جدول جو
جدول جو

معنی ابراق - جستجوی لغت در جدول جو

ابراق
(سِ پَ)
برق افتادن بر کسی. رسیدن برق کسی را. زدن برق کسی را، برداشتن ناقه دم خود را در اثر آبستنی، ترسانیدن مردم. بیم کردن. توعید کردن. تهدید کردن. (زوزنی) ، ریختن آب بر روغن زیت، تندر و درخش آوردن آسمان، برق افتادن. برق زدن. رعد و برق نمودن هوا، گشادن زن روی خویش را، درفشانیدن شمشیر را، برانگیختن شکار را، برآراستن زن خویشتن را، برگ آوردن درخت، ترک کردن کاری را، قربان کردن گوسفند سیاه وسفید، آبستنی نمودن ناقه بی آبستنی
لغت نامه دهخدا
ابراق
(اَ)
جمع واژۀ برق (معرب بره). بره ها
لغت نامه دهخدا
ابراق
(اَ)
نام کوهی بمشرق جرجان. (مراصد الاطلاع) ، نام کوهی به نجد.
لغت نامه دهخدا
ابراق
درخش زدگی (درخش برق)، بیم دادن، خود آرایی: زن
تصویری از ابراق
تصویر ابراق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشراق
تصویر اشراق
(پسرانه)
تابش، درخشش، فلسفه ای که منشأ ان فلسفه افلاطون و حکمت نو افلاطونی است، مروج این حکمت دراسلام و ایران شیخ شهاب الدین سهره وردی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ابرام
تصویر ابرام
اصرار کردن، پافشاری کردن در امری، در علم حقوق تایید حکم یک دادگاه در دادگاه بالاتر یا هم ارزش، استوار کردن، استواری، به ستوه آوردن، تایید کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتراق
تصویر اتراق
توقف موقت مسافر در جایی میان راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابرار
تصویر ابرار
برّها، نیکویی ها، جمع واژۀ برّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوراق
تصویر اوراق
ورق، خراب و فرسوده، پاره شده، آنچه قطعه هایش از هم جدا شده باشد مثلاً ماشین اوراق، پریشان احوال، ناراحت
فرهنگ فارسی عمید
پاره پاره چون جامه کهنه و پوسیده کفتگی جاکه، پنام که به گردن اسپ آویزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایراق
تصویر ایراق
آرایش برگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوراق
تصویر اوراق
جمع ورق، برگها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امراق
تصویر امراق
از نشانه گذراندن، آشکار شدن زهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغراق
تصویر اغراق
غرق کردن، غرق گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عرق، رگ ها، ریشه ها بیخ ها رگاندن می: رگ دار کردن می اندک آب ریختن در می، به اراک رفتن، ریشه دواندن جمع عرق رگها وریدها، اصلها
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی بارافکنی دام گستردن، خاموش ماندن، سر به پایین افکندن، چشم فروبستن ترکی برآسودن لنگر انداختن بارافکندن ترکی ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخراق
تصویر اخراق
سر گشتگی از ترس، هاژی، به کویر رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع برج، خوبرویان وشن چهرگان، جمع برج برجها دوازده بخش منطقه البروج، کوشک و قلعه و کرانه قوی قلعه،جمع برج خوبرویان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابریق
تصویر ابریق
کوزه، ضرف سفالین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابرام
تصویر ابرام
در امری پافشاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابراص
تصویر ابراص
پیسی آوردن (پیسی برص)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابراز
تصویر ابراز
بیرون آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
چیرگی، بسیارفرزندی، جمع بار - بر، نیکوکاران، جمع بار و بر نیکان نیکو کاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابراد
تصویر ابراد
آب خنک دادن، سست گرداندن، خنکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابراح
تصویر ابراح
بزرگ گرداندن، به شگفت افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
پاک گرداندن پاوش، بیزاری جستن، به کردن، از بدهی رهاندن، از بدهی رهاندن، برداشتن پیمان، زینهاربرداشتن بیزار کردن بیزاری، به کردن از بیماری بیمار را به کردن شفا بخشودن خوب کردن آسانی بخشودن، صرف نظر کردن داین از دین خود باختیار و میل، تبرئه کردن شخصی ذمه شخص دیگر اعم از حق مالی و غیر مالی. بنابراین ابراء در فقه بمعنای وسیع تری از آنچه در حقوق بکار میرود استعمال میشود ولی بهر دو معنی ایقاع می باشد و احتیاج بقبول مدیون ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادراق
تصویر ادراق
جمع درقه، سپرهای چرمین
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی بارافکنی توقف چند روزه در سفری بجایی. ترکی برآسودن لنگر انداختن بارافکندن ترکی ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
آتش زدن سوزاندن، آزار رسانی، لاشه سوزی، سوز آوری سوزانیدن بر پا کردن حریق، اذیت رساندن، سوز آوری. یا احراق کواکب. احراق کواکب یا احراق شه. سوختن جسد میت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشراق
تصویر اشراق
روشن شدن ودرخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابراء
تصویر ابراء
بیزاری جویی، پاک گردانی، پاوش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابرار
تصویر ابرار
بسیار فرزندی، چیرگی، نیکوکاران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابراز
تصویر ابراز
آشکاری، نشان دادن، آشکارکردن، نمایانی، نمایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابرام
تصویر ابرام
پافشاری، پافشاری کردن، استوار کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابریق
تصویر ابریق
آبریز، آوتابه
فرهنگ واژه فارسی سره