جدول جو
جدول جو

معنی ابستا - جستجوی لغت در جدول جو

ابستا
استاد
تصویری از ابستا
تصویر ابستا
فرهنگ لغت هوشیار
ابستا
اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان که امروزه یک پنجم از اصل آن باقی مانده است، ابستا، استا، است، وستا، ستا
تصویری از ابستا
تصویر ابستا
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایستا
تصویر ایستا
ثابت، استوار، پابرجا، مقاوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوستا
تصویر اوستا
(پسرانه)
نام کتاب آسمانی زردشت، نام کتاب مقدس زرتشتیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آبستا
تصویر آبستا
(پسرانه)
اوستا، اساس بنیاد اصل، کتاب مقدس زرتشتیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اوستا
تصویر اوستا
کتاب مذهبی زرتشتیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوستا
تصویر اوستا
((اَ وِ))
یسنا، اوستا، ویسپرد، وندیداد، یشتا، خرده اوستا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوستا
تصویر اوستا
کتاب مقدس زرتشتیان که امروزه یک پنجم از اصل آن باقی مانده است، ابستا، استا، است، وستا، ستا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
Stagnant, Static
دیکشنری فارسی به انگلیسی
застойный , статичный
دیکشنری فارسی به روسی
stagnierend, statisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
застійний , статичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
stagnacyjny, statyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
停滞的 , 静态的
دیکشنری فارسی به چینی
estagnado, estático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
stilstaand, statisch
دیکشنری فارسی به هلندی
ค้างอยู่ , คงที่
دیکشنری فارسی به تایلندی
إعادة التّرطيب , شطف
دیکشنری فارسی به عربی
עומד , סטטי
دیکشنری فارسی به عبری
停滞した , 静的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
정체된 , 정적인
دیکشنری فارسی به کره ای
iliyozuiliwa, isiyo wasiliana
دیکشنری فارسی به سواحیلی
استاد از استاییدن یعنی ستایش کن، ستایش کننده ستاینده. آموزنده آموزگار معلم (مطلقا)، در اصطلاح امروز درجه ایست دانشگاهی بالاتر از دانشیار، ماهر حاذق سر رشته دار در کاری، خط یا نقطه یا سطحی که آنرا ماء خذ کار قرار دهند الگو دلیل، مقیاس فلزات قیمتی که ملاک مسکوکات محسوب میشود، عنوانی بود برای برخی درجه داران در سپاه ینی چری عثمانی. استاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بستا
تصویر بستا
بوقچه بغچه لفافه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استا
تصویر استا
اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان که امروزه یک پنجم از اصل آن باقی مانده است، ابستا، است، وستا، ستا، برای مثال وز او زند و استا بیاموختند / ببستند و آذر برافروختند (فردوسی - ۵/۱۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استا
تصویر استا
استاد، آنکه علم یا هنری را به دیگران تعلیم می دهد، آموزگار، آموزنده، دانا و توانا در علم یا هنری، معلم عالی رتبۀ دانشگاه، بالاتر از دانشیار، سرکارگر یا کارفرما در کارگاه صنعتی، رئیس در برخی از بازی های کودکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرویشهای تابستانی
تصویر فرویشهای تابستانی
تعطیلات تابستانی
فرهنگ واژه فارسی سره