جدول جو
جدول جو

معنی ابوالحراه - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالحراه
(اَ بُلْ حَ)
شیر. اسد. (المزهر). ابوالحذر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ بُلْ رِ)
محمد بن احمد بن فریغون از سلسلۀ فریغونیان بگوزگانان. صاحب حدودالعالم کتاب خودمؤلّف به سال 372 هجری قمری را به نام او کرده است
محمد بن عبدالله الحرانی کاتب. به عربی شعر می گفت و دارای دیوان است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حُرُ)
کنیتی است از کنای عرب
لغت نامه دهخدا
لقب جماعتی است، درویشی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُرْ رَحْ حا)
او از نضر بن انس و حرمی بن عماره از او روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حَ)
العتکی الازدی البصری، ربیعه بن زراره یا زراره بن ربیعه. تابعی است و از عثمان بن عفان روایت کند. گویند وی درصدوبیست سالگی درگذشته است. رجوع به زراره... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حَ)
مولی رسول الله صلوات اﷲعلیه. نام او هلال بن حارث یا هلال بن ظفر. صحابی است. در دایره المعارف های اسلامی، واژه صحابی به معنای یار پیامبر آمده است، کسی که در زمان حیات پیامبر با او ملاقات کرده، ایمان آورده و با اسلام از دنیا رفته است. این تعریف در علم حدیث و تاریخ اسلام کاربرد بسیار زیادی دارد و تأثیر بسزایی در فهم سنت نبوی دارد.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حَ یات)
آب. ماء. ابوحیان. ابوالغیاث. ابومدرک. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عُ)
عم ّ پدر العزیز بالله ابومنصور نزار بن المعز لدین الله. و او با عزیز بیعت کرد
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ بَ رَ کَ)
نام شاعری فارسی گوی از مردم خراسان معاصر امیرعلی شیر نوائی
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ رِ)
شیر. اسد. (السامی فی الاسامی). ابوالاشبال. ابوفراس. (مهذب الاسماء). ابوالحرث. غضنفر. لیث. قسوره. حیدر. دلحاث. هزبر. ضیغم. حارث. هرثم. هرثمه
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حَ رَ کَ)
وطی. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حُ)
کنیت سعید بن یسار
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حَجْ جا)
پیل. فیل. ابودغفل. ابوالحرماز. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی) (المزهر).
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حِ)
فیل. (المزهر). پیل. ابودغفل. ابوالحجاج
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حِ)
عجز. (السامی فی الاسامی). عاجزی. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حَ)
پلنگ. نمر. ابوالابرد. ابوجذامه. (مهذب الاسماء). ابوجهل
لغت نامه دهخدا
عبیدالله بن ابی ربیعه. محدث است. محدث در نظر مسلمانان به عنوان یک فرد متخصص در علم حدیث شناخته می شود که تلاش دارد تا روایات پیامبر اسلام را بدون کم و کاست به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد با بهره گیری از دانش رجال و درایه حدیث، توانایی تشخیص صحت احادیث را دارند و در صورت صحت، این احادیث را ثبت و نقل می کنند تا از تحریف یا تغییر در سنت نبوی جلوگیری شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مَ ءَ)
شوی زن. زوج. شوهر.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ ؟)
بشیر الرّحال. محدث است. محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْفُ)
شدادبن ابی العالیه. از روات حدیث است. روات در علم حدیث نه تنها به عنوان ناقلان ساده احادیث شناخته نمی شوند، بلکه آنان به عنوان تحلیلگران و بررسی کنندگان دقت در سند روایت ها نیز شناخته می شوند. این افراد با دقت و توجه ویژه به منابع مختلف روایات، توانسته اند احادیث صحیح را از روایت های جعلی و نادرست تمییز دهند و به منابع معتبر علمی تبدیل کنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حَ)
اسمی است و جمع آن حرّث و حرّاث آید، و جمع حارث حرّث و حوارث است
شیر. اسد. (المزهر) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا