جدول جو
جدول جو

معنی ابلنداح - جستجوی لغت در جدول جو

ابلنداح
(سُ خَمْ)
پهن و دراز شدن.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سُ خَ فَ)
سخت و محکم شدن شتر
لغت نامه دهخدا
(نِ اَ)
فراخ شدن، چنانکه جوی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خود را به روی کسی افکندن. (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خود را بر چیزی افکندن. (منتهی الارب) ، غلاف غوره و شکوفه برآوردن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درشت و ستبر گردیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ج کم ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کم. آستینها. (یادداشت مؤلف). رجوع به کم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
گناه جستن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : اقرندح، تجنی علی ّ. (اقرب الموارد) ، بخش کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دی دَ / دِ)
بر روی افتادن. (منتهی الارب). بر قفا خفتن. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
دهی است از دهستان زیرکوه سورتیجی بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری. کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 255 تن شیعه اند که بمازندرانی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه است و محصول آن غلات و برنج و شغل مردم زراعت و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. راه آن مالرواست و جنگلهای انبوهی دارد و در این جنگلها چاههای عمیقی دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ندح و ندح. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). رجوع به ندح شود
لغت نامه دهخدا
(سِ گُ تَ)
بمانیدن. مانده گردانیدن.
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ دَ)
کوتاه و فربه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، طائریست که بیضۀ سبز میدهد. (منتهی الارب). گویند پرنده ایست. (از ذیل اقرب الموارد از لسان). ج، بلاصی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلندح
تصویر بلندح
فربه و کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداح
تصویر انداح
جمع ندح، فراخی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلندا
تصویر بلندا
ارتفاع
فرهنگ واژه فارسی سره
ارتفاع، بلندی
متضاد: پهنا، ژرفا
فرهنگ واژه مترادف متضاد