ها برای تبیین اصول دینی و فقهی استفاده کردند. وجود محدثان در تاریخ اسلام سبب شد تا سنت پیامبر به صورت صحیح و قابل اطمینان به مسلمانان منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
سعید بن عبید الطائی. محدث است و یزید بن هارون و عبیدالله بن موسی از او روایت کنند. علم حدیث یکی از مهم ترین شاخه های علوم اسلامی است که بدون تلاش محدثان، دوام نمی آورد. آنان با گردآوری احادیث، تطبیق نسخه ها و بررسی روایت ها، چراغ راهی برای مسلمانان شدند. محدث نه تنها حافظ حدیث، بلکه تفسیرگر و نقاد آن بود و می دانست کدام روایت قابل اعتماد است و کدام باید کنار گذاشته شود. همین دقت علمی، حدیث را به منبعی محکم در دین تبدیل کرد.
لغت نامه دهخدا
غالب. تابعی است. او از انس بن مالک و ابراهیم و از او منصور و علی بن صالح و اسرائیل روایت کنند. تابعی یکی از عناوین پرافتخار در تاریخ صدر اسلام است. کسی که پیامبر اسلام (ص) را ندید اما صحابه ای را دیدار و از او تبعیت کرد، تابعی نام دارد. این افراد در میان مسلمانان به دلیل نزدیکی به منبع اول و دوم دین، جایگاه والایی دارند. علمای حدیث برای طبقه بندی سندهای حدیثی، به تابعین توجه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ یَ)
روباه. ابوالحنبص.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ ن ؟)
شامی. محدث است. علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ)
صحابی است. صحابی به شخصی گفته می شود که در زمان حیات پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، او را دیده، به او ایمان آورده و در همان حال مسلمان از دنیا رفته باشد. صحابه نقش مهمی در انتقال مفاهیم دینی، روایت احادیث، و گسترش فرهنگ اسلامی داشتند. واژه صحابی در منابع تاریخی و حدیثی جایگاه خاصی دارد و شناخت صحابه برای درک بهتر تاریخ صدر اسلام ضروری است.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ هََ)
کبوتر. (مهذب الاسماء). ابوعکرمه. ابوسهل. کبتر. کفتر. حمام. حمامه. کالوج. نامه بر. سماروک
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شُ لَ)
النقاثی. شاعری عرب از بنی کلاب
لغت نامه دهخدا
(اَ بُذْ ذَیْ یا)
گاو. (مهذب الاسماء) (دهّار). گاو نر. (السامی فی الاسامی). ابومزاحم
لغت نامه دهخدا
(اَ بُطْ طُ فَ)
الاحمسی. شبیل بن عوف بن ابی حیّه. او بزمان جاهلیّت درک صحبت رسول صلوات الله علیه کرد و بزهد معروف است و از عمر بن الخطاب و زید بن ارقم حدیث کند
حارث بن شبیل بجلی. محدّث و ثقه است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ اَ یَ)
کلاغ. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ نَ)
خروس (؟). (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ فُ ضَ)
نوعی از قواطع طیور چند گنجشکی. زرزور. ملوکی. صفراغون. عصفورالشوک. عصفورالسیاح. طرغلودیس. طروغلودقس
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ هََجَ)
کنیتی است از کنای عرب
لغت نامه دهخدا
(بُلْ هَُ ذَ)
کبوتر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
زفر بن الهذیل بن قیس بن سلیم، اصفهانی. عالم و عابد و محدث. و او معاصر سفیان ثوری و ابوحنیفه و شریک بن عبدالله بود. وفات او در 158 هجری قمری به بصره بوده است و او بیشتر به مذهب ابوحنیفه مایل بود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابوالهول
تصویر ابوالهول
بیم زای نام تندیسی با سرآدمی و تنه شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوالهول
تصویر ابوالهول
((~. هُ))
ترس آور، هراس انگیز، یکی از عجایب هفتگانه جهان در مصر
فرهنگ فارسی معین