- ابراق
- درخش زدگی (درخش برق)، بیم دادن، خود آرایی: زن
معنی ابراق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کوزه، ضرف سفالین
در امری پافشاری کردن
پیسی آوردن (پیسی برص)
بیرون آوردن
چیرگی، بسیارفرزندی، جمع بار - بر، نیکوکاران، جمع بار و بر نیکان نیکو کاران
آب خنک دادن، سست گرداندن، خنکی
بزرگ گرداندن، به شگفت افکندن
جمع برج، خوبرویان وشن چهرگان، جمع برج برجها دوازده بخش منطقه البروج، کوشک و قلعه و کرانه قوی قلعه،جمع برج خوبرویان
پاک گرداندن پاوش، بیزاری جستن، به کردن، از بدهی رهاندن، از بدهی رهاندن، برداشتن پیمان، زینهاربرداشتن بیزار کردن بیزاری، به کردن از بیماری بیمار را به کردن شفا بخشودن خوب کردن آسانی بخشودن، صرف نظر کردن داین از دین خود باختیار و میل، تبرئه کردن شخصی ذمه شخص دیگر اعم از حق مالی و غیر مالی. بنابراین ابراء در فقه بمعنای وسیع تری از آنچه در حقوق بکار میرود استعمال میشود ولی بهر دو معنی ایقاع می باشد و احتیاج بقبول مدیون ندارد
ترکی بارافکنی توقف چند روزه در سفری بجایی. ترکی برآسودن لنگر انداختن بارافکندن ترکی ماندن
آتش زدن سوزاندن، آزار رسانی، لاشه سوزی، سوز آوری سوزانیدن بر پا کردن حریق، اذیت رساندن، سوز آوری. یا احراق کواکب. احراق کواکب یا احراق شه. سوختن جسد میت
جمع درقه، سپرهای چرمین
سر گشتگی از ترس، هاژی، به کویر رسیدن
روشن شدن ودرخشیدن
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تابش، درخشش، فلسفه ای که منشأ ان فلسفه افلاطون و حکمت نو افلاطونی است، مروج این حکمت دراسلام و ایران شیخ شهاب الدین سهره وردی است
آبریز، آوتابه
پافشاری، پافشاری کردن، استوار کردن
آشکاری، نشان دادن، آشکارکردن، نمایانی، نمایش
بسیار فرزندی، چیرگی، نیکوکاران
بیزاری جویی، پاک گردانی، پاوش
ترکی بارافکنی دام گستردن، خاموش ماندن، سر به پایین افکندن، چشم فروبستن ترکی برآسودن لنگر انداختن بارافکندن ترکی ماندن
جمع عرق، رگ ها، ریشه ها بیخ ها رگاندن می: رگ دار کردن می اندک آب ریختن در می، به اراک رفتن، ریشه دواندن جمع عرق رگها وریدها، اصلها
غرق کردن، غرق گردانیدن
از نشانه گذراندن، آشکار شدن زهار
جمع ورق، برگها
آرایش برگ
پاره پاره چون جامه کهنه و پوسیده کفتگی جاکه، پنام که به گردن اسپ آویزند
ورق، خراب و فرسوده، پاره شده، آنچه قطعه هایش از هم جدا شده باشد مثلاً ماشین اوراق، پریشان احوال، ناراحت
برّها، نیکویی ها، جمع واژۀ برّ
توقف موقت مسافر در جایی میان راه
اصرار کردن، پافشاری کردن در امری، در علم حقوق تایید حکم یک دادگاه در دادگاه بالاتر یا هم ارزش، استوار کردن، استواری، به ستوه آوردن، تایید کردن
چابک، چست و چالاک، کنایه از سرحال
زیاده روی کردن در توصیف کسی یا چیزی، در ادبیات در فن بدیع مبالغه و افراط و زیاده روی در مدح یا ذم کسی یا چیزی، گزاف گویی، برای مثال هرگز کسی نداد بدینسان نشان برف / گویی که لقمه ای ست زمین در دهان برف (کمال اسماعیل - ۴۰۷)
ظاهر ساختن، آشکار کردن، بیرون آوردن