جدول جو
جدول جو

معنی ابدامانی - جستجوی لغت در جدول جو

ابدامانی
یکی از طوائف کرد پشت کوه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
بدگمان بودن، بدخیالی، سوءظن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ گُ / گَ)
سؤظن. (ناظم الاطباء). اسائه ظن. (یادداشت مؤلف). بدخیالی. (از ولف) : گفت... آنچه صواب است بباید نبشت چنانکه هیچ بدگمانی نماند. (تاریخ بیهقی). پس در این باب نامه توان نبشت چنانکه بدگمانی آلتونتاش زایل شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 330). این مقدار با بنده گفت و در این هیچ بدگمانی نمی نماید. (تاریخ بیهقی ص 81). امیر برادر را دل قوی باید داشت و هیچ بدگمانی بخویشتن راه نباید داد. (تاریخ بیهقی). کفشگر... بدگمانی داشته بود. (کلیله و دمنه).
شاه آن خون از پی شهوت نکرد
تو رها کن بدگمانی و نبرد.
مولوی.
- بدگمانی کردن، خیال بد بردن. سؤظن داشتن:
بدگمانی کردن و حرص آوری
کفر باشد نزد خوان مهتری.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
بعد از جزایر لنجبالوس دو جزیره است بنام اندامان. مردم آنها آدمی را زنده زنده خورند. (از اخبارالصین و الهند ص 5 بنقل یادداشت مؤلف). جزایر اندامان و نیکوبار ایالتی است از هند بوسعت 8325 کیلومتر مربع و دارای 30971 تن جمعیت. در خلیج بنگال واقع است. مرکزش پورت بلر و از محصولاتش الوار و کوپرا است در زمان حکومت انگلیسها زندان رهبران سیاسی هند و محکومین بحبس ابد بود. (از دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
آبادانی
لغت نامه دهخدا
(بِ)
بی بند و باری. اختلال. خلل. خرابی: و بسیار زهاد و ابدال را به شیراز کشته و فساد و خرابی و نابسامانی کرده. (تاریخ سیستان) ، فسق. فجور، تبه کاری. غی. ستمکاری. ظلم:
بربائی از آن بدین دراندازی
گرگی بمثل ز نابسامانی.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
تصویری از نابسامانی
تصویر نابسامانی
بی سامانی بی نظمی اختلال، بی ساز و برگی، شناعت ناهنجاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسامانی
تصویر بسامانی
((بِ))
اصلاح، درست کرداری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
سوءظن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نابسامانی
تصویر نابسامانی
اختلال
فرهنگ واژه فارسی سره
بدبینی، سوء ظن
متضاد: حسن ظن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آشفتگی، پراکندگی، پریشانی، نامجموع
متضاد: مجموع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
الشّكّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
Suspiciousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
suspicion
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
sospettosità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
mashaka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
подозрительность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
Argwohn
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
підозрілість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
podejrzliwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
بدبینی، بی اعتمادی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
شک و شبہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
সন্দেহপ্রবণতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
şüphelilik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
suspicacia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
의심스러움
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
疑わしさ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
חֲשָדָנוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
संदेहशीलता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
怀疑
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
ความน่าสงสัย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
achterdocht
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
suspeita
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بدگمانی
تصویر بدگمانی
kecurigaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی