جدول جو
جدول جو

معنی ابوالمصبح - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالمصبح
(اَ بُلْ ؟)
الأوزاعی الحمصی. تابعی است. او از جابر و مالک بن عبدالله و از او ابن جابر و حصین بن حرمله و امیه بن یزید روایت کنند. در علم تاریخ اسلام، تابعی کسی است که هرچند پیامبر اسلام را ندیده است، اما با اصحاب او معاشرت داشته و از آن ها بهره علمی برده است. تابعین در بسیاری از شهرهای اسلامی مانند مکه، مدینه، کوفه، بصره و شام حضور داشتند و در ترویج اسلام و آموزش احکام دینی نقش بسیار پررنگی ایفا کردند. آنان شاگردان مستقیم صحابه محسوب می شوند.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ بُلْ مَ بَ)
پلنگ. (المرصّع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مَ)
چکاو. چکاوک. (دهار). کوبنکک. (مهذب الاسماء). قبّره. قنبره. کونیکک. (نسخه ای از مهذب الاسماء). کاکلی. خول. بوالملیح. کوکینه. کونیکه. کبّوک. چغو. چغوک. چکوک. صفرد. مرغکیست خرد شبیه به گنجشک، کاکلی بر سر و صاحب المرصع معنی عندلیب را بر معنی ابوالملیح افزوده است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ عَبْ بَ)
میخ.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مَ)
ماهی تازه. (مهذب الأسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ ؟)
مدنی. شاعری قلیل الشعر است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ بِ)
کنیتی که اصحاب عدل به سلام قاری ابوالمنذر میدادند، حیض. بی نمازی
لغت نامه دهخدا