جدول جو
جدول جو

معنی ابوالسواد - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالسواد
(اَ بُسْ سَ)
النهدی الکوفی عمرو بن عمران. محدث است و بعضی او را ابوالسوداء النهدی گفته اند. یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ بُسْ سو)
کنیت حام بن نوح
لغت نامه دهخدا
(اَ بُسْ سا)
دیوداد. پدر خاندان بنوساج. او حکمران کوفه و اهواز بود و در سال 266 هجری قمریدرگذشت. و اولاد او بفرمانروائی آذربایجان رسیدند
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ)
قاسم بن محمد بن رمضان العجلانی. از علمای نحو بمذهب بصریین. او با محمد بن اسحاق ابوالفرج ابن الندیم قریب العهد بوده است. او راست: کتاب المختصر للمتعلمین. کتاب المقصور و الممدود. کتاب المذکر و المؤنث. کتاب الفرق. (ابن الندیم)
اتابک عمادالدین زنگی بن آق سنقر بن عبدالله ، ملقب به ملک المنصور، صاحب موصل. او نخستین اتابکان موصل است (از 521 تا 541 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
در تاریخ الحکماء قفطی در شرح حال علوی الدیری المنجم المصری آمده است که او مدعی بود که کوکبی را رصد و تسخیر کرده است و آن کوکب روحانیی را به نام ابوالورد بخدمت او گماشته است و بتوسط آن روحانی معتوهین را صحت می بخشیده است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ)
نره. شرم مرد
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْوَ)
بصری. یکی از امراء جیش حجاج و او در جنگ با شبیب بن یزید بن نعیم الشیبانی به سال 77 هجری قمریکشته شد. رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 251 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُسْ سُ)
ابن الشرف یحیی بن احمد بن ابی السعود بن تاج الدین ابی السعود بن القاضی الجمال محمد بن احمد صفی الدین بن محمد بن روزبه کازرونی. یکی از بزرگان علمای شافعی بمائۀ یازدهم. مولد او مدینۀ طیبه به سال 980 هجری قمریدر خلاصهالأثر آمده است: او فاضلی صاحب همت بلند و نفس مطمئنه و محاضرۀ لطیفه و جاه عریض و خداترس و ازبیشتر امور دنیا محترز و قانع و عفیف بود. و از قبول مناصبی عالی که بوی عرضه شد سر باززد و شوقی مفرط به استنساخ کتب داشت و هیچ فرصت را ضایع نمی گذاشت و از اینرو کتب بسیاری بخط خویش گرد کرد و قرآن کریم را بقراآت و بعض کتب فقهیه و اصلین و الفیۀ ابن مالک و شاطبیّه و رجبیّه و بعض کتابهای دیگر را از بر داشت و کتاب منهاج و شرح آن را نزد عم خویش محمد تقی کازرونی بخواند و هم از حسین سمرقندی و عبدالملک عصامی و احمد بن منصور و عبدالرحمن خیاری علوم مختلفه فراگرفت. سپس خود بافاده و تدریس پرداخت. و او را در نظم و نثر ید طولی بود و کتابی ’التذکره’ کرد و علی بن عزالدین حنبلی را بر آن کتاب تقریظی منظوم است. وفات ابوالسعود به ذی الحجۀ سال 1058 هجری قمری بمدینۀ طیبه و مدفن او گورستان بقیع است جنب مزار ابراهیم بن رسول الله صلوات الله علیه. (نقل باختصار به معنی از نامۀ دانشوران). رجوع به ج 2 نامۀ دانشوران ص 377 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُسْ سِ)
آهو. (مهذب الاسماء). ظبی
لغت نامه دهخدا
(اَ بُسْ سَمْ ما)
نام مردیست که امیرالمؤمنین علی علیه السلام بر او حدّ شرب خمر راند
قعنب عدوی. مقری است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُسْ سَ)
عمرو بن عامر. محدّث است. محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُزْ زَ ءِ)
صحابی است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُسْ سِ)
الغنوی. یکی از فصحا و ابوعبیده از او ادب فرا گرفته است. واو را با محمد بن حبیب بن ابی عثمان مازنی بحثی است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُسْ س ؟)
شاعری عرب. او را پنجاه ورقه شعر است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ اَسْ)
ابوالسوار. شاوور بن فضلون. یکی از پادشاهان ارّان و ارمنستان در نیمۀ اول مائۀ پنجم هجری. مقرّ او شهر گنجه بود و او را جنگهای بسیار با ارامنه و روم بوده است و عاقبت بکمک الب ارسلان سلجوقی در سال 456 هجری قمری شهر آنی مرکز سلطنت ارامنه را تصرف کرد و در سال 459 درگذشت. صاحب قابوس نامه در کتاب خود نام او را آورده و اقامت خود را نزد وی به قصد غزای روم ذکر کرده است، دوشاب. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ اَ وَ)
نمر. (المزهر). پلنگ. ابوالأبرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ کَوْ وا)
کنیتی است مردان عرب را
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَوْ وا)
سادن بیت المقدس. صاحب عمر و معاذ. او از کعب و از او جبرالضبعی و روح بن عائذ روایت کرده اند
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَوْ وا)
سمک. (المزهر).
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مَ)
یا ابوالموالی. مولی علی بن ابیطالب الهاشمی. ازمدینیان بشمار است و یحیی بن قیس از او روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ قِ)
ناطف. شکرینه
لغت نامه دهخدا
(اَ بُدْ دُرر)
حسان بن حریث العدوی. از بنی عدی بن زید مناه وبعضی نام او را حریث بن حسان گفته اند. محدّث است. اوبه اسناد از علی بن ابیطالب علیه السلام و عمران بن حصین روایت کرده است و ابوالسوار به حلم و بردباری معروف است گویند وقتی براه مردی بایذاء و آزار وی آغازیدو تا در خانه وی از اذیّت بازنایستاد چون ابوالسوار به خانه درآمد گفت گمان کنم بسنده باشد. و دیگر گویند مردی او را دشنام برشمرد و او گفت اگر چنین است بد مردی که منم. رجوع به صفهالصفوه ج 3 ص 152 شود
العبدری. نام او حسان بن حریث است و از عمران بن حصین حدیث شنوده است. رجوع به ابوالسوار حسان بن حریث شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُسْ ؟)
محمد مظفر. از حکام بطیحه. او پس از پدر خود اسماعیل حکومت یافت و پس از او پسر وی مهذب الدوله سعید جانشین وی گردید. کنیت محمّد مظفر در حبیب السیر چاپی بصورت فوق آمده است و بعید نیست که درکتابت غلط راه یافته و کنیت او ابوسعید بوده است
لغت نامه دهخدا