جدول جو
جدول جو

معنی ابجدخوان - جستجوی لغت در جدول جو

ابجدخوان
یا طفل ابجدخوان، نوآموز در خواندن و نوشتن. سبق خوان. توسعاً، نوآموز یا جاهل در هر چیز که باشد
لغت نامه دهخدا
ابجدخوان
((~. خا))
نو آموز، تازه کار، بی سواد
تصویری از ابجدخوان
تصویر ابجدخوان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابجد خوان
تصویر ابجد خوان
کسی که تازه خواندن و نوشتن آغاز کرده است، نوآموز، کنایه از بی تجربه، مبتدی
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا)
کنایه از مردم هرزه گوی و خوش آمدگوی باشد. (برهان) (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کنایه از مردم هرزه گوی و خوش آمدگوی و متملق. (انجمن آرا). بادفروش. بادپران. بادخان. بادپر.
لغت نامه دهخدا
(خا)
دهی است از دهستان حومه بخش بافت شهرستان سیرجان دارای 9 آبادی و 1200 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8) (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(بَ خوا / خا)
خطی که خوب خوانده نشود. (آنندراج) :
جوهر از تیغ زبان شد ریخت تا دندان مرا
گفتگو شد همچو سطر بی نقط بدخوان مرا.
محمدرفیع واعظ (از آنندراج) ، ناقلا. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ خوا / خا)
دشوار در آماده کردن خوان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
آنکه تازه خواندن را آغاز کرده باشد نو آموز سبق خوان، مبتدی در هر چیز جاهل
فرهنگ لغت هوشیار