جدول جو
جدول جو

معنی ابوالشوک - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالشوک
(اَ بُشْ شَ)
نام طائفه ای از کردان ظاهراً منسوب به ابوالشوک حسام الدوله و این طائفه را بنوعناز نیز نامند
لغت نامه دهخدا
ابوالشوک
(اَ بُشْ شَ)
حسام الدوله، فارس بن ابی الفتح. از امرای کرد حلوان. او پس از وفات پدر در 401 هجری قمری امارت یافت. و با امراء اطراف خاصه برادر خویش مهلهل جنگها پیوست و به سال 437 هجری قمری مغلوب اینال سلجوقی گردید و بیشتر متصرفات وی به تسخیر او درآمد و ناچار با برادر خویش صلح کرد لکن در همان سال درگذشت. و اکراد تابع مهلهل گردیدند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابوالهول
تصویر ابوالهول
هر چیز ترس آور و هراس انگیز
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بُطْ طَ)
اعرابی. وی شوی شغفر است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شَ رَ)
ناصح بن ظفر بن سعد منشی جرفادقانی. مترجم تاریخ یمینی تألیف ابی النصر محمد بن عبدالجبار عتبی. رجوع به ناصح... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شَ رَ)
تیره ای از شعبه عرب جبّاره از قبائل خمسۀ فارس
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شِ)
مستی. سکر. و رجوع به ابوشفا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شُ)
ایّوب بن شادی بن مروان. ملقب بملک الافضل نجم الدین دوینی سجستانی آذربایجانی پدر سلطان صلاح الدین. وی بروزگار سلطنت پسر خویش صلاح الدین در ذیحجۀ سال 568 ه. ق. به مصر از اسب درغلطید و بدان آسیب درگذشت. و رجوع به ایّوب... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شَ)
یکی از فصحای اعراب و سپس در بصره اقامت گزیده است. او راست: کتاب الابل. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شَ)
بلوی. صحابیست و غزوۀ تبوک را دریافته است، نان تنک. صحابی به یار و همراه پیامبر اسلام (ص) اطلاق می شود که در دوران حیات پیامبر با او ملاقات کرده، به اسلام گرویده و ایمان خود را حفظ کرده باشد. صحابه نقش مهمی در گسترش دین اسلام، انتقال احادیث و ثبت وقایع تاریخی دارند. بررسی زندگی صحابه یکی از ارکان مهم مطالعات اسلامی است و شناخت آنان به درک بهتر صدر اسلام کمک می کند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شَ)
صحابیست. واژه صحابی از ریشه «صحب» به معنای همراهی آمده و در اصطلاح اسلامی به کسانی اطلاق می شود که پیامبر اسلام (ص) را دیده، به او ایمان آورده و تا پایان عمر مسلمان مانده اند. آنان پایه گذاران سنت، ناقلان حدیث و ستون های نخستین جامعه اسلامی به شمار می روند. صحابه ستون های اصلی جامعه اسلامی نخستین را تشکیل می دادند و در تاریخ اسلام جایگاه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شَ هی ی)
بربط. (مهذب الاسماء) (دهار) (السامی فی الاسامی).
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شَ)
ابن حیان حافظ ابومحمد عبدالله بن محمد اصفهانی. او راست: کتاب التوبیخ. وفات وی به سال 369 هجری قمری بوده است. رجوع به ابن حیان شود. و رجوع به عبدالله... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شی)
خزاعی. شاعری از عرب نام وی محمّد بن عبدالله بن رزین و صاحب اغانی گوید او عم دعبل خزاعی است و ابن قتیبه گوید: وی پسر عم دعبل است. ابتدا وی شاعر درباری خلیفه هارون الرشید بود و سپس در ملازمت امیر رقّه میزیست و به آخر عمر نابینا گشت. او را قصائدی است در تحسر بر بینائی خویش وفات وی به سال 196 هجری قمری بوده است. و ظاهراً ابوالشیث در قصیدۀ منوچهری با ثاء مثلثه همین ابوالشیص باشد. برآن وزن این شعر گفتم که گفته است:
ابوالشیص اعرابی باستانی
ساقبل واللیل ملق الجران
غراب ینوح علی غصن بان.
و ابن الندیم گوید:دیوان او را صولی گرد کرده و آن صد وپنجاه ورقه است. و کنیت دیگر او ابوجعفر است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُرْ رَ)
هدهد. (المزهر). رجوع به ابوالربیع شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُرْ رو)
ابن عمیر بن هاشم بن عبدمناف. صحابی است. او برادر مصعب بن عمیر صحابی و از مهاجرین حبشه و احدی است و بخلافت عمر در یرموک درگذشت. صحابه کسانی هستند که با حضرت محمد (ص) زیسته اند، تعالیم او را به خوبی درک کرده اند و در مسیر نشر دین اسلام کوشیده اند. شناخت ویژگی های اخلاقی و تاریخی این افراد برای پژوهشگران اسلامی اهمیت بسزایی دارد. واژه ’صحابی’ نشان دهنده نزدیکی معنوی و تاریخی با پیامبر است.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَ)
بختیار. یکی از علمای موسیقی که رودکی شاعر مشهور، نواختن بربط از وی فرا گرفت. (لباب الالباب ج 2 ص 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ)
قاسم بن محمد بن رمضان العجلانی. از علمای نحو بمذهب بصریین. او با محمد بن اسحاق ابوالفرج ابن الندیم قریب العهد بوده است. او راست: کتاب المختصر للمتعلمین. کتاب المقصور و الممدود. کتاب المذکر و المؤنث. کتاب الفرق. (ابن الندیم)
اتابک عمادالدین زنگی بن آق سنقر بن عبدالله ، ملقب به ملک المنصور، صاحب موصل. او نخستین اتابکان موصل است (از 521 تا 541 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ جَ)
سفید. سپید. ابیض. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مِ)
کافوربن عبدالله خادمی از آل اخشید که سمت امارت مصر یافت (از 355 تا 357 هجری قمری). و او ممدوح متنبی است. رجوع به کافوربن عبدالله اخشیدی شود، و صاحب المرصع به این کلمه معنی غوک داده است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ نَ)
خشخاش. و صاحب المرصع به این کلمه معنی قدح داده است (؟)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ)
ارسلان بن مسعود بن ابراهیم بن مسعود بن محمود بن سبکتکین. رجوع به ارسلان... شود:
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود.
مسعودسعد.
شاهی که پیر گشته جهان را جوان کند
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان کند.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ)
پدر شاهان
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَشْیْ)
طاوس. (مهذب الاسماء) (المرصع). ابوالحسن.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ هََ)
پیکری از سنگ برآورده بشکل شیری خفته و سینه و روی آن بصورت آدمی، نزدیک هرم کئوپس بفاصله کمی از منف در مصر سخت مهیب و بالای آن هفده گز و درازا سی و نه گز است و چون بدانجا دائماً ریگ این پیکر را می پوشاند تاکنون چندین بار ناگزیر شده اند که آنرا از زیر ریگ بیرون آرند.
فیروزآبادی گوید: آن پیکریست بشکل سر مردم نزدیک هرمان به مصر و گویند آن طلسم رمل است و ابن جبیر در رحلۀ خودنام آنرا ابوالأهوال آورده است و دمشقی در نخبهالدهر گوید آن صورت زهره است و صابیان گمان برند که طرب و فرح مرد و زن و جوان و کودک از اوست - انتهی. و این ابوالهول از زمان فراعنه مانده است و نام ابوالهول از نام قبطی آن ’بلهیت’ یا ’بلهیب’ مشتق است و بزمان فاطمیان همان نام قبطی او معروف به وده است و مقریزی او را ’بوالهوبه’ نامیده است. ’با’ در لغت قبطی حرف تعریف است عرب آنرا با همزه ترکیب کرده ابا و ابو ساخته است. و جهال عرب گمان میکردند که آن طلسمی است و پیکری دیگر که در ساحل مقابل نیل بصورت زنی است معشوقۀ اوست و گاه گمان میبردند که آن طلسمی است که برای نگاه داشتن فسطاط از طغیان نیل کرده اند. و رجوع به ابوالأهوال شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شو)
غراب
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
خارپشت. قنفذ. مدجج. شیهم. شیظم. ضربان. ضرب. نیص. دلدل. دولدول
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابوالنوم
تصویر ابوالنوم
خواب آور خشخاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوالهول
تصویر ابوالهول
بیم زای نام تندیسی با سرآدمی و تنه شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوالهول
تصویر ابوالهول
((~. هُ))
ترس آور، هراس انگیز، یکی از عجایب هفتگانه جهان در مصر
فرهنگ فارسی معین