جدول جو
جدول جو

معنی ابصنه - جستجوی لغت در جدول جو

ابصنه(اَ صِ نَ)
جمع واژۀ بصان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابنه
تصویر ابنه
دختر، بنت
فرهنگ فارسی عمید
صاحب قاموس کتاب مقدس حدس میزند که رود بردی باشد و یونانیان آنرا کریسوراوس مینامیده اند و در نزدیکی دمشق واقع است و منبعش طرف مشرق، کوهی است در بیست وچهارمیلی این شهر
لغت نامه دهخدا
(ژَ نِ گَ)
رجوع به ابانت شود
لغت نامه دهخدا
(اَ طِ نَ)
جمع واژۀ باطن و بطان
لغت نامه دهخدا
(اَ صِ نَ)
پیکانها، عیب کردن کسی را: احضن الرجل و به، عیب کرد مرد را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ وِ نَ)
جمع واژۀ بوان. ستونهای پیشین خیمه
لغت نامه دهخدا
(اَ صِنْ نَ)
جمع واژۀ صنان. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). رجوع به صنان شود، ذوالصّور، یعنی دارای میل. رجل اصور، ای مائل. کقوله: الی کل شخص فهو للسمع اصور. و هو اصور الی کذا، اذا امال عنقه و وجهه الیه،وی اصور بدانست هنگامی که گردن و رویش بدان کج شود. (از اقرب الموارد) ، کژگردن. ج، صور. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج). گویند: فی عنقه صور، ای میل و عوج و هو اصور. (از اقرب الموارد) ، آرزومند و اندوهگن. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ)
دختر. بنت. ج، بنات
لغت نامه دهخدا
(اُ نَ)
دژک. (مهذب الاسماء). گره. عقده.
لغت نامه دهخدا
آشکار کردن، جدا کردن، پیدا کردن، سو دادن یاران پیدا کردن روشن کردن هویدا کردن روشن کردن هویدا کردن، پیدا شدن آشکار شدن هویدا شدن، پیدایی ظهور روشنی
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی: گره چوب، آک (عیب)، میخچه دژک گره عقده گره در رسن گره در چوب دژک نی یعنی گره آن، سر حلقوم شتر، دشمنی عداوت کینه، عیب آهو تباهی و صمت، بیماری ضد طبع، یک نوع خارش و بیماری که در مقعد بروز میکند و شخص خواهش مینماید تا مردی را بروی خود کشد تا با او آن کند که با زنان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابنه
تصویر ابنه
((اُ نِ))
عقده، گره، گره در رسن، چوب، قوزک ساق، عیب، کینه، نام بیماری خارش مقعد
فرهنگ فارسی معین