جدول جو
جدول جو

معنی ابروکمان - جستجوی لغت در جدول جو

ابروکمان
آنکه ابرویی به شکل کمان دارد
تصویری از ابروکمان
تصویر ابروکمان
فرهنگ فارسی عمید
ابروکمان
(اَ کَ)
که ابرویی چون کمان دارد:
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تیر چشم آن ابروکمان کرد.
حافظ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بْرُ / بُ رُ کِ)
کارل. (1868-1956 میلادی) مستشرق آلمانی. استاد زبانهای سامی دانشگاه برسلاو و استاد شرقیات دانشگاه هاله. وی از بزرگترین سامی شناسان عصر خود بود و بر زبان و ادبیات عربی تسلط داشت. از تألیفات بزرگ اوست: لغتنامۀ سریانی (1893 میلادی) ، دستور تطبیقی زبانهای سامی (1898-1902 میلادی) ، نحو عبری (1956 میلادی). نیز عیون الاخبار ابن قتیبه را تصحیح و منتشر کرد. تاریخ ملل و دول اسلامی او مشهور است. (دایره المعارف فارسی). و رجوع به تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون ص 45 و 290 شود، تجاوز کردن:
درون خانه خود هر گدا شهنشاهی است
قدم برون منه از حد خویش و سلطان باش.
صائب
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
موچینه. منقاش
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ابن دواخان بن براق خان بن ییسون دوابن موتوکان بن جغتای بن چنگیز. پدر ییسون تیمور و جهانگشای. رجوع به حبیب السیر ج 2 ص 30 و 31 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابرو کمان
تصویر ابرو کمان
آنکه ابرویی چون کمان دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابرو کمانی
تصویر ابرو کمانی
((~. کَ))
ابرویی چون کمان و دارای خمیدگی بیش از حد معمول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابروکن
تصویر ابروکن
((~. کَ))
موچینه، منقاش
فرهنگ فارسی معین