- ابتیاس(یَ / یِ پَ سَ)
درویش شدن، اندوهگین گشتن
معنی ابتیاس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(اِ)
لغت نامه دهخدا
اندازه کردن چیزی بچیزی مانند وی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). برابری کردن با کسی در قیاس. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
(اِ)
لغت نامه دهخدا
بازداشتن کسی را از حاجتش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازداشتن چنانکه از حاجت. (یادداشت مؤلف)
(یَ / یِ پَ رَ)
لغت نامه دهخدا
آرمیدن با. درآمیختن با. خفتن با، آزمودن. آزمایش، بوئیدن شتر نر ماده را تا باردار است یا نه. بور
به گلو فروبردن اباریدن فرو بردن به حلق و گلو بلع بگلو فرو بردن بلعیدن فرو دادن تو دادن قورت دادن، بلعیدن
ترشدن، بهبودی، نیک انجامی تر شدن، از بیماری به شدن، نیکو شدن حال پس از بدی و سختی، آب بزیر پوست کسی دویدن پس از نزاری. تر شدن
بیع، خرید، سودا، شراء، فروش، معامله