جدول جو
جدول جو

معنی ابثع - جستجوی لغت در جدول جو

ابثع(اَ ثَ)
آماسیده لب از بسیاری خون. مؤنث: بثعاء
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ثِ)
اسم فاعل از بثع. رجوع به بثع و باثعه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
تازه تر. نوآئین تر. شگفت تر
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
بارع تر. تمام تر. سرآمدتر در فضل. برتر از دیگران در دانش و مانند آن. نیکوتر، سطبرتر. هنگفت تر. ضخیمتر، شدیدتر. اشدّ. سخت تر
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
ج، ابتعون. همگان
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
قوی سخت مفاصل. مؤنث: بتعاء. ج، بتع
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
پیسه. ابرص. سیاه و سپید. کلاغ پیسه. کلاغ سیاه و سپید. زاغ پیسه. (زمخشری). زاغ دورنگ، کسی که فراهم و مزدحم سازد خران و مواشی و مانند آن را. (منتهی الارب) ، مزدوری که سعی کند درامور اهل خود، بریده دست. ج، بکّان
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
لاغر
لغت نامه دهخدا
(اَ ثَ)
آنکه زبانش مائل به ’ثا’ و ’ع’ باشد. من یرجع لسانه الی الثا، والعین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آنکه ’س’ را ’ث’و ’ر’ را ’ل’ یا ’غ’ تلفظ کند. (از مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ ثَ)
مرد سرخ و یا ستبر لب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، گروه گروه: رأیتهم اکده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گروه گروه. فرقه فرقه. دسته دسته. (یادداشت مؤلف). و رجوع به اکادید و اکداد شود، شکست خوردگان، واحد ندارد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سرخ و سطبر گشتن هر دو لب از خون و این خاص است به لب. (منتهی الارب). ظاهر شدن خون در لب. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ نِ)
شیر شتر خوردن تا برآمدن شکم و مست شدن. مست شدن از بسیار خوردن شیراشتر، بطر کردن. بطر گرفتن. فیریدن
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ)
فیرنده. خرامنده بنشاط. شادان
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابصع
تصویر ابصع
گول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکثع
تصویر اکثع
سرخ لب، ستبرلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابث
تصویر ابث
خرامنده، بنشاط، شادان
فرهنگ لغت هوشیار