جدول جو
جدول جو

معنی ائثار - جستجوی لغت در جدول جو

ائثار
(اِ)
رجوع به ایثار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایثار
تصویر ایثار
(پسرانه)
از خود گذشتگی، فداکاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایثار
تصویر ایثار
بذل کردن، دیگری را بر خود برتری دادن و سود او را بر سود خود مقدم داشتن، قوت لازم و مایحتاج خود را به دیگری بخشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکثار
تصویر اکثار
زیاد کردن، افزودن، زیاده روی
فرهنگ فارسی عمید
(غَ / غُو طَ لَ)
برگزیدن مال بسیار را
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایتثار شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایثام شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایجار شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایزار شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایمار شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
افزودن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ)
سطبر و جغرات گردانیدن شیر را. کلچانیدن، لازم گرفتن شیر بیشۀ خود را. در بیشه شدن شیر. (زوزنی). ملازم شدن شیر و جز او در موضع خویش. (تاج المصادر بیهقی) ، پنهان کردن بیشه یا درختستان شیر را، خوابیده گردانیدن دست و پای، سست اندام گردانیدن، مقیم بودن دختر در خدر و مرد در جای و اهل خود و باز در آشیان خود، در جائی اقامت کردن
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائثار، برگزیدن، (منتهی الارب) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24) (تاج المصادر بیهقی)، غرض دیگران را بر غرض خویش مقدم داشتن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، برگزیدن یعنی منفعت غیر را بر مصلحت خود مقدم داشتن و این کمال درجۀ سخاوت است، (غیاث اللغات) (آنندراج)، دیگری را در رساندن بمنفعت و دفع مضرت بر خود مقدم داشتن و آن نهایت برادری است، (تعریفات جرجانی)، عطا کردن، عیش کردن، در پارسی برگزیدگی، ترجیح بخشش، عطا، افشاندگی، (ناظم الاطباء) :
لعلت دهد مگیر که این نعلست
نعل و خزف بود همه ایثارش،
ناصرخسرو،
از گدایان ظریفتر ایثار،
سنائی،
شیر در ایثار او افراط کرده است، (کلیله و دمنه)، کارها بر سنن استقامت و وفق ایثار و اختیار منتظم گشت، (ترجمه تاریخ یمینی)، بر وفق مراد و حب ایثار و اختیار روزگار گذرانید، (ترجمه تاریخ یمینی)، آنچه صلاح وقت باشد بر وفق ایثار و اختیار پیش گیری، (ترجمه تاریخ یمینی)،
هر که جان دریافت با دیدار او
صدهزاران جان شود ایثار او،
عطار،
صبر و ایثار و سخای نفس و جود
باز داده کان بود اکسیر سود،
مولوی،
دست کی جنبد بایثار و عمل
تا نبیند داده را جایش بدل،
مولوی،
واحدٌ کالالف در بزم کرم
صد چو ماتم کان ایثار نعم،
مولوی،
طریق درویشان ذکر است و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت، (سعدی)،
به ایثار مردان سبق برده اند
نه شب زنده داران دل مرده اند،
سعدی،
- ایثار کردن، عطا کردن، بخشیدن:
نباشد بدو راه دیدارمان
بود جانها کرده ایثارمان،
فردوسی،
از دو چیز نخست خود را مستظهرباید گردانید پس دیگران را ایثار کردن، (کلیله و دمنه)،
از زکات سر قدح هر وقت
جرعه ای کن بخاکیان ایثار،
خاقانی،
جمله نیکی ها که در اسلام یافت
بر سر جمع مغان ایثار کرد،
عطار،
گفت من ایثار کردم هر چه داد
میرتقصیری نکرد از افتقاد،
مولوی،
ای خدای بی نظیر ایثار کن
گوش را چون حلقه دادی زین سخن،
مولوی،
ز آن تقاضا گر بیاید قهرها
تا کنی ایثار آن سرمایه را،
مولوی،
تو از سرمن و از جان من عزیزتری
بخیلم ار نکنم سر فدا و جان ایثار،
سعدی،
هر چه در ملک منست ایثار درویشان کنم،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ نَ)
کفیدن شکوفۀ خرما پیش از غوره گردیدن دانۀ وی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لا هَُ مْ مَ)
شکایت کس نزد پادشاه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بد گفتن از کسی نزد پادشاه و در جای هلاک قرار دادن او را خواستن. و بدین معنی با حرف ’باء’ متعدی شود. یقال: ’اعثر به عند السلطان، ای قدح فیه و طلب توریطه او ان یقع فی عاثور’. (از اقرب الموارد) ، آماسیدن عجان ماده شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برآمدن و آماسیدن عجان مرد، سالخورده شدن مرد آنچنانکه بی تکیه نتواند برخاستن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
بسیار شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اطثار قوم چیزی را، فزون کردن آن را. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِبْ)
روان شدن مغثور از رمث: اغثر الرمث. (منتهی الارب). شلم روان گردیدن از درخت رمث: اغثر الرمث اغثاراً. و کذلک اغثر العشر و الثمام. (ناظم الاطباء). اغثر الرمث، سال منه صمغ حلو یوکل و ربما سال علی الثری مثل الدبس و له ریح کریهه. (تاج العروس). مغثور از درخت رمث روان شدن. (از اقرب الموارد) ، نصر گوید: اغر، کوهی است در بلاد طی و در آنجا آبیست که درختان نخل را آبیاری میکند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خون آوردن بزدن نیزه بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ارعاف، یقال: طعنه فانثره. (از اقرب الموارد). خون از بینی بیاوردن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایثار
تصویر ایثار
برگزیدن، بذل کردن، بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثار
تصویر انثار
تهی کردن بینی، آب به بینی گرفتن، دم کشیدن بابینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکثار
تصویر اکثار
افزودن، مال جمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطثار
تصویر اطثار
بسیار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایثار
تصویر ایثار
بخشیدن، دیگری را بر خود برتری دادن، از خود گذشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکثار
تصویر اکثار
((اِ))
بسیار کردن، افزودن، بسیار گفتن، پرمایه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکثار
تصویر اکثار
افزودن، بسیارکردن، پرگویی
فرهنگ واژه فارسی سره
جانبازی، فداکاری، قربانی، گذشت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوع دوستی، فداکاری
دیکشنری اردو به فارسی