جدول جو
جدول جو

معنی ابوالفارس - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالفارس
(اَ بُلْ رِ)
عبدالعزیز بن ابی اسحاق ابراهیم. از امرای بنی حفص تونس. او پس از ابی اسحاق ابراهیم و پیش از ابوحفص عمر اول، مدتی کوتاه امارت یافت. پس از آنکه پدر ابوالفارس امارت را به پسر داد ابن ابی عماره آن ملک را غصب و تسخیر کرد و در 682 هجری قمری ابوالفارس را بکشت. تا در 683 ابوحفص عمر اول بر ابن عماره دست یافت و وی را بقتل رسانید وملک موروث به دست کرد.
لغت نامه دهخدا
ابوالفارس
(اَ بُلْ ؟)
نام بلوکی بناحیت بهبهان در شمال غربی بچهارده فرسنگی آن. محل قوم شیرعلی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابوالفرج
تصویر ابوالفرج
(پسرانه)
پدر فرج، کنیه غذایی مرکب از برنج و گوشت و شکر
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ بُلْ حُ رِ)
راسو. (مهذب الاسماء). عرسه. ابن عرس. موش خرما. پرسوق. سرغوب. کلکسه
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ رِ)
بیست و پنجمین از امرای مرینی مراکش در 796 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(اَ بُدْ دِ)
حیض. بی نمازی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ نا)
سنگ زبرین از دو سنگ آتش زنه و زیرین را ام النار گویند. ذوالرمه راست:
و سقط کعین الدیک بارعت صاحبی
اباها و میانا لموضعها وکرا
مشهره لایمکن الفحل امها
اذا هی لم تمسک باطرافها قسرا.
و دیگری گوید:
و منتوجه من غیر حمل لو اننا
ترکنا اباها لم ترد امها بعلا.
رجوع به زند و پازند شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَبْ با)
یحیی بن ساعدبن یحیی ابی الفرج بن التلمیذ نصرانی. رجوع به ابن تلمیذ معتمدالملک، و رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج 7 ص 282 شود
یعقوب بن یوسف بن داود بن کلس وزیر العزیز نزار بن المعز العبیدی صاحب مصر. رجوع به ابن کلس و رجوع به یعقوب... شود
عبدالله بن اسعد بن علی بن عیسی شاعر موصلی معروف به ابن دهان وملقب به مهذب. رجوع به ابن دهان ابوالفرج... شود
بارگریفوریوس ابن هارون متطبب ملطی نصرانی معروف به ابن عبری. رجوع به ابن عبری و رجوع به بارگریفوریوس شود
ابن سوادی علأ بن علی بن محمد بن علی بن احمد بن عبدالله واسطی کاتب و شاعر. رجوع به علأ بن علی... شود
ابن طیب عبدالله طبیب. رجوع به ابن طیب ابوالفرج و رجوع به ترجمه نزهه الارواح شهرزوری چ طهران ص 45 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ فَ رَ)
جوذاب. گوذاب. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء). طعامی از برنج و شکر و گوشت. (قاموس در لغت جوذاب). جوذابه. ابوالحسن. صاحب برهان گوزاب را با ازاء اخت الرا ضبط کرده و گوید آن آشی است که از گوشت و برنج و نخود و گردکان کنند و گوداب را با دال مهمله آورده و باز گوید آشی از گوشت و برنج و نخود و مغز گردکان
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْفَ رَ)
نصرانی طبیب شامی. ابن ابی اصیبعه گوید: کان طبیبا فاضلا (عالما) بصناعه الطب جیدالمعرفهلها حسن العلاج اعلی تمیزاً فی زمانه. بدان روزگار که صلاح الدین یوسف وزارت عاضد باﷲ علوی داشت ابوالفرج طبیب خاص او بود و آنگاه که صلاح الدین استقلال یافت نیز همین سمت را حائز بود و پس از صلاح الدین او به دمشق شد و ملک افضل او را بمصاحبت و طبابت خویش برگزید واو باقی عمر در خدمت ملک افضل بود تا در سنۀ 610 هجری قمری در سمیساط که مستقر ملک افضل بود درگذشت. او راست: کتابی در معالجات امراض سر. کتابی در حفظ صحت.کتابی در معالجات امراض چشم. کتابی در علاج اسهال
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ رِ)
محمد بن احمد بن فریغون از سلسلۀ فریغونیان بگوزگانان. صاحب حدودالعالم کتاب خودمؤلّف به سال 372 هجری قمری را به نام او کرده است
محمد بن عبدالله الحرانی کاتب. به عربی شعر می گفت و دارای دیوان است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ رِ)
شیر. اسد. (السامی فی الاسامی). ابوالاشبال. ابوفراس. (مهذب الاسماء). ابوالحرث. غضنفر. لیث. قسوره. حیدر. دلحاث. هزبر. ضیغم. حارث. هرثم. هرثمه
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ ن ؟)
صاحب المرصع این صورت را آورده و گوید جایگاهی است در بلاد مصر نزدیکی حیره (شاید: جیزه). در مظان دیگر یافت نشد
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ ن ؟)
او راست: کتاب قضاءالحوائج
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْفُ)
شدادبن ابی العالیه. از روات حدیث است. روات در علم حدیث نه تنها به عنوان ناقلان ساده احادیث شناخته نمی شوند، بلکه آنان به عنوان تحلیلگران و بررسی کنندگان دقت در سند روایت ها نیز شناخته می شوند. این افراد با دقت و توجه ویژه به منابع مختلف روایات، توانسته اند احادیث صحیح را از روایت های جعلی و نادرست تمییز دهند و به منابع معتبر علمی تبدیل کنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ یَءْسْ)
خلال. (السامی فی الاسامی) (دهار) (مهذب الاسماء). دندان کاو. دندان فریز. دندان افریش
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَبْ با)
طغانشاه بن الب ارسلان محمد بن چغری بیک بن میکائیل بن سلجوق:
ابوالفوارس خسرو طغانشه آن ملکی
که شاهی از اثرجاه او برد مقدار.
ازرقی.
رجوع به طغانشاه... شود
شاه شجاع بن مبارزالدین محمد از آل مظفر:
خیال آب خضر بست و جام کیخسرو
بجرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد.
حافظ.
رجوع به شاه شجاع... شود
حسن (امیر...) ابن محمد معروف به ابن اعوج. رجوع به ابن اعوج... و رجوع به حسن بن محمد ابوالفوارس... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ فَ رِ)
قناوزی (خواجه عمید...). او بفرمان امیر نوح بن منصور بن نوح بن نصر بن احمد سامانی (366- 387 هجری قمری) سندبادنامه را از پهلوی بفارسی آورده است
ملک العزیز ظهیرالدین سیف الاسلام طغتکین بن ایوب بن شاذی بن مروان. صاحب برادر سلطان صلاح ایوبی فرمانروای یمن (577- 593 هجری قمری)
ابن ابی منصور. او راست: رساله ای در اصطرلاب
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ رِ)
عبدالعزیز. هفدهمین از امرای بنی حفص تونس (از 796 تا 837 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا