جدول جو
جدول جو

معنی ابوالمفاخر - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالمفاخر
(اَ بُلْ مَ خِ)
حسین بن ابی القاسم جعفر بن حسین حسینی خونساری. عالم شیعی. استاد میرزا ابوالقاسم قمی. صاحب قوانین و غیر آن. وفاتش به سال 1191 هجری قمری در قصبۀ خونسار بود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ بُلْ مُ جِ)
مولی مسلمه بن مخلد انصاری. آنگاه که مسلمه از دست معاویه ولایت مصر و افریقیه داشت او ابوالمهاجر را مأمور افریقیه کرد. و بزمان یزید بن معاویه بجای عقبه بن نافع خود به استقلال والی افریقیه گردید و فتوحات اسلام را توسعه بخشید و تلمسان را او تسخیر و ضبط کرد
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ ؟)
فضل بن مساور داماد ابی عوانه. از روات است و محمد بن مثنی از او روایت کند. روات در علم حدیث به کسانی گفته می شود که در جمع آوری و نقل احادیث از دیگران فعالیت کرده اند. این افراد می توانند صحابه پیامبر، تابعین و حتی نسل های بعدی باشند. در تاریخ اسلام، روات نه تنها مسئول انتقال روایت ها بلکه در تفسیر و تحلیل دقیق این احادیث نیز نقش داشته اند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ فِ)
پنیر. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). جبن
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ فِ)
فتح بن محمد. چهارمین از بنی الساج به آذربایجان و ارمینیه و ری (از 315 تا حدود 318 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ ؟)
بشیر الرّحال. محدث است. محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مَ خِ)
نعیمی. محیی الدین شافعی. او راست: تنبیه الطالب وارشاد الدارس فیما به دمشق من الجوامع و المدارس
لغت نامه دهخدا
(صِ)
الملک الناصر، داود بن عیسی بن ملک سیف الدین ابی بکر بن ایوب، مکنی به ابوالمفاخر و ملقب به صلاح الدین از ملوک بنی ایوب است. وی به سال 603 هجری قمری در دمشق متولد شد و در سال 624 به امارت کرک رسید و به سال 637 بیت المقدس را تصرف کرد و به سال 656 درگذشت به گرد آوردن کتب علاقه ای داشت و دوستدار شعر و ادب بود و خود گاهی شعری می گفت او راست:
لو عاینت عیناک حسن معذبی
مالمتنی و لکنت اول من عذر
عین الرشا قد القنا ردف النقا
شعر الدجی شمس الضحی وجه القمر.
(از قاموس الاعلام ج 6) (از معجم الانساب ص 153). و نیز رجوع به معجم الانساب ص 151 و طبقات سلاطین اسلام ص 68 شود
لغت نامه دهخدا
(عَدُلْ دِ)
ابن محمد بن عمر بن محمد بن یوسف بن عبدالله بن نعیم، مکنی به ابوالمفاخر. در عصر خود مورخ دمشق بوده است. وی به سال 845 هجری قمری به دمشق متولد شد و به سال 927 درگذشت. از تألیفات اوست: الدارس فی تواریخ المدارس که خلاصۀ آن به فرانسه ترجمه شده است. العنوان فی ضبط الموالید و الوفیات لاهل الزمان. تذکره الاخوان فی حوادث الزمان. التبیین فی تراجم العلماء و الصالحین. تحفه البرره فی الاحادیث المعتبره. افاده النقل فی الکلام علی العقل. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مَ خِ)
رازی. از شعرای عهد سلجوقی بود ودولتشاه سمرقندی درباره او آورده است که: او بروزگار دولت سلطان غیاث الدین محمد بن ملکشاه میزیست و دانشمندی کامل و شاعر و ادیبی فاضل بود و در فنون علم بهره ای تمام داشت و او را یکی از استادان میدانند، ورای شعر و شاعری او را انواع فضایل است. و اشعار او بیشتر بر طریق لغز واقع شده و این صنعت او را مسلم است و در مناقب سلطان الجن ّ والأنس ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه التحیه والدعاء چند قصیده دارد جمله مصنوع و متین امّا آنچه شهرتی عظیم یافته و اکثر شعرا در تتبّع و جواب آن اقدام نموده اند مطلعش این است:
بال مرصّع بسوخت مرغ ملمعبدن
اشک زلیخا بریخت یوسف گل پیرهن.
و اکابر مطلعها درین باب گفته اند غالباً در صفت طلوع نیر اعظم بدین سیاق نگفته باشند و بعضی در صفت غروب آفتاب نیز گفته اند و جواب اکابر مر این قصیده را در ذیل ذکر فضلا خواهد آمد و شیخ ابوالمفاخر رازی نزد سلاطین و حکّام جاه و قبول تمام یافته، ابوطاهر خاتونی صاحب تاریخ آل سلجوق میگوید که سلطان مسعود بن محمد بن ملکشاه در ولایت ری به وقت عزیمت مازندران نزول کرد و لشکریان اودر مزارع اهالی ری چهارپایان گذاشتند و بی رسمی و بی ضبطی میکردند، ابوالمفاخر این قطعه بسلطان فرستاد و سلطان لشکریان را از خرابی منع و زجر کلّی فرمود و آن قطعه اینست:
ای خسروی که سایس حکم تو بر فلک
برتر ز طاق و طارم کیوان نشسته است
لطفت به آستین کرم پاک میکند
گردی که بر صحیفۀ دوران نشسته است
بر تخت ری تو ساکن و از حکم نافذت
در ملک چین بمرتبه خاقان نشسته است
شاها سپاه تو که چو مورند و چون ملخ
بر گرد دخل و دانۀ دهقان نشسته است
باران عدل بار که این خاک سالهاست
تا بر امید وعده باران نشسته است.
و جلال الدین فضل الله الخواری از معاصرین سلطان تکش در آن هنگام که تکش بر در ری معسکر ساخت بخدمت او شد و بر بدیهه قطعه ای بدین مطلع انشاء کرد:
داعی که پیش تخت بفرمان نشسته است
آنجا بد ایستاده که دربان نشسته است.
(لباب الالباب ج 1 ص 277). و چنانکه آقای میرزا محمدخان قزوینی در حواشی مجلد اول ازلباب الالباب (ص 361) تذکار داده اند بیت هشتم و یازدهم از این قصیده با اندک تصرّفی از ابوالمفاخر رازی است و اگر سرقت نباشد توارد غریبی است
لغت نامه دهخدا