جدول جو
جدول جو

معنی ائذان - جستجوی لغت در جدول جو

ائذان
(اِ)
رجوع به ایذان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کلمات مخصوصی به زبان عربی که در ساعات معیّن برای فراخواندن مردم به نماز با آواز بلند ادا می شود
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
خاندان و دودمان و سزاوار و مستحق و خبر دادن. (مؤیدالفضلا). چنانکه در کلمه ابدان گفته شد این کلمه مجعول بنظر می آید و محتمل است کلمه ابذان در معنی خبر دادن مصحف ایذان عرب باشد
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ نِ)
رجوع به اللذان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نیک عیب ناک گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نتوانستن و سست شدن، از اضداد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، برگردیدن از راه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، افزون شدن خون در رگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسیار شدن خون در رگ. (تاج المصادر بیهقی) ، حج و عمره بهم آوردن، دو تیر با هم انداختن، بر ناقۀ خوشرفتار سوار شدن، ناقۀ قرون دوشیدن، وقت چاشت ذبح کردن قچقار، عاجز آمدن از امور آب و زمین خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، توانا شدن بر آن، فراهم آوردن میان دو سر که سر پستان است در دوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برداشتن سر نیزه تا بکسی نزنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، فروختن تیردان و رسن را، دو کس بندی را بیک رسن بستن، هر شب یک میل سرمه کشیدن بچشم، پیوسته باریدن باران، بلند گردیدن ثریا، نزدیک آمدن آنکه دمل سر کند، توانایی وقوت دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایذاء شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رجوع به ایبان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
آگاهی. آگاهی دادن. آگاهانیدن. نداء. اعلام. خبر کردن. خبر بگوش رساندن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قریۀ اذان، آذان. قریه ایست بحوالی هرات. و خواجه ابوالولید احمد بن ابی الرجا بدانجا مدفون است. رجوع به حبط ج 1 ص 292 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اذان
تصویر اذان
آگاه کردن، خبر دادن، خبر دادن از وقت نماز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اذان
تصویر اذان
بانگ نماز
فرهنگ واژه فارسی سره
هر بنده مصلح و مومن و مستور چون بیند در جایگاهی معروف بانگ نماز شنود یا بانگ نماز دهد، دلیل حج بیت الله بگذارد. اگر بانگ نماز در جایگاهی مجهول بود، مکروهیو ناپسندی بدو رسد. اگر این خواب را مردی فاسق دید، دلیل که او را به دزدی گیرند. اگر دید بانگ نماز را از مسجد یا از مناره دهد، دلیل که مردمان را به خدا می خواند. اگر دید در بستر خفته بانگ نماز میداد. دلیل که با زن خود الفت دارد. اگر دید بانگ نماز در خانه خود میداد، دلیل که مفلس و درویش گردد و گویند کسی از اهل بیت او هلاک شود. اگر دید بانگ در چاه یا در سردابه میداد، دلیل که آن کس زندیق یا منافق است. اگر دید که بانگ نماز در کوچه میداد. دلیل بر ماسوی کند. ابراهیم کرمانی گوید: اگر مردی بیند با زن خود بانگ نماز میداد، دلیل است که از دنیا رحلت کند بزودی. و اگر دید در کلمه های بانگ نماز زیادت و نقصانی بود، دلیل که بر مردمان ستم و بیداد نماید. اگر دید کودکی بانگ نماز میداد، دلیل که پدر و مارد را وداع گوید. اگر بیند بانگ نماز در گرمابه میداد، دلیل بدحالی او بود در دین و دنیا. اگر دید بانگ نماز در قافله یا در لشگرگاه میداد، تاویلش بد است. اگر بیند محبوسی درزندان بانگ نماز میداد و اقامه کرد، از زندان رهایی یابد. اگر بیند بانگ نماز به لهو و بازی میداد، دلیل که هلاک شود. اگر دید بر سر کوهی بانگ نماز میداد، دلیل که پادشاه سخن راست گوید و او را به خدای تعالیخواند. اگر دید در مناره بانگ نماز میداد، دلیل که بزرگیو فرمانروائی یابد. اگر بیند در کنج خانه بانگ نماز داد، دلیل که در کار حق خیانت کند. اگر بیند درسردابه بانگ نماز داد، دلیل که به سفر زود شود و در آن سفر رنج و بلا کشد و دیر بماند. اگر دید در میان کوهی بانگ نماز کرد، دلیل که در میان قومی ستمگر گرفتار آید و با وی خیانت کنند. اگر ییند بر کرسی یا بر تختی نشسته بود یا ایستاده و به لهو بانگ نماز میکرد، دلیل که عقل از او زایل شود. اگر دید دیگری بانگ نماز کرد و او بشنید. دلیل که به کار عبادت و طاعت کاهل است و کسی او را به خدای تعالی خواند. اگر بیند بانگ اقامت شنود، دلیل که در کارهای حق توفیق یابد. محمد بن سیرین
بانگ نماز در خواب بر دوازده وجه است. اول: حج. دوم: سخن. سوم: فرمانروائی. چهارم: بزرگی. پنجم: ریاست. ششم: سفر. هفتم: بریدن. هشتم: مفلسی. نهم: خیانت. دهم: جاسوسی. یازدهم: منافقی. دوازدهم: بریدن دست.
فرهنگ جامع تعبیر خواب