جدول جو
جدول جو

معنی ابتکاراً - جستجوی لغت در جدول جو

ابتکاراً
(نِ نَ / نِ رَ تَ)
ابتداءً. از فیال
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابتکار
تصویر ابتکار
آوردن روشی نو، انجام دادن کار بی سابقه، نوآوری
فرهنگ فارسی عمید
(نِ فَ / فِ عُ شُ دَ)
از روی افتخار. بطور نازش و مباهات. به افتخار، نیست و نابود شدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منقرض شدن قوم. (از اقرب الموارد) ، مرسوم گرفتن لشکر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عطیه و مواجب گرفتن لشکر. (از اقرب الموارد) ، نزد منطقیان راهی است برای بیان و اثبات عکس بعض قضایا و آن چنانست که ذات موضوع را امری معین فرض کنند و وصف عنوانی موضوع و محمول را هر دوبر آن حمل کنند تا مفهوم عکس حاصل آید و بدان جهت فرض کردن موضوع را معتبر دانسته اند تا قضایای خارجی وحقیقی را هر دو شامل گردد. بنابراین فرض در اینجا بمعنای اعم کلمه است تا جامع تحقیق باشد و وصف موضوع به وجه اثباتی حمل کنند تا عکس مطلوب حاصل شود به این ترتیب که از این دو مقدمه قیاسی تشکیل میدهند که عکس مطلوب را اثبات کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و بتعبیر دیگر دلیل افتراض بمنظور اثبات جهت قضیه درعکس نقیض قضایای موجهه بکار برده می شود بر این ترتیب که گویند عکس نقیض مشروطۀ خاصه و عرفیۀ خاصه، عرفیۀ خاصه است بدلیل افتراض. یعنی اگر خلاف آن فرض شود نتیجه ای گرفته می شود که کذب آن محل توافق است و بدان جهت که از بطلان عکس مطلبی اثبات عین آن می شود آنرا قیاس خلف گویند. (از حاشیه ملاعبداﷲ). و رجوع به اساس الاقتباس و شرح شمسیه در بحث از نقیض موجهات شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
بامداد کردن. (زوزنی). بامداد از جای شدن. (تاج المصادر بیهقی). پگاه برخاستن. بامداد از جای رفتن، اول چیزی دریافتن. بنوبر و اول چیزی دست یافتن. نوباوۀ چیزی واگرفتن. (زوزنی). نوباوۀ چیزی فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). به اول چیزی رسیدن. خوردن میوۀ اول رسیده را، نو آوردن چیزی. (صراح). اختراع، دوشیزگی ببردن. (تاج المصادر بیهقی) ، پسر زادن در نخستین بار، شنودن اول خطبه. دررسیدن آغاز خطبه را.
- قوه ابتکار، قوه اختراع
لغت نامه دهخدا
تازه یابی، نوبرخوردن، دخترکی برداشتن، پسرزاییدن: بار نخست در بامداد رفتن پگاه بر خاستن، نو آوردن امربکر و بی سابقه پدید کردن، نو آوردگی اختراع: قوه ابتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتکار
تصویر ابتکار
((اِ تِ))
نوآوری، اختراع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابتکار
تصویر ابتکار
نوآوری، نوآوردگی
فرهنگ واژه فارسی سره
ابداعی، بدیع، تازه، نو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ابداع، اختراع، بدعت، نوآوری، ذوق، قریحه، پگاه خیزی، سحرخیزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد