جدول جو
جدول جو

معنی ابطنه - جستجوی لغت در جدول جو

ابطنه
(اَ طِ نَ)
جمع واژۀ باطن و بطان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابنه
تصویر ابنه
دختر، بنت
فرهنگ فارسی عمید
(اِ نَ)
دختر. بنت. ج، بنات
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
رگ بازوی اسب
لغت نامه دهخدا
(اَ طُ)
جمع واژۀ بطن. شکمها
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
تکبر و فیریدگی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
مدینهالحکما که پایتخت یونان باشد. (ناظم الاطباء). بیونانی نام شهری است که به عربی آن را مدینهالحکما خوانند. (آنندراج). معرب آتن است. رجوع به آتن و آطن و اطینا و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ص 188 شود
لغت نامه دهخدا
(اُ نَ)
دژک. (مهذب الاسماء). گره. عقده.
لغت نامه دهخدا
(اَ وِ نَ)
جمع واژۀ بوان. ستونهای پیشین خیمه
لغت نامه دهخدا
(اَ صِ نَ)
جمع واژۀ بصان
لغت نامه دهخدا
(ژَ نِ گَ)
رجوع به ابانت شود
لغت نامه دهخدا
صاحب قاموس کتاب مقدس حدس میزند که رود بردی باشد و یونانیان آنرا کریسوراوس مینامیده اند و در نزدیکی دمشق واقع است و منبعش طرف مشرق، کوهی است در بیست وچهارمیلی این شهر
لغت نامه دهخدا
(طِ نَ)
قریه ای در ساحل دریای عمان. (تاج العروس). نام شهری است. (اقرب الموارد). دهی است بساحل بحر عمان. (منتهی الارب) ، دهی است به موصل. (معجم البلدان) (منتهی الارب). رجوع به باعربای شود
لغت نامه دهخدا
(طِ نَ)
تأنیث باطن. اندرون. سریره. (اقرب الموارد). (المنجد). رجوع به باطن شود.
- اوجاع باطنه، دردهای درونی. (یادداشت مؤلف).
- باطنهالبلد، اندرون شهر. باطن البلد. مجموعۀ خانه ها و بازارهای داخلی شهر (در برابر ضاحیه) . (تاج العروس). مجموعۀ بازارها و خانه های داخلی شهر: ’هم اهل باطنه الکوفه و اخوانهم اهل ضاحیتها’ (اقرب الموارد).
، دهی است به موصل. (منتهی الارب). و رجوع به باعربایا شود
لغت نامه دهخدا
آشکار کردن، جدا کردن، پیدا کردن، سو دادن یاران پیدا کردن روشن کردن هویدا کردن روشن کردن هویدا کردن، پیدا شدن آشکار شدن هویدا شدن، پیدایی ظهور روشنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطنه
تصویر بطنه
سیری پری شکم سیری، خودپسندی فیریدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبطنه
تصویر مبطنه
مبطنه در فارسی: کمر باریک: زن مونث مبطن زن میان باریک جمع مبطنات
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی: گره چوب، آک (عیب)، میخچه دژک گره عقده گره در رسن گره در چوب دژک نی یعنی گره آن، سر حلقوم شتر، دشمنی عداوت کینه، عیب آهو تباهی و صمت، بیماری ضد طبع، یک نوع خارش و بیماری که در مقعد بروز میکند و شخص خواهش مینماید تا مردی را بروی خود کشد تا با او آن کند که با زنان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابنه
تصویر ابنه
((اُ نِ))
عقده، گره، گره در رسن، چوب، قوزک ساق، عیب، کینه، نام بیماری خارش مقعد
فرهنگ فارسی معین