جدول جو
جدول جو

معنی ابسوج - جستجوی لغت در جدول جو

ابسوج
(اَ)
نام قریه ای به سعید مصر به غربی نیل
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابلوج
تصویر ابلوج
آبلوج، شکر، قند سفید، نبات
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
معرب از فارسی آبلوچ. قند سفید یا شکر سفید یا قند سوده یا قند نرم سفید یا قند مطلق و یا شکر مطلق. آبلوج:
گفت عطار ای جوان ابلوج من
هست نیکو بی تکلف بی سخن.
مولوی.
آورده نظم و نثر تو کان هست قوت روح
ابلوج قند را بشمار مکرران.
بسحاق اطعمه.
ای در ره مزعفر ابلوج قند گردی
با لحم چرب و سرخش بزغاله روی زردی.
بسحاق.
در بیت ذیل مولوی ابلوج وصف قند، شاید به معنی سفید آمده است:
امروز ز کندهای (قندهای) ابلوج
پهلوی جوالها دریده.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
(اُ)
ابدوج السرج، نمد آکنده که زیر زین گذارند تا پشت ستور ریش نگردد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
هر فراسه از تورات به چندین ابسوق منقسم شود، و معنی ابسوق آیه است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابلوج
تصویر ابلوج
((اِ))
قند سفید، شکر سفید
فرهنگ فارسی معین
بسوز
فرهنگ گویش مازندرانی