زمین کشاورزی که یک سال در آن زراعت نکرده باشند و از حیث قوه و استعداد برای کشت و زرع و بار آوردن محصول آماده باشد، بارور شدن و میوه دادن درختانی که یک سال درمیان میوه می دهند، از قبیل سیب و آلو، درختی که پس از یک سال میوۀ فراوان بدهد، آمدن، آمدن به وقت و هنگام
زمین کشاورزی که یک سال در آن زراعت نکرده باشند و از حیث قوه و استعداد برای کشت و زرع و بار آوردن محصول آماده باشد، بارور شدن و میوه دادن درختانی که یک سال درمیان میوه می دهند، از قبیل سیب و آلو، درختی که پس از یک سال میوۀ فراوان بدهد، آمدن، آمدن به وقت و هنگام
زمینی که امسال بنوبت خود کاشته نشده. زمین نوبتی. چیمو. ولی. کشخان. کشتخان. کفشن. مرتاحه. - آیش دادن، کشت یک بخش از دو بخش زمین را به سال دیگر گذاشتن، و این برای قوت یافتن زمین باشد
زمینی که امسال بنوبت خود کاشته نشده. زمین نوبتی. چیمو. ولی. کشخان. کشتخان. کفشن. مرتاحه. - آیش دادن، کشت یک بخش از دو بخش زمین را به سال دیگر گذاشتن، و این برای قوت یافتن زمین باشد
نام سنگی قیمتی که از چین یا هند می آورند و گویند هرکه آن را با خود داشته باشد از آفت برق ایمن خواهد بود. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء). سنگی قیمتی که مایل به سبزی باشد. (غیاث). سنگ یشم از رودهای ختن خیزد. (حدود العالم). یشم که آن را یشب هم خوانند، سنگی است معدنی، بهترین آن زیتی و سپس سفید و آنگاه زرد است و آن را خواصی است. (از تاج العروس). سنگی است سبزرنگ معدنی و گفته اند در حوالی ختن رودخانه ای است که آب آن بدانجا می رود و یشم در آنجا بهم رسد و در جایی دیگر پیدا نمی شود و یشم را هفت رنگ است، زیتی بهترین رنگهاست و حکما آن را در جزو جوهریات شمرده اند و مبارک دانند. در ختا معتبر است و بزرگان آنجا بی کمر یشم نباشند و حکاکی خوب بر یشم می کنند و گویند یشم را دافع طاعون و صاعقه دانند، چه در آن ولایت صاعقه بسیار می شود و لهذا یشم معتبر شده است. گویند دافع برص و بهق و خفقان و بواسیر است و معرب آن یشب است. (انجمن آرا) (آنندراج). یکی از گونه های عقیق که دارای رنگ دودی مایل به سفید است. از این سنگ گاهی در جواهرسازی و ساختن زینت آلات استفاده می کنند. یشب. یشپ. یشف. یصم. یصب. حجر حبشی. حجرالیشب. سنگ یاسم. سنگ چشم. (از یادداشت مؤلف) : سپید کرده به کافور سوده و به گلاب بکار برده در او یشم ترکی و مرمر. فرخی. به دشت شاه بهار آمد (مسعود) با تکلفی سخت عظیم از پیلان و خیلستان چنانکه سی اسب با شاخهای مرصع به جواهر و پیروزه و یشم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282). انگشتری یشم داشت بیرون کشید و گفت این انگشتری خداوند سلطان است. (تاریخ بیهقی ص 573). مزاج و طبع هوا گرم ونرم شد نشگفت اگر بزاید از یشم و مرمر آتش و آب. سنایی. لب کاریز پرطلق است و روی حوض پرنقره شکم چون رود پریشم است و پشت کوه پرمرمر. عثمان مختاری. در مجلس گاه اوانی و... یشم مرصع به لاّلی نهاده. (تاریخ جهانگشای جوینی). هر کجا گوشی بد از وی چشم گشت هر کجا سنگی بد از وی یشم گشت. مولوی. چیست هستی بند چشم از دید چشم تا نماید سنگ گوهر پشم یشم. مولوی. و رجوع به الجماهر ص 198 و 199 شود. - یشم سفید، یکی از گونه های یشم که سفیدرنگ است و به نام حجراخاطیس نیز موسوم است. ، عقیق. (ناظم الاطباء)
نام سنگی قیمتی که از چین یا هند می آورند و گویند هرکه آن را با خود داشته باشد از آفت برق ایمن خواهد بود. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء). سنگی قیمتی که مایل به سبزی باشد. (غیاث). سنگ یشم از رودهای ختن خیزد. (حدود العالم). یشم که آن را یشب هم خوانند، سنگی است معدنی، بهترین آن زیتی و سپس سفید و آنگاه زرد است و آن را خواصی است. (از تاج العروس). سنگی است سبزرنگ معدنی و گفته اند در حوالی ختن رودخانه ای است که آب آن بدانجا می رود و یشم در آنجا بهم رسد و در جایی دیگر پیدا نمی شود و یشم را هفت رنگ است، زیتی بهترین رنگهاست و حکما آن را در جزو جوهریات شمرده اند و مبارک دانند. در ختا معتبر است و بزرگان آنجا بی کمر یشم نباشند و حکاکی خوب بر یشم می کنند و گویند یشم را دافع طاعون و صاعقه دانند، چه در آن ولایت صاعقه بسیار می شود و لهذا یشم معتبر شده است. گویند دافع برص و بهق و خفقان و بواسیر است و معرب آن یشب است. (انجمن آرا) (آنندراج). یکی از گونه های عقیق که دارای رنگ دودی مایل به سفید است. از این سنگ گاهی در جواهرسازی و ساختن زینت آلات استفاده می کنند. یشب. یشپ. یشف. یصم. یصب. حجر حبشی. حجرالیشب. سنگ یاسم. سنگ چشم. (از یادداشت مؤلف) : سپید کرده به کافور سوده و به گلاب بکار برده در او یشم ترکی و مرمر. فرخی. به دشت شاه بهار آمد (مسعود) با تکلفی سخت عظیم از پیلان و خیلستان چنانکه سی اسب با شاخهای مرصع به جواهر و پیروزه و یشم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282). انگشتری یشم داشت بیرون کشید و گفت این انگشتری خداوند سلطان است. (تاریخ بیهقی ص 573). مزاج و طبع هوا گرم ونرم شد نشگفت اگر بزاید از یشم و مرمر آتش و آب. سنایی. لب کاریز پرطلق است و روی حوض پرنقره شکم چون رود پریشم است و پشت کوه پرمرمر. عثمان مختاری. در مجلس گاه اوانی و... یشم مرصع به لاَّلی نهاده. (تاریخ جهانگشای جوینی). هر کجا گوشی بد از وی چشم گشت هر کجا سنگی بد از وی یشم گشت. مولوی. چیست هستی بند چشم از دید چشم تا نماید سنگ گوهر پشم یشم. مولوی. و رجوع به الجماهر ص 198 و 199 شود. - یشم سفید، یکی از گونه های یشم که سفیدرنگ است و به نام حجراخاطیس نیز موسوم است. ، عقیق. (ناظم الاطباء)
چیزی است که در نوعی از سنبل باشد عطاران او را ردقه گویندو آن زهری است که در یک ساعت بکشد و بعضی گویند میوۀ درختی است که لون او سیاه و کریه بود. خسکی گوید دانه ای است که از یمن به اطراف برند و اهل یمن و حجاز او را در عطرها و بویهای خوش بکار برند. اهل حرمین آن عطر را که میشم در او باشد بشناسند. رازی و ابن ماسه گویند میشم دانه ای است شبیه بطم، رنگ او به زردی مایل بود و خوشبوی باشد و نیز گویند آن دانه ای است به قدر فلفل و به رنگ اوست الا آنکه میشم را زودتر از فلفل توان شکست و از میان او مغزی بیرون آید سفیدرنگ و خوشبوی. (از ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی)
چیزی است که در نوعی از سنبل باشد عطاران او را ردقه گویندو آن زهری است که در یک ساعت بکشد و بعضی گویند میوۀ درختی است که لون او سیاه و کریه بود. خسکی گوید دانه ای است که از یمن به اطراف برند و اهل یمن و حجاز او را در عطرها و بویهای خوش بکار برند. اهل حرمین آن عطر را که میشم در او باشد بشناسند. رازی و ابن ماسه گویند میشم دانه ای است شبیه بطم، رنگ او به زردی مایل بود و خوشبوی باشد و نیز گویند آن دانه ای است به قدر فلفل و به رنگ اوست الا آنکه میشم را زودتر از فلفل توان شکست و از میان او مغزی بیرون آید سفیدرنگ و خوشبوی. (از ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی)
نام سازی. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). نوعی ساز که نوازند. (فرهنگ فارسی معین) : بگیر بادۀ نوشین و نوش کن بصواب به بانگ شیشم با بانگ افسر سگزی. منوچهری. دراج کشد شیشم و قالوس همی بی پردۀ طنبور و بی رشتۀ چنگ. منوچهری. به زیر گل زند چنگی به زیر سروبن نایی به زیر یاسمن عروه به زیر نسترن سلمی یکی نی بر سرکسری دوم نی بر سر شیشم سه دیگر پردۀ سرکش چهارم پردۀ لیلی. منوچهری. ، نام قولی از مصنفات باربد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از انجمن آرا). آوازی است از موسیقی قدیم. (فرهنگ فارسی معین). آوازیست. (از آنندراج) (از انجمن آرا)
نام سازی. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). نوعی ساز که نوازند. (فرهنگ فارسی معین) : بگیر بادۀ نوشین و نوش کن بصواب به بانگ شیشم با بانگ افسر سگزی. منوچهری. دراج کشد شیشم و قالوس همی بی پردۀ طنبور و بی رشتۀ چنگ. منوچهری. به زیر گل زند چنگی به زیر سروبن نایی به زیر یاسمن عروه به زیر نسترن سلمی یکی نی بر سرکسری دوم نی بر سر شیشم سه دیگر پردۀ سرکش چهارم پردۀ لیلی. منوچهری. ، نام قولی از مصنفات باربد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از انجمن آرا). آوازی است از موسیقی قدیم. (فرهنگ فارسی معین). آوازیست. (از آنندراج) (از انجمن آرا)
نوعی گیاه از تیره نعناعیان با گلهای سفید یا گلی برگهای کوچک متقابل بیضوی و نوک تیز بدرازی یک سانتیمتر صعتر سعتر پودینه صحرایی یا آویشن شیرازی یا آویشن کوهی مزرنگوش وحشی
نوعی گیاه از تیره نعناعیان با گلهای سفید یا گلی برگهای کوچک متقابل بیضوی و نوک تیز بدرازی یک سانتیمتر صعتر سعتر پودینه صحرایی یا آویشن شیرازی یا آویشن کوهی مزرنگوش وحشی
زمین را شخم کردن و نا کشته گذاشتن استراحت دادن زمین تا دوباره نیروی باروری خود را باز یابد، زمینی که یک سال نکارند تا قوت گیرد زمین نوبتی. یا دو آیش. آیش کردن زمین یک سال در میان. یا سه یا سه آیش. آیش کردن زمین دو سال در میان، تقسیم کردن زمینهای ده بسه قسمت و هر سال یکی ازین سه قسمت را نا کشته گذاشتن
زمین را شخم کردن و نا کشته گذاشتن استراحت دادن زمین تا دوباره نیروی باروری خود را باز یابد، زمینی که یک سال نکارند تا قوت گیرد زمین نوبتی. یا دو آیش. آیش کردن زمین یک سال در میان. یا سه یا سه آیش. آیش کردن زمین دو سال در میان، تقسیم کردن زمینهای ده بسه قسمت و هر سال یکی ازین سه قسمت را نا کشته گذاشتن
پارسی تازی گشته یشم یکی از گونه های عقیق که دارای رنگ دودی مایل بسفیداست ازاین سنگ گاهی در جواهرسازی و ساختن زینت آلات استفاده میکنند حجر حبشی سنگ یاسم حجرالشف یشب حجرالشب یشف یشپ سنگ چشم. یا یشک سفید. یکی از گونه های یشم که سفیدرنگ است وبنام حجر اخاطیس نیزموسوم است
پارسی تازی گشته یشم یکی از گونه های عقیق که دارای رنگ دودی مایل بسفیداست ازاین سنگ گاهی در جواهرسازی و ساختن زینت آلات استفاده میکنند حجر حبشی سنگ یاسم حجرالشف یشب حجرالشب یشف یشپ سنگ چشم. یا یشک سفید. یکی از گونه های یشم که سفیدرنگ است وبنام حجر اخاطیس نیزموسوم است
یشم، سنگی است سبز رنگ که از جواهرات در جه دوم و کم ارزش محسوب می شود مثل لعل، عقیق و حکم آن همان تعبیر جواهرات است. اگر زنی به شما انگشتری از یشم بدهد از جانب او سکون و آرامش خواهید یافت و اگر خودتان جنسی از یشم داشته باشید، فراغت خاطر در شما پدید می آید. اگر انگشتری که از یشم دارید تنگ باشد از جانب زن یا همسرتان تحت فشار قرار خواهید گرفت. زنی که به شما خیلی نزدیک است شما را تحت فشار قرار می دهد. اگر مقدار زیادی سنگ یشم در خواب دیدید، از جانب زنی سود می برید که آن سود بسیار است و اندک نیست. منوچهر مطیعی تهرانی
یشم، سنگی است سبز رنگ که از جواهرات در جه دوم و کم ارزش محسوب می شود مثل لعل، عقیق و حکم آن همان تعبیر جواهرات است. اگر زنی به شما انگشتری از یشم بدهد از جانب او سکون و آرامش خواهید یافت و اگر خودتان جنسی از یشم داشته باشید، فراغت خاطر در شما پدید می آید. اگر انگشتری که از یشم دارید تنگ باشد از جانب زن یا همسرتان تحت فشار قرار خواهید گرفت. زنی که به شما خیلی نزدیک است شما را تحت فشار قرار می دهد. اگر مقدار زیادی سنگ یشم در خواب دیدید، از جانب زنی سود می برید که آن سود بسیار است و اندک نیست. منوچهر مطیعی تهرانی