ادغاش در ظلام، در تاریکی درآمدن، پشم و صوف بسیار دادن کسی را، ادفاء ثوب کسی را، گرم کردن جامه او را، گرد آمدن قوم، دراز شدن شاخ آهو تا نزدیک سرین وی، خسته را کشتن. (منتهی الارب). تمام کردن خسته. (تاج المصادر بیهقی)
ادغاش در ظلام، در تاریکی درآمدن، پشم و صوف بسیار دادن کسی را، ادفاء ثوب کسی را، گرم کردن جامه او را، گرد آمدن قوم، دراز شدن شاخ آهو تا نزدیک سرین وی، خسته را کشتن. (منتهی الارب). تمام کردن خسته. (تاج المصادر بیهقی)
اباشه. جماعتی آمیخته از هر جنس مردم. و فرهنگ نویسان قطعۀ ذیل را از سعدی شاهد لفظ و معنی فوق می آورند: اگر تو بر دل مسکین من نبخشائی چه لازم است که جور و جفا کشم چندین بصدر صاحب دیوان ایلخان نالم که در اباشۀ او جور نیست بر مسکین. و این شاهد برای معنی و لفظ فوق رسا نیست و چنین مینماید که این کلمه در قطعۀ مزبوره غیر از اباشۀ عرب و به معنی سیرت و روش و آئین و امثال آن است
اُباشه. جماعتی آمیخته از هر جنس مردم. و فرهنگ نویسان قطعۀ ذیل را از سعدی شاهد لفظ و معنی فوق می آورند: اگر تو بر دل مسکین من نبخشائی چه لازم است که جور و جفا کشم چندین بصدر صاحب دیوان ایلخان نالم که در اباشۀ او جور نیست بر مسکین. و این شاهد برای معنی و لفظ فوق رسا نیست و چنین مینماید که این کلمه در قطعۀ مزبوره غیر از اباشۀ عرب و به معنی سیرت و روش و آئین و امثال آن است