رسانیدن. گذاردن (پیام). ایصال. انهاء، از بیماری به شدن، نجات یافتن. رستگار شدن، سیر کردن در زمین، بابار شدن و میوه آوردن درخت، عاجز شدن از فساد و بدی و بازایستادن، گریختن و گم شدن، غالب شدن، اءبل ّ العود، تر شد چوب و تراوید. (منتهی الارب)
رسانیدن. گذاردن (پیام). ایصال. انهاء، از بیماری بِه ْ شدن، نجات یافتن. رستگار شدن، سیر کردن در زمین، بابار شدن و میوه آوردن درخت، عاجز شدن از فساد و بدی و بازایستادن، گریختن و گم شدن، غالب شدن، اءَبَل َّ العود، تر شد چوب و تراوید. (منتهی الارب)
کم خیر گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، مشروبات مبرد. (ناظم الاطباء). توسعاً هر نوع شربت که برای خنک شدن یا فروبردن طعام خورند. شربتی که از آب لیمو یا نارنج یا شکر و یا قند کنند برای نشاندن حرارت معده بتابستان و جز آن. شربتهای چاشنی دار، آبی که از نباتات آبدار با کوفتن گیرند و نپزند بلکه در آفتاب بقوام آرند. افشرج، شربت که از آب قند تنها کنند، رب. (یادداشت مؤلف). افشرج. رجوع به افشرج شود
کم خیر گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، مشروبات مبرد. (ناظم الاطباء). توسعاً هر نوع شربت که برای خنک شدن یا فروبردن طعام خورند. شربتی که از آب لیمو یا نارنج یا شکر و یا قند کنند برای نشاندن حرارت معده بتابستان و جز آن. شربتهای چاشنی دار، آبی که از نباتات آبدار با کوفتن گیرند و نپزند بلکه در آفتاب بقوام آرند. افشرج، شربت که از آب قند تنها کنند، رب. (یادداشت مؤلف). افشرج. رجوع به افشرج شود
فرگفت، پیامرسانی، فرمانرسانی، رساندن رسانیدن (نامه یا پیام) ایصال، جمع ابلاغات، رساندن اوراق قضائی بوسیله ماء مور مخصوص به اشخاصی که در آن اوراق قید شده است. یا ابلاغ حکم. رساندن حکم دادگاه است به محکوم علیه بصورت قانونی. یا ابلاغ دادنامه. رسانیدن حکم برویت اصحاب دعوی یا قایم مقام قانونی آنان بصورت قانونی. یا ابلاغ عادی. رساندن دادنامه است باطلاع محکوم علیه بوسیله تسلیم رونوشت حکم غیابی به بستگان و خدمه یا الصاق با قامتگاه یا درج در مطبوعات. یا ابلاغ واقعی. تسلیم رونوشت حکم غیابی است بشخص محکوم علیه غایب یا قایم مقام قانونی او بطریق قانونی. پیام رسانیدن
فرگفت، پیامرسانی، فرمانرسانی، رساندن رسانیدن (نامه یا پیام) ایصال، جمع ابلاغات، رساندن اوراق قضائی بوسیله ماء مور مخصوص به اشخاصی که در آن اوراق قید شده است. یا ابلاغ حکم. رساندن حکم دادگاه است به محکوم علیه بصورت قانونی. یا ابلاغ دادنامه. رسانیدن حکم برویت اصحاب دعوی یا قایم مقام قانونی آنان بصورت قانونی. یا ابلاغ عادی. رساندن دادنامه است باطلاع محکوم علیه بوسیله تسلیم رونوشت حکم غیابی به بستگان و خدمه یا الصاق با قامتگاه یا درج در مطبوعات. یا ابلاغ واقعی. تسلیم رونوشت حکم غیابی است بشخص محکوم علیه غایب یا قایم مقام قانونی او بطریق قانونی. پیام رسانیدن