جدول جو
جدول جو

معنی ابوالملیح - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالملیح
(اَ بُلْ مَ)
چکاو. چکاوک. (دهار). کوبنکک. (مهذب الاسماء). قبّره. قنبره. کونیکک. (نسخه ای از مهذب الاسماء). کاکلی. خول. بوالملیح. کوکینه. کونیکه. کبّوک. چغو. چغوک. چکوک. صفرد. مرغکیست خرد شبیه به گنجشک، کاکلی بر سر و صاحب المرصع معنی عندلیب را بر معنی ابوالملیح افزوده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ بُصْ صَ)
تقی الدّین بن نجم الدّین بن عبیدالله حلبی فقیه شیعی در نیمۀ اول مائۀ پنجم هجری قمری وی از شاگردان ابوجعفر طوسی و سیّد مرتضی است و از دست سیّد در حلب نیابت داشت و از اینرو او را خلیفه المرتضی گفتندی. او راست: کتاب کافی در فقه. و کتاب تقریب المعارف. کتاب اشارهالسبق الی معرفهالحق در اصول دین، غلیواژ. گوشت ربا. موش گیر. ابوالخطاف. حداءه. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مَ)
ابوساسان. یزیده (؟) بن الخصیب الأسلمی. من خط الدمیاطی. صاحب المرصعصورت فوق را با شرح مسطور در کتاب خود آورده است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مَ)
حسن بن عمر بن یحیی الفزاری الرّقی. محدث است و کنیت او ابوعبدالله و ابوالملیح لقب اوست. در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مَ)
عامر بن اسامه بن عمیر الهذلی البصری. محدث است. او از ابی عبدالله و بقولی از ابی سهل روایت دارد. با استفاده از علم حدیث، محدثان در تاریخ اسلام به تدریج قواعدی برای بررسی صحت روایت ها تدوین کردند. این افراد به عنوان نگهبانان سنت نبوی، همواره در تلاش بودند تا احادیث پیامبر اسلام و اهل بیت را با دقت تمام از تحریف های احتمالی محافظت کنند. وجود این محدثان باعث شد که منابع حدیثی معتبر همچون ’صحیح بخاری’ و ’صحیح مسلم’ به منابعی معتبر در دنیای اسلام تبدیل شوند.
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
حمید. او از ابی صالح خوزی حدیث شنوده است
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
رجوع به ابوالملیح شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَ لا)
کذا، صاعد. خطیب نیشابور بود بزمان محمود و مسعود غزنوی
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ لَ)
فقیه سمرقندی. صاحب حبیب السیر گوید: چون محمدخان شیبانی در ملک سمرقند بر سریر جهانبانی قرار گرفت... و بگوش هوش او رسید که اولادعظام فقیه ابواللیث همواره خود را از دخل در امور ومهمّات حکام معاف میداشته اند آن طائفه را منظور نظراعتبار ساخته منصب شیخ الاسلامی سمرقند را بخواجه خاوند مفوض گردانید -انتهی. نام این فقیه جای دیگر از مصادر دسترس یافته نشد و گمان نمیرود که طائفه ای را که نام می برد از احفاد ابولیث نصر بن محمد فقیه حنفی که در نیمۀ قرن چهارم وفات کرده، باشند. والله اعلم
فوشنجی. از مشاهیر مشایخ صوفیه. مولد او فوشنج و در هرات اقامت داشت و معاصر خواجه عبدالله انصاری بوده است. رجوع به نامۀ دانشوران ج 2 ص 388 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ نا)
رسول دعوت. (مهذب الاسماء) (المرصع) (السامی فی الأسامی)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ لی ی)
ابن الشاه محمود الانجو الحسینی الشیرازی. ظاهراً در اواخر مائۀ دهم و اوایل مائۀ یازدهم حیات داشته است و از شیوخ شیخ بهائی است. رجوع به روضات الجنات ص 154 و 532 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شُ لَ)
النقاثی. شاعری عرب از بنی کلاب
لغت نامه دهخدا
(اَ بُرْ رُ مَ)
جندب بن سودد مملوک. شاعری مقل است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ خَ)
عائذبن شریح الحضرمی یا شریح بن الحضرمی. محدث است. در تاریخ اسلام، محدث به عنوان فردی شناخته می شود که تلاش دارد تا سنت پیامبر اسلام را بدون هیچگونه تغییر یا تحریف، به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد در جوامع علمی و دینی، از مقام والایی برخوردار بودند. مهم ترین ویژگی محدثان دقت در انتقال احادیث صحیح است، چرا که حفظ دقت در نقل، به ویژه در دوران هایی که دشمنان اسلام در حال تحریف آن بودند، امری ضروری بود.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مَ)
نعیم. محدّث است. واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ)
الربعی. مرثدبن محبا. یکی از فصحای عرب. استاد ابن اعرابی محمد بن زیاد بوده است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ زَیْ یِ)
ریحان
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ ؟)
الأوزاعی الحمصی. تابعی است. او از جابر و مالک بن عبدالله و از او ابن جابر و حصین بن حرمله و امیه بن یزید روایت کنند. در علم تاریخ اسلام، تابعی کسی است که هرچند پیامبر اسلام را ندیده است، اما با اصحاب او معاشرت داشته و از آن ها بهره علمی برده است. تابعین در بسیاری از شهرهای اسلامی مانند مکه، مدینه، کوفه، بصره و شام حضور داشتند و در ترویج اسلام و آموزش احکام دینی نقش بسیار پررنگی ایفا کردند. آنان شاگردان مستقیم صحابه محسوب می شوند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ طَیْ یِ)
نمک. ملح. (المرصّع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ عَلْ لا)
صخر بن جندله. از او عبدالله بن مبارک و ولید بن یزید بیروتی روایت کنند
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ ؟)
یا ابوالملثم. او راست: دیوان شعر
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ)
ارسلان بن مسعود بن ابراهیم بن مسعود بن محمود بن سبکتکین. رجوع به ارسلان... شود:
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود.
مسعودسعد.
شاهی که پیر گشته جهان را جوان کند
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان کند.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ)
پدر شاهان
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَبْ با)
ابن زیدون. وزیر معتضد عبادی به اسپانیا. (نفح الطیب ص 136). رجوع به احمد بن عبدالله مخزومی اندلسی و رجوع به ابن زیدون... و رجوع به احمد... شود
عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح از موالی آل اسیدبن ابی العیص. رجوع به عبدالملک... و رجوع به ابوخالد عبدالملک... و ابن جریح ابوخالد شود
حسان بن ثابت انصاری. شاعر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و بعضی کنیت او را ابوحسام و ابوعبدالرحمن گفته اند. و رجوع بحسان... شود
اسماعیل اوّل، ابن فرج بن اسماعیل بن نصر. پنجمین پادشاهان بنی نصر غرناطه. 713- 725 هجری قمری). و رجوع به اسماعیل... شود
اسماعیل بن محمد معروف به اسماعیل ثانی نهمین از ملوک بنی نصر غرناطه 755- 760 هجری قمری). و رجوع به اسماعیل... شود
ابن جریح. و کنیت دیگر او ابوخالد است. رجوع به عبدالملک بن عبدالعزیز... و رجوع به ابن جریح ابوخالد... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
اسماعیل بن محمد بن محمد بن علی بن هانی اللخمی الغرناطی. صاحب روضات از بغیه و صاحب بغیه از درر نقل کند که مولد او به سال 708 هجری قمری بغرناطه بود و هم بدانجا از جماعتی از همشهریان خویش از جمله ابوالقاسم بن جزی اخذ ادب کرد و سپس بقاهره رفت و با ابوحیان او را در آنجا درس و مذاکره بود و از آنجا به شام شد و در حماه اقامت گزید و مهارت او در علوم عربیه شهرت یافت و در آنجا متولی قضاء مالکیّه گردید و او اول کس از مالکیان است که در حماه قضا رانده است و سپس امر قضاء شام به وی محول گشت و باز بحماه رجعت کرد و از آن پس به مصر رفت و مدتی قلیل بدانجاببود. و شرح تلقین ابی البقاء (العکبری) و قطعه ای از تسهیل را بدانجا نوشت. و او شواهد کثیره از بر داشت و در مالکیۀ شام در سعۀ علوم مانند وی نبود و ابن کثیر در ثناء وی مبالغه کند و گوید: او مردی کثیرالعباده بود و در بعض حروف بر زبان لکنتی داشت و بر او هیچ خرده نتوان گرفت جز آنکه پسر خویش را که سخت بدسیرت بود نیابت خویش داد. و اسماعیل ابوالولید موطّاء را محفوظ داشت و آنرا از ابن جزی روایت می کرد و از او ابن عساکر و جمال خطیب منصوریه و جماعتی دیگر روایت کنند. و بربیعالاّخر سال 771 هجری قمری درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
شیر. اسد. (المزهر) (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مَ)
ماهی تازه. (مهذب الأسماء).
لغت نامه دهخدا
ابن عثمان معروف به ابن اقرب، مکنی به ابوالملیح و متوفی به سال 774 هجری قمری او راست: الرعایه فی تجرید مسائل الهدایه. (از کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابو الملیح
تصویر ابو الملیح
چکاوک
فرهنگ لغت هوشیار