جدول جو
جدول جو

معنی ابوالنبهان - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالنبهان(اَ بُنْ نَ)
خروه. خرون. (مهذب الاسماء). خروس. دیک.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ بُلْ وَ / وُ)
این صورت را ابن اثیر در المرصع آورده و گوید: هو البیضانی من الطیور
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ ن ؟)
محدث است. او از ابی المغیره روایت کند. محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْنَبْ)
نبأبن محمد بن محفوظ استاد نبابیین، و صاحب المرصع معنی خرگوش را نیز به این کلمه داده است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ نَبْ با)
محمد بن صالح. محدث است. در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ بَ)
او را پنجاه ورقه شعر است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا