جدول جو
جدول جو

معنی آیشم - جستجوی لغت در جدول جو

آیشم
(یِ)
بلغت زند و پازندماهتاب است که پرتو ماه باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
آیشم
آویشن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

زمین کشاورزی که یک سال در آن زراعت نکرده باشند و از حیث قوه و استعداد برای کشت و زرع و بار آوردن محصول آماده باشد، بارور شدن و میوه دادن درختانی که یک سال درمیان میوه می دهند، از قبیل سیب و آلو، درختی که پس از یک سال میوۀ فراوان بدهد، آمدن، آمدن به وقت و هنگام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یشم
تصویر یشم
سنگی شبیه عقیق یا زبرجد به رنگ های مختلف سفید، کبود و سبز تیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشم
تصویر شیشم
از آلات موسیقی، رباب، برای مثال بگیر بادۀ نوشین و نوش کن به صواب / به بانگ شیشم با بانگ افسر سگزی (منوچهری - ۱۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
زمینی که امسال بنوبت خود کاشته نشده. زمین نوبتی. چیمو. ولی. کشخان. کشتخان. کفشن. مرتاحه.
- آیش دادن، کشت یک بخش از دو بخش زمین را به سال دیگر گذاشتن، و این برای قوت یافتن زمین باشد
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام سنگی قیمتی که از چین یا هند می آورند و گویند هرکه آن را با خود داشته باشد از آفت برق ایمن خواهد بود. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء). سنگی قیمتی که مایل به سبزی باشد. (غیاث). سنگ یشم از رودهای ختن خیزد. (حدود العالم). یشم که آن را یشب هم خوانند، سنگی است معدنی، بهترین آن زیتی و سپس سفید و آنگاه زرد است و آن را خواصی است. (از تاج العروس). سنگی است سبزرنگ معدنی و گفته اند در حوالی ختن رودخانه ای است که آب آن بدانجا می رود و یشم در آنجا بهم رسد و در جایی دیگر پیدا نمی شود و یشم را هفت رنگ است، زیتی بهترین رنگهاست و حکما آن را در جزو جوهریات شمرده اند و مبارک دانند. در ختا معتبر است و بزرگان آنجا بی کمر یشم نباشند و حکاکی خوب بر یشم می کنند و گویند یشم را دافع طاعون و صاعقه دانند، چه در آن ولایت صاعقه بسیار می شود و لهذا یشم معتبر شده است. گویند دافع برص و بهق و خفقان و بواسیر است و معرب آن یشب است. (انجمن آرا) (آنندراج). یکی از گونه های عقیق که دارای رنگ دودی مایل به سفید است. از این سنگ گاهی در جواهرسازی و ساختن زینت آلات استفاده می کنند. یشب. یشپ. یشف. یصم. یصب. حجر حبشی. حجرالیشب. سنگ یاسم. سنگ چشم. (از یادداشت مؤلف) :
سپید کرده به کافور سوده و به گلاب
بکار برده در او یشم ترکی و مرمر.
فرخی.
به دشت شاه بهار آمد (مسعود) با تکلفی سخت عظیم از پیلان و خیلستان چنانکه سی اسب با شاخهای مرصع به جواهر و پیروزه و یشم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282). انگشتری یشم داشت بیرون کشید و گفت این انگشتری خداوند سلطان است. (تاریخ بیهقی ص 573).
مزاج و طبع هوا گرم ونرم شد نشگفت
اگر بزاید از یشم و مرمر آتش و آب.
سنایی.
لب کاریز پرطلق است و روی حوض پرنقره
شکم چون رود پریشم است و پشت کوه پرمرمر.
عثمان مختاری.
در مجلس گاه اوانی و... یشم مرصع به لاّلی نهاده. (تاریخ جهانگشای جوینی).
هر کجا گوشی بد از وی چشم گشت
هر کجا سنگی بد از وی یشم گشت.
مولوی.
چیست هستی بند چشم از دید چشم
تا نماید سنگ گوهر پشم یشم.
مولوی.
و رجوع به الجماهر ص 198 و 199 شود.
- یشم سفید، یکی از گونه های یشم که سفیدرنگ است و به نام حجراخاطیس نیز موسوم است.
، عقیق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ شَ)
چیزی است که در نوعی از سنبل باشد عطاران او را ردقه گویندو آن زهری است که در یک ساعت بکشد و بعضی گویند میوۀ درختی است که لون او سیاه و کریه بود. خسکی گوید دانه ای است که از یمن به اطراف برند و اهل یمن و حجاز او را در عطرها و بویهای خوش بکار برند. اهل حرمین آن عطر را که میشم در او باشد بشناسند. رازی و ابن ماسه گویند میشم دانه ای است شبیه بطم، رنگ او به زردی مایل بود و خوشبوی باشد و نیز گویند آن دانه ای است به قدر فلفل و به رنگ اوست الا آنکه میشم را زودتر از فلفل توان شکست و از میان او مغزی بیرون آید سفیدرنگ و خوشبوی. (از ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی)
لغت نامه دهخدا
(شی شُ)
نام سازی. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). نوعی ساز که نوازند. (فرهنگ فارسی معین) :
بگیر بادۀ نوشین و نوش کن بصواب
به بانگ شیشم با بانگ افسر سگزی.
منوچهری.
دراج کشد شیشم و قالوس همی
بی پردۀ طنبور و بی رشتۀ چنگ.
منوچهری.
به زیر گل زند چنگی به زیر سروبن نایی
به زیر یاسمن عروه به زیر نسترن سلمی
یکی نی بر سرکسری دوم نی بر سر شیشم
سه دیگر پردۀ سرکش چهارم پردۀ لیلی.
منوچهری.
، نام قولی از مصنفات باربد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از انجمن آرا). آوازی است از موسیقی قدیم. (فرهنگ فارسی معین). آوازیست. (از آنندراج) (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(شی شُ)
ششم و هر چیز که در مرتبۀ شش واقع گردد. (ناظم الاطباء). رجوع به ششم شود
لغت نامه دهخدا
(عَ شَ)
نان خشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : خبز عیشم، نان خشک یا نان فاسد و تباه شده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
خانه کرم پیله. (شمس اللغات). در جای دیگر این لغت دیده نشد و نمیدانم مراد از خانه کرم، تلمبار است یا پیله و بادامه و فیلق، نوعی ابریشم خشن. لاس
لغت نامه دهخدا
(یِ شَ / شِ)
آیشتنه. آیشنه. چاپلوس. جاسوس. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیشم
تصویر شیشم
نوعی ساز که نوازند، آوازی است از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی گیاه از تیره نعناعیان با گلهای سفید یا گلی برگهای کوچک متقابل بیضوی و نوک تیز بدرازی یک سانتیمتر صعتر سعتر پودینه صحرایی یا آویشن شیرازی یا آویشن کوهی مزرنگوش وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبشم
تصویر آبشم
خانه کرم پیله، نوعی ابریشم خشن
فرهنگ لغت هوشیار
زمین را شخم کردن و نا کشته گذاشتن استراحت دادن زمین تا دوباره نیروی باروری خود را باز یابد، زمینی که یک سال نکارند تا قوت گیرد زمین نوبتی. یا دو آیش. آیش کردن زمین یک سال در میان. یا سه یا سه آیش. آیش کردن زمین دو سال در میان، تقسیم کردن زمینهای ده بسه قسمت و هر سال یکی ازین سه قسمت را نا کشته گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته یشم یکی از گونه های عقیق که دارای رنگ دودی مایل بسفیداست ازاین سنگ گاهی در جواهرسازی و ساختن زینت آلات استفاده میکنند حجر حبشی سنگ یاسم حجرالشف یشب حجرالشب یشف یشپ سنگ چشم. یا یشک سفید. یکی از گونه های یشم که سفیدرنگ است وبنام حجر اخاطیس نیزموسوم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیتم
تصویر آیتم
((تِ))
هر یک از بخش های جداگانه یک مجموعه، موضوع، مطلب، چیز، فقره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آیش
تصویر آیش
((یِ))
اسم مصدر از آمدن، زمان بین بار دادن درختانی که یکسال در میان بار می دهند، در کشاورزی به زمین آماده برای کشت می گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یشم
تصویر یشم
((یَ))
یشپ، از سنگ های معدنی گران بها به رنگ های سبز تیره و کبود، یشپ
فرهنگ فارسی معین
یشم، سنگی است سبز رنگ که از جواهرات در جه دوم و کم ارزش محسوب می شود مثل لعل، عقیق و حکم آن همان تعبیر جواهرات است. اگر زنی به شما انگشتری از یشم بدهد از جانب او سکون و آرامش خواهید یافت و اگر خودتان جنسی از یشم داشته باشید، فراغت خاطر در شما پدید می آید. اگر انگشتری که از یشم دارید تنگ باشد از جانب زن یا همسرتان تحت فشار قرار خواهید گرفت. زنی که به شما خیلی نزدیک است شما را تحت فشار قرار می دهد. اگر مقدار زیادی سنگ یشم در خواب دیدید، از جانب زنی سود می برید که آن سود بسیار است و اندک نیست. منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
سوت سوت زدن با دهان
فرهنگ گویش مازندرانی
شیرط غلیظ و مقوی که پس از زاییدن گاو به دست آید، مایه ای
فرهنگ گویش مازندرانی
کشتزار شالی، زمین را شخم کردن و ناکشته گذاشتن استراحت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
آیشم
فرهنگ گویش مازندرانی