استمرار وجود در زمانهای مقدرۀ غیرمتناهیه در مستقبل، چنانکه ازل استمرار وجود است در زمان ماضی غیرمتناهی. (تعریفات جرجانی). استمرار وجود در ظرف آینده. زمانه ای که نهایت ندارد. زمانی که آنرا نهایت نباشد. همیشه. دائم. جاودان. جاویدان. همیشگی. آخر آخر، چیزی که نهایت و آخر ندارد. (تعریفات جرجانی) ، روزگار. دهر. زمانه. - ابدالاّباد. ابدالابید. ابدالدهر، همیشه. - ، هرگز. (مهذب الاسماء). هگرز. هیچگاه. - الی الأبد، تا جاودان. - تا ابد. تا به ابد، ابداً. جاودان: ای در کمال اقصای حد همچون هزار اندر عدد وز نسل تو مانده ولد فضل خدائی تا ابد. ناصرخسرو. تو شاه عادل و رادی و در جهان ماند همیشه تا به ابد ملک شاه عادل و راد. مسعودسعد. عاشق رنج است نادان تا ابد خیز و لااقسم بخوان تا فی کبد. مولوی. - حیات ابد. عمر ابد، زندگی جاوید. زندگانی جاودان: و نیز آنکه سعی برای آخرت کند مرادهای دنیا به تبعیت بیابد و حیات ابد او را به دست آید. (کلیله و دمنه). و بسمت علم حیات ابد یابند. (کلیله و دمنه). مر او را نه عمر ابد خواستم بتوفیق خیرش مدد خواستم. سعدی. ، قدیم. ازلی، فرزند یکساله. ج، آباد، ابود، ابدین، ابید
استمرار وجود در زمانهای مقدرۀ غیرمتناهیه در مستقبل، چنانکه ازل استمرار وجود است در زمان ماضی غیرمتناهی. (تعریفات جرجانی). استمرار وجود در ظرف آینده. زمانه ای که نهایت ندارد. زمانی که آنرا نهایت نباشد. همیشه. دائم. جاودان. جاویدان. همیشگی. آخر آخر، چیزی که نهایت و آخر ندارد. (تعریفات جرجانی) ، روزگار. دهر. زمانه. - ابدالاَّباد. ابدالابید. ابدالدهر، همیشه. - ، هرگز. (مهذب الاسماء). هگرز. هیچگاه. - الی الأبد، تا جاودان. - تا ابد. تا به ابد، ابداً. جاودان: ای در کمال اقصای حد همچون هزار اندر عدد وز نسل تو مانده ولد فضل خدائی تا ابد. ناصرخسرو. تو شاه عادل و رادی و در جهان مانَد همیشه تا به ابد ملک شاه عادل و راد. مسعودسعد. عاشق رنج است نادان تا ابد خیز و لااُقسم بخوان تا فی کبد. مولوی. - حیات ابد. عمر ابد، زندگی جاوید. زندگانی جاودان: و نیز آنکه سعی برای آخرت کند مرادهای دنیا به تبعیت بیابد و حیات ابد او را به دست آید. (کلیله و دمنه). و بسمت علم حیات ابد یابند. (کلیله و دمنه). مر او را نه عمر ابد خواستم بتوفیق خیرش مدد خواستم. سعدی. ، قدیم. ازلی، فرزند یکساله. ج، آباد، اُبود، اَبدین، اَبید
هرگز هیچگاه هگرز کتارچه آغاز کردن آغازیدن ابتدا کردن شروع کردن سر کردن سر گرفتن ابتداء، کارنو و نخستین آوردن نو آفریدن، آشکار کردن پیدا کردن چیزی را. ظرف زمان است برای تاکید در مستقبل نفیا و اثباتا همیشه جاویدان، هرگز هگرز هیچ هیچوقت، بهیچ روی بهیچوجه معاذالله پر گس پر گست
هرگز هیچگاه هگرز کتارچه آغاز کردن آغازیدن ابتدا کردن شروع کردن سر کردن سر گرفتن ابتداء، کارنو و نخستین آوردن نو آفریدن، آشکار کردن پیدا کردن چیزی را. ظرف زمان است برای تاکید در مستقبل نفیا و اثباتا همیشه جاویدان، هرگز هگرز هیچ هیچوقت، بهیچ روی بهیچوجه معاذالله پر گس پر گست