جدول جو
جدول جو

معنی ابنیر - جستجوی لغت در جدول جو

ابنیر
(اَ)
پدر من شاه است، نام سه تن در توریه: اول پادشاه خونخوار فلسطینی که سارا را بحرم خود برد و سپس به ابراهیم بازگردانید. دوم نام پادشاهی دیگر و احتمالاً پسر ابی ملک سابق الذکر. او نیز با زوجه اسحاق همان معاملت پدر کرد. سوم پسر جدعون که از کنیزی بود و پس از پدر پادشاه شکیم گشت. و او هفتاد برادر خویش را بکشت و از1309 تا 1306 قبل از میلاد سه سال حکم راند و چون مردم از جور او بجان آمدند و بر او بشوریدند و او را طرد کردند و او دوباره سپاهی ترتیب کرد و به قصد تسخیر شکیم بازگشت و در جنگ مجروح و مقتول شد. (بروایت تورات، و مسلمین البتّه از قبول بعض فقرات آن ابا دارند)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابنیه
تصویر ابنیه
عمارت ها، ساختمان ها
فرهنگ فارسی عمید
(کَ وَ دَ)
پر کردن ومملو گردانیدن. (برهان قاطع). پر کردن. (شرفنامۀ منیری) (انجمن آرا) (آنندراج). انباشتن و پر کردن، بدین معنی امالۀ انبار است. (فرهنگ رشیدی).
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
قصبۀ گوزگانانست و شهری نیکوست و آبادان و جای بازرگانانست وبارگه بلخ و با نعمت بسیار است و بر دامن کوه نهاده است و از وی پوستهای گوزگانی خیزد که بهمه جان (ظ: جهان) ببرند. (حدود العالم چ دانشگاه ص 97). بر وزن نخجیر، شهری است در جوزجان واقع میانۀ مرورود و بلخ، یحیی بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام را در آن مقتول نمودند، و یمکن همان انبار خراسان باشد. (مرآت البلدان ج 1 ص 99). در تتمه صوان الحکمه (ص 97) در یک مورد ابوالحسن انباری، انبیری آمده است، از آنجا شاید حدس صاحب مرآت البلدان درست باشد، خانه پیشاپیش خانه دیگری ساختن، زن بسیاربچه را به زنی خواستن، سایبانی برگرفتن پیش آفتاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، افشاندن انبان و خنور را تا از کرم پاک شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). افشاندن انبان تا از سوس (کرم) پرداخته شود. (از اقرب الموارد)، روزه داشتن ماه رمضان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ بناء. ساخته ها. ساختمانها. بناها.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
سپستان. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه) ، تندرستی
لغت نامه دهخدا
(اُ نا)
نام موضعی به شام از سوی بلقاء و بعضی گفته اند نام قریه ای است بموته و آنرا یبنی نیز گویند
لغت نامه دهخدا
بلغت زند و پازند پیراهن و قمیص. (برهان)
دلو آب.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام چشمه ای است از بنی ابیر از نواحی هجر پائین احسّا. (مراصد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خوی زشت و طبیعت بد. (انجمن آرای ناصری) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم) (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
جمع بنا، ساخته ها، پایه ها، جمع بنا، ساخته ها، پایه ها، جمع بنا. ساخته ها ساختمانها بناها، پایه ها بنیانها اصلها قواعد، صیغه ها بنیانها اصلها تاریخی. بناهای عتیق ساختمانهای تاریخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبیر
تصویر انبیر
پرکردن و مملو گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابنیه
تصویر ابنیه
((اَ یِ))
جمع بناء، ساختمان ها، پایه ها، اصول، تاریخی ساختمان های قدیمی و تاریخی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابنیه
تصویر ابنیه
ساختمان ها، خانه ها
فرهنگ واژه فارسی سره