جدول جو
جدول جو

معنی ابوالغازی - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالغازی
ابوال غازی آخرین تن از امرای جانی یا امرای هشترخانی که از سال 1758 تا 1785 میلادی در ولایات زیر جیحون فرمانروابوده است، امرای درانی افغانستان ولایات متصرفی این سلسله را گرفتند و دورۀ حکومت ایشان در زمان همین ابوالغازی و به سال 1785 به دست امرای منگیت پایان یافت، (ترجمه طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 245 و 246)
لغت نامه دهخدا
ابوالغازی
(اَ بُلْ)
اول. سیزدهمین از خوانین ازبک خیوه (از 1053 تا 1074 هجری قمری). او پس از برادر خویش اسفندیار امارت یافت چون بیست سال فرمان راند باختیار دست از تاج و تخت بکشید و امارت به پسر خویش انوشه داد و1074 هجری قمری درگذشت و او را کتابی است در تاریخ تاتار و آن کتاب به آلمانی ترجمه شده و نیز بفرانسه در لیدن در 1726 میلادی به طبع رسیده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ بُلْ)
مصحف نام ابوالقاسم خلف بن عباس زهراوی نزد مردم اروپ
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ ل)
مار. حیّه. لانها تقضی علی لدیغها. (المرصع) ، عنکبوت
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ یَ)
جهنی یا مزنی. مسلم یا یسار بن سبع یا ابن ازهر. صحابی است و او قاتل عمار یاسر است و خود او از رسول صلوات الله علیه روایت میکرد که فرمود: لاترجعوا بعدی کفاراً یضرب بعضکم رقاب بعض. در تاریخ اسلام، صحابی عنوانی است که به یاران و همراهان راستین پیامبر اسلام (ص) داده می شود. این افراد در گسترش اسلام، نشر قرآن و حفظ سنت نبوی نقش بی بدیلی ایفا کردند. بسیاری از آنان در جنگ های صدر اسلام حضور داشتند و از اسلام دفاع کردند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ زِ)
او از عبدالله بن بسر واز او معاویه بن صالح روایت کند. (الکنی للبخاری)
مجمع الأرحبی، مار، سوسماره، آهو، روباه، شغال، ابن عرس. راسو
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ بَ رَ زا)
یزید بن عطارد. تابعی است. واژه تابعی یکی از مفاهیم کلیدی در علم رجال و تاریخ اسلامی است. تابعی کسی است که پیامبر اکرم (ص) را درک نکرده، اما با یکی از اصحاب او دیدار داشته و از ایشان تعلیم گرفته است. در منابع معتبر اسلامی، تابعین جایگاه ویژه ای دارند زیرا آنان واسطه ای مطمئن برای نقل سنت و معارف دینی به نسل های بعدی بودند. نام بسیاری از تابعین در کتب معتبر حدیث آمده است.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ)
تیره ای از شعبه شیبانی از طائفۀ عرب ایلات خمسۀ فارس
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ ؟)
تیره ای از شعبه عرب جباره از عشایر خمسۀ فارس
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ)
یازدهمین و آخرین امرای جانی یا هشترخانی (1171 تا 1200 هجری قمری). و سلطنت او به دست امرای منگیت منقرض گشت
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ)
ثانی. بیست و پنجمین از خانان ازبک خیوه و ظاهراً پس از ابومحمد امارت یافت و تا 1158 هجری قمری فرمان راند
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ)
ثالث. بیست و هفتمین از خوانین ازبک خیوه. او در حدود 1184 هجری قمری بامارت رسید و تا حدود 1219 آن مقام داشت
لغت نامه دهخدا