جدول جو
جدول جو

معنی ابوالشهی - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالشهی
(اَ بُشْ شَ هی ی)
بربط. (مهذب الاسماء) (دهار) (السامی فی الاسامی).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابوالوری
تصویر ابوالوری
کنیۀ روزگار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بُذْ ذَ هََ)
محمدبگ. یکی از امرای چرکسی مصر. در سال 1185 هجری قمری علی بک او را به علت سوء رفتار عثمان پاشا با مردم غزه به شام فرستاد و او به دمشق شد و حاکم و مفتی بدانجا بگماشت و قصد عزل عثمان پاشا کرد لکن مردم بحمایت عثمان برخاسته و میان دو طرف جنگ درگرفت و ابوالذهب غالب شد و باب عالی حکومت شام بدو داد و چون قبلاً در ترفیه و آسایش مردم مصر و نیز امنیت شام و هم فرستادن مرتبات حرمین شریفین کوشیده بود دولت عثمانی تصدیق حکومت او کرد و در سال 1189 هجری قمری بجانب عکا لشکر کشید و قلعۀ آنجا را خراب کرد و عده ای از مردم آنجا را بکشت و به دست یکی از اهالی آنجا مسموم شده درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شَ رَ)
ناصح بن ظفر بن سعد منشی جرفادقانی. مترجم تاریخ یمینی تألیف ابی النصر محمد بن عبدالجبار عتبی. رجوع به ناصح... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شَ رَ)
تیره ای از شعبه عرب جبّاره از قبائل خمسۀ فارس
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شِ)
مستی. سکر. و رجوع به ابوشفا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شُ)
ایّوب بن شادی بن مروان. ملقب بملک الافضل نجم الدین دوینی سجستانی آذربایجانی پدر سلطان صلاح الدین. وی بروزگار سلطنت پسر خویش صلاح الدین در ذیحجۀ سال 568 ه. ق. به مصر از اسب درغلطید و بدان آسیب درگذشت. و رجوع به ایّوب... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شُ لَ)
النقاثی. شاعری عرب از بنی کلاب
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شَ)
یکی از فصحای اعراب و سپس در بصره اقامت گزیده است. او راست: کتاب الابل. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شَ)
حسام الدوله، فارس بن ابی الفتح. از امرای کرد حلوان. او پس از وفات پدر در 401 هجری قمری امارت یافت. و با امراء اطراف خاصه برادر خویش مهلهل جنگها پیوست و به سال 437 هجری قمری مغلوب اینال سلجوقی گردید و بیشتر متصرفات وی به تسخیر او درآمد و ناچار با برادر خویش صلح کرد لکن در همان سال درگذشت. و اکراد تابع مهلهل گردیدند
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شَ)
نام طائفه ای از کردان ظاهراً منسوب به ابوالشوک حسام الدوله و این طائفه را بنوعناز نیز نامند
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شو)
غراب
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شَ)
ابن حیان حافظ ابومحمد عبدالله بن محمد اصفهانی. او راست: کتاب التوبیخ. وفات وی به سال 369 هجری قمری بوده است. رجوع به ابن حیان شود. و رجوع به عبدالله... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شی)
خزاعی. شاعری از عرب نام وی محمّد بن عبدالله بن رزین و صاحب اغانی گوید او عم دعبل خزاعی است و ابن قتیبه گوید: وی پسر عم دعبل است. ابتدا وی شاعر درباری خلیفه هارون الرشید بود و سپس در ملازمت امیر رقّه میزیست و به آخر عمر نابینا گشت. او را قصائدی است در تحسر بر بینائی خویش وفات وی به سال 196 هجری قمری بوده است. و ظاهراً ابوالشیث در قصیدۀ منوچهری با ثاء مثلثه همین ابوالشیص باشد. برآن وزن این شعر گفتم که گفته است:
ابوالشیص اعرابی باستانی
ساقبل واللیل ملق الجران
غراب ینوح علی غصن بان.
و ابن الندیم گوید:دیوان او را صولی گرد کرده و آن صد وپنجاه ورقه است. و کنیت دیگر او ابوجعفر است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُذْ ذَرْیْ/ ذَ)
خالد بن عبدالرحمن افریقی. محدث است. در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُضْ ضُ حا)
مسلم بن صبیح عطار. مولی سعید بن العاص. تابعی است. واژه تابعی یکی از مفاهیم کلیدی در علم رجال و تاریخ اسلامی است. تابعی کسی است که پیامبر اکرم (ص) را درک نکرده، اما با یکی از اصحاب او دیدار داشته و از ایشان تعلیم گرفته است. در منابع معتبر اسلامی، تابعین جایگاه ویژه ای دارند زیرا آنان واسطه ای مطمئن برای نقل سنت و معارف دینی به نسل های بعدی بودند. نام بسیاری از تابعین در کتب معتبر حدیث آمده است.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَ لا)
کذا، صاعد. خطیب نیشابور بود بزمان محمود و مسعود غزنوی
لغت نامه دهخدا
(اَ بُشْ شَ)
صحابیست. واژه صحابی از ریشه «صحب» به معنای همراهی آمده و در اصطلاح اسلامی به کسانی اطلاق می شود که پیامبر اسلام (ص) را دیده، به او ایمان آورده و تا پایان عمر مسلمان مانده اند. آنان پایه گذاران سنت، ناقلان حدیث و ستون های نخستین جامعه اسلامی به شمار می روند. صحابه ستون های اصلی جامعه اسلامی نخستین را تشکیل می دادند و در تاریخ اسلام جایگاه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُتْ تُ قا)
محمد بن حسن. محدثی است. یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْجَ)
خالد بن هانی. یکی از فقها و ظاهراً بلخی، بزمان امیر منصور بن نوح بن نصر بن احمد بن اسماعیل
کنیت بکیر بن اعین از آل زراره بن اعین. (ابن الندیم)
او راست: کتاب الاتصال. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَبُلْ اَ هََ)
لبن. شیر. ابوالابیض. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ لَهَْ وْ)
طنبور. (المرصع) (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ نَ قی ی)
اشنان. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ را)
کنیت آدم ابوالبشر صفی است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ ؟)
تیره ای از شعبه عرب جباره از عشایر خمسۀ فارس
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ نا)
رسول دعوت. (مهذب الاسماء) (المرصع) (السامی فی الأسامی)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ فَ)
بصری. نحوی. ازشاگردان زجاج و او کتاب سیبویه را دوبار نزد زجاج خوانده و کتاب الایضاح در نحو از اوست. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَشْیْ)
طاوس. (مهذب الاسماء) (المرصع). ابوالحسن.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ ضی ی)
ماه. قمر. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ لی ی)
ابن الشاه محمود الانجو الحسینی الشیرازی. ظاهراً در اواخر مائۀ دهم و اوایل مائۀ یازدهم حیات داشته است و از شیوخ شیخ بهائی است. رجوع به روضات الجنات ص 154 و 532 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُسْ سَ)
سلیمان بن کندیر. محدّث است و بعضی کنیت او را ابوصدقه العجلی گفته اند. با استفاده از علم حدیث، محدثان در تاریخ اسلام به تدریج قواعدی برای بررسی صحت روایت ها تدوین کردند. این افراد به عنوان نگهبانان سنت نبوی، همواره در تلاش بودند تا احادیث پیامبر اسلام و اهل بیت را با دقت تمام از تحریف های احتمالی محافظت کنند. وجود این محدثان باعث شد که منابع حدیثی معتبر همچون ’صحیح بخاری’ و ’صحیح مسلم’ به منابعی معتبر در دنیای اسلام تبدیل شوند.
لغت نامه دهخدا