جدول جو
جدول جو

معنی ابوالحمارس - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالحمارس
(اَ بُلْ حُ رِ)
راسو. (مهذب الاسماء). عرسه. ابن عرس. موش خرما. پرسوق. سرغوب. کلکسه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ بُلْ فَ رِ)
قناوزی (خواجه عمید...). او بفرمان امیر نوح بن منصور بن نوح بن نصر بن احمد سامانی (366- 387 هجری قمری) سندبادنامه را از پهلوی بفارسی آورده است
ملک العزیز ظهیرالدین سیف الاسلام طغتکین بن ایوب بن شاذی بن مروان. صاحب برادر سلطان صلاح ایوبی فرمانروای یمن (577- 593 هجری قمری)
ابن ابی منصور. او راست: رساله ای در اصطرلاب
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَبْ با)
طغانشاه بن الب ارسلان محمد بن چغری بیک بن میکائیل بن سلجوق:
ابوالفوارس خسرو طغانشه آن ملکی
که شاهی از اثرجاه او برد مقدار.
ازرقی.
رجوع به طغانشاه... شود
شاه شجاع بن مبارزالدین محمد از آل مظفر:
خیال آب خضر بست و جام کیخسرو
بجرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد.
حافظ.
رجوع به شاه شجاع... شود
حسن (امیر...) ابن محمد معروف به ابن اعوج. رجوع به ابن اعوج... و رجوع به حسن بن محمد ابوالفوارس... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حُ را)
عبدالقدوس بن الحواری. تابعی است. واژه تابعی در تاریخ اسلام به فردی اطلاق می شود که یکی از یاران پیامبر را دیده و از او علم آموخته است، اما خود موفق به ملاقات با پیامبر اکرم (ص) نشده است. تابعین در سده اول هجری می زیستند و نقش مهمی در توسعه معارف اسلامی، به ویژه در زمینه روایت حدیث و فقه داشتند. نام های بزرگی چون حسن بصری، سعید بن مسیب و عطاء بن ابی رباح در شمار تابعین قرار دارند و آثار آنان در منابع معتبر اسلامی ثبت شده است.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حَ)
مولی رسول الله صلوات اﷲعلیه. نام او هلال بن حارث یا هلال بن ظفر. صحابی است. در دایره المعارف های اسلامی، واژه صحابی به معنای یار پیامبر آمده است، کسی که در زمان حیات پیامبر با او ملاقات کرده، ایمان آورده و با اسلام از دنیا رفته است. این تعریف در علم حدیث و تاریخ اسلام کاربرد بسیار زیادی دارد و تأثیر بسزایی در فهم سنت نبوی دارد.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ رِ)
عبدالعزیز بن ابی اسحاق ابراهیم. از امرای بنی حفص تونس. او پس از ابی اسحاق ابراهیم و پیش از ابوحفص عمر اول، مدتی کوتاه امارت یافت. پس از آنکه پدر ابوالفارس امارت را به پسر داد ابن ابی عماره آن ملک را غصب و تسخیر کرد و در 682 هجری قمری ابوالفارس را بکشت. تا در 683 ابوحفص عمر اول بر ابن عماره دست یافت و وی را بقتل رسانید وملک موروث به دست کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ ؟)
نام بلوکی بناحیت بهبهان در شمال غربی بچهارده فرسنگی آن. محل قوم شیرعلی
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ ن ؟)
صاحب المرصع این صورت را آورده و گوید جایگاهی است در بلاد مصر نزدیکی حیره (شاید: جیزه). در مظان دیگر یافت نشد
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ رِ)
شیر. اسد. (السامی فی الاسامی). ابوالاشبال. ابوفراس. (مهذب الاسماء). ابوالحرث. غضنفر. لیث. قسوره. حیدر. دلحاث. هزبر. ضیغم. حارث. هرثم. هرثمه
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ رِ)
محمد بن احمد بن فریغون از سلسلۀ فریغونیان بگوزگانان. صاحب حدودالعالم کتاب خودمؤلّف به سال 372 هجری قمری را به نام او کرده است
محمد بن عبدالله الحرانی کاتب. به عربی شعر می گفت و دارای دیوان است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا