جدول جو
جدول جو

معنی ابوالاعز - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالاعز(اَ بُلْ اَ عَزز)
قراتکین. محدثی است. واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ بُلْ اَ بَ)
نسر. (المزهر). کرکس. دال
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
عبدالله بن سفیان. محدث است. عنوان محدث تنها به کسی داده می شد که هم علم و هم تقوای لازم برای نقل حدیث را دارا بود. این افراد با حفظ سنت نبوی، در برابر تحریف ها ایستادند و با نوشتن کتاب های حدیثی معتبر، دین اسلام را به شکل صحیح به نسل های آینده منتقل کردند. آنان نه تنها ناقلان حدیث، بلکه نگهبانان فرهنگ اسلامی بودند که با جدیت در انتقال صحیح معارف اسلامی کوشیدند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُصْ صَ)
پلنگ
لغت نامه دهخدا
(اَ بُصْ صَ عِ)
العدوی. یکی از فصحای عرب است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ)
سلمی. کثیر بن عبدالله. تابعی است و او را ا ز بس سپیدی دندان، بدین لقب خواندند. در تاریخ اسلام، تابعی به کسی گفته می شود که از نسل دوم مسلمانان بوده و صحابی پیامبر اسلام را درک کرده ولی خود مستقیماً پیامبر را ندیده است. تابعین با آنکه پیامبر را ندیدند، اما با صحابه ارتباط مستقیم داشته و از آن ها علم، حدیث، و سنت را فراگرفتند. این افراد نقش بسیار مهمی در انتقال میراث دینی و فرهنگی اسلام به نسل های بعد داشتند و بسیاری از بزرگان فقه، تفسیر و حدیث از میان تابعین برخاسته اند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ)
لقیط یا مهشم یا هشم بن ربیع بن عبدالعزی بن عبد شمس بن عبدمناف خواهرزادۀ خدیجه زوجه رسول. او پیش از بعثت شوی زینب بنت الرسول علیهم االسلام بود و او را اجروالبطحا گفتندی. و در غزوۀ بدر با مشرکین به حرب رسول شد و اسیر گردید و آنگاه که مشرکین اسیران خویش باز میخریدند زینب قلاده ای که از مادر خود خدیجه بیادگار داشت بفدیه برسول فرستاد و پیامبر صلوات الله علیه آن قلاده بشناخت و بخشایش آورد و به صحابه گفت اگر خواهید اسیر زینب را بی فداء باز مکه فرستید و صحابه رضا دادند و رسول صلوات الله علیه زید را با قلاده بمکه رجعت داد با این پیمان که زینب را بمدینه گسیل کند. او بشرط وفا کرد و زینب را روانه کرد و خود در سال هفتم هجرت بمدینه شد و مسلمانی گرفت و رسول پس از قبول اسلام، زوجه او بوی بازداد. وفات او به سال 12 هجری بود. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 137 و 148 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ ؟)
شتر؟
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ اَ)
باشه. باشق. (المزهر) ، اسب، ستور. (مهذب الاسماء). بغل. استر. (السامی فی الاسامی). ابومختار. قاطر
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ ل عِزز)
طاهر بن حسن بن حبیب حلبی. معروف به ابن حبیب. رجوع به طاهر بن حسن... و رجوع به ابن حبیب بدرالدین... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ اَ شَدد)
سنان بن خالد بن اشدّ. یکی از شجعان عرب
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ اَ عَ)
باز. بازی. (المزهر) ، باز. (مهذب الاسماء). بازی
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ اَ عَ)
عزیز بن الفضل بن فضاله. او راست: کتاب الخیل و الاردیه و اسمائها بمکه. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ اَ وَ)
عمرو بن سفیان سلمی. مادرش از ترسایان و پدر او از مشرکین حربی احد بوده است. ابوالاعور خود از دوستداران آل بوسفیان و از دشمنان امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود و در محاربۀ یرموک با یزید بن ابی سفیان به شام شد و به حرب صفین در سپاه معاویه بود. و آنگاه که عمرو بن العاص برای انتزاع مصر از عامل امیرالمؤمنین علی علیه السلام رفت با عمرو بود. و سپس به اخذ جزیه از اهل کتاب از جانب معاویه بفلسطین رفت و برزیگران آن ناحیت را شماره کرد و پس فرمانروای اردن و اعمال آن گشت، و معاویه وقتی او را بجای عمرو بن عاص به مصر فرستادن خواست و این امر صورت نبست
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ اَ یَ)
عبدالرحمن سلیمان حمصی، یا سلمان حمصی. نام شاعری از عرب
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ اَ)
سیری. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). شبع. ابوالرضا. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ زِ)
او از عبدالله بن بسر واز او معاویه بن صالح روایت کند. (الکنی للبخاری)
مجمع الأرحبی، مار، سوسماره، آهو، روباه، شغال، ابن عرس. راسو
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ اَ عَزز)
دبیس بن سیف الدوله ابوالحسن صدقه بن منصور بن دبیس بن علی بن مزید اسدی ناشری ملقب بنورالدوله. از ملوک بنی مزید در حله. جلوس او به سال 501 هجری قمری و وفات در 529 هجری قمری بوده است. حریری صاحب مقامات معاصر او بود و نام وی در مقامۀ 39 بیاورده است
لغت نامه دهخدا