طفل و امرد، (غیاث اللغات) (آنندراج)، غلام و پسر جوان، (از کازیمیرسکی) : گرفتم عشق آن جادو سپردم دل به آن آهو کنون آهو وشاقی گشت و جادو کرد اوشاقش، منوچهری، رجوع به وشاق شود
طفل و امرد، (غیاث اللغات) (آنندراج)، غلام و پسر جوان، (از کازیمیرسکی) : گرفتم عشق آن جادو سپردم دل به آن آهو کنون آهو وشاقی گشت و جادو کرد اوشاقش، منوچهری، رجوع به وشاق شود
برق افتادن بر کسی. رسیدن برق کسی را. زدن برق کسی را، برداشتن ناقه دم خود را در اثر آبستنی، ترسانیدن مردم. بیم کردن. توعید کردن. تهدید کردن. (زوزنی) ، ریختن آب بر روغن زیت، تندر و درخش آوردن آسمان، برق افتادن. برق زدن. رعد و برق نمودن هوا، گشادن زن روی خویش را، درفشانیدن شمشیر را، برانگیختن شکار را، برآراستن زن خویشتن را، برگ آوردن درخت، ترک کردن کاری را، قربان کردن گوسفند سیاه وسفید، آبستنی نمودن ناقه بی آبستنی
برق افتادن بر کسی. رسیدن برق کسی را. زدن برق کسی را، برداشتن ناقه دم خود را در اثر آبستنی، ترسانیدن مردم. بیم کردن. توعید کردن. تهدید کردن. (زوزنی) ، ریختن آب بر روغن زیت، تندر و درخش آوردن آسمان، برق افتادن. برق زدن. رعد و برق نمودن هوا، گشادن زن روی خویش را، درفشانیدن شمشیر را، برانگیختن شکار را، برآراستن زن خویشتن را، برگ آوردن درخت، ترک کردن کاری را، قربان کردن گوسفند سیاه وسفید، آبستنی نمودن ناقه بی آبستنی