جدول جو
جدول جو

معنی ابوالحواری - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالحواری
(اَ بُلْ حُ را)
عبدالقدوس بن الحواری. تابعی است. واژه تابعی در تاریخ اسلام به فردی اطلاق می شود که یکی از یاران پیامبر را دیده و از او علم آموخته است، اما خود موفق به ملاقات با پیامبر اکرم (ص) نشده است. تابعین در سده اول هجری می زیستند و نقش مهمی در توسعه معارف اسلامی، به ویژه در زمینه روایت حدیث و فقه داشتند. نام های بزرگی چون حسن بصری، سعید بن مسیب و عطاء بن ابی رباح در شمار تابعین قرار دارند و آثار آنان در منابع معتبر اسلامی ثبت شده است.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابوالوری
تصویر ابوالوری
کنیۀ روزگار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بُلْ رِ)
محمد بن احمد بن فریغون از سلسلۀ فریغونیان بگوزگانان. صاحب حدودالعالم کتاب خودمؤلّف به سال 372 هجری قمری را به نام او کرده است
محمد بن عبدالله الحرانی کاتب. به عربی شعر می گفت و دارای دیوان است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حُرا)
بزیع بن عبدالله ، مولی عبدالله بن شقیق عقیلی. تابعی است. او از انس و از او ابوخمیر روایت کند. در تاریخ اسلام، تابعی به کسی گفته می شود که از نسل دوم مسلمانان بوده و صحابی پیامبر اسلام را درک کرده ولی خود مستقیماً پیامبر را ندیده است. تابعین با آنکه پیامبر را ندیدند، اما با صحابه ارتباط مستقیم داشته و از آن ها علم، حدیث، و سنت را فراگرفتند. این افراد نقش بسیار مهمی در انتقال میراث دینی و فرهنگی اسلام به نسل های بعد داشتند و بسیاری از بزرگان فقه، تفسیر و حدیث از میان تابعین برخاسته اند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ وَ را)
کنیت آدم ابوالبشر صفی است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُدْ دُرر)
حسان بن حریث العدوی. از بنی عدی بن زید مناه وبعضی نام او را حریث بن حسان گفته اند. محدّث است. اوبه اسناد از علی بن ابیطالب علیه السلام و عمران بن حصین روایت کرده است و ابوالسوار به حلم و بردباری معروف است گویند وقتی براه مردی بایذاء و آزار وی آغازیدو تا در خانه وی از اذیّت بازنایستاد چون ابوالسوار به خانه درآمد گفت گمان کنم بسنده باشد. و دیگر گویند مردی او را دشنام برشمرد و او گفت اگر چنین است بد مردی که منم. رجوع به صفهالصفوه ج 3 ص 152 شود
العبدری. نام او حسان بن حریث است و از عمران بن حصین حدیث شنوده است. رجوع به ابوالسوار حسان بن حریث شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُسْ سِ)
الغنوی. یکی از فصحا و ابوعبیده از او ادب فرا گرفته است. واو را با محمد بن حبیب بن ابی عثمان مازنی بحثی است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ)
تیره ای از شعبه شیبانی از طائفۀ عرب ایلات خمسۀ فارس
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ رِ)
شیر. اسد. (السامی فی الاسامی). ابوالاشبال. ابوفراس. (مهذب الاسماء). ابوالحرث. غضنفر. لیث. قسوره. حیدر. دلحاث. هزبر. ضیغم. حارث. هرثم. هرثمه
لغت نامه دهخدا
(خُ بُ زُلْ حَ)
نانی است که در گرفتن سبوس آن بسیار مبالغه نکرده باشند و بهتر از اقسام دیگر است. (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُصْ صَ)
شترمرغ نرینه
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حُ رِ)
راسو. (مهذب الاسماء). عرسه. ابن عرس. موش خرما. پرسوق. سرغوب. کلکسه
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حُ وَ رِ)
عبدالرحمن بن معاویه. محدث است، سوسمار. و شاید در معنی اخیر محرف ابوحسیل باشد. محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُتْ تَ)
لقب مورخ مشهور یونان هرودوتس. هرودوت
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَبْ با)
طغانشاه بن الب ارسلان محمد بن چغری بیک بن میکائیل بن سلجوق:
ابوالفوارس خسرو طغانشه آن ملکی
که شاهی از اثرجاه او برد مقدار.
ازرقی.
رجوع به طغانشاه... شود
شاه شجاع بن مبارزالدین محمد از آل مظفر:
خیال آب خضر بست و جام کیخسرو
بجرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد.
حافظ.
رجوع به شاه شجاع... شود
حسن (امیر...) ابن محمد معروف به ابن اعوج. رجوع به ابن اعوج... و رجوع به حسن بن محمد ابوالفوارس... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ فَ رِ)
قناوزی (خواجه عمید...). او بفرمان امیر نوح بن منصور بن نوح بن نصر بن احمد سامانی (366- 387 هجری قمری) سندبادنامه را از پهلوی بفارسی آورده است
ملک العزیز ظهیرالدین سیف الاسلام طغتکین بن ایوب بن شاذی بن مروان. صاحب برادر سلطان صلاح ایوبی فرمانروای یمن (577- 593 هجری قمری)
ابن ابی منصور. او راست: رساله ای در اصطرلاب
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حُ رَلْ عَمْ می یِلْ بَ)
نام او زید بن الحواری. تابعی است و از انس و معاویه بن قره روایت کند. واژه تابعی در تاریخ اسلام به فردی اطلاق می شود که یکی از یاران پیامبر را دیده و از او علم آموخته است، اما خود موفق به ملاقات با پیامبر اکرم (ص) نشده است. تابعین در سده اول هجری می زیستند و نقش مهمی در توسعه معارف اسلامی، به ویژه در زمینه روایت حدیث و فقه داشتند. نام های بزرگی چون حسن بصری، سعید بن مسیب و عطاء بن ابی رباح در شمار تابعین قرار دارند و آثار آنان در منابع معتبر اسلامی ثبت شده است.
لغت نامه دهخدا