جدول جو
جدول جو

معنی آیت - جستجوی لغت در جدول جو

آیت
(پسرانه)
آیه، نشانه، شخص برجسته و شاخص، شخص بسیار زیبا رو
تصویری از آیت
تصویر آیت
فرهنگ نامهای ایرانی
آیت
نشانه، علامت، آیه، نشان، معجز، معجزه، کنایه از مرد بزرگ و چیز عجیب، کنایه از دلیل، حجت، هر یک از جمله های قرآن
تصویری از آیت
تصویر آیت
فرهنگ فارسی عمید
آیت
(یَ)
نشان. نشانه. علامت. اماره. آیه:
ای بزمگه تو صورت فردوس
وی رزمگه تو آیت محشر.
مسعودسعد.
، معجز. دشواری. معجزه. اعجاز. کرامت:
او آیت پیمبر ما بود روز حرب
از ذوالفقار بود و ز صمصام آیتش.
ناصرخسرو.
و آیتها نمود از عصا و دیگر چیزها. (مجمل التواریخ).
گفت من اینها ندانم حجتی
که بود در پیش عامه آیتی.
مولوی.
، دلیل. حجت. برهان:
چون چون و چرا خواستم وآیت محکم
در عجز بپیچیدند این کور شد آن کر.
ناصرخسرو.
، هر یک از تکّه، طائفه، جمله، کلام، فقره و جماعت حرفهای قرآن که سوره از آنها مرکب است. یک سخن تمام از قرآن: سورۀ اخلاص چهار آیت است. ج، آیات، آی، آیای:
بوقت شاه جهان گر پیمبری بودی
دویست آیت بودی به شأن شاه ایدر.
فرخی.
مادر فرقان چه دانی تو که هفت آیت چراست
یا شهادت را چرا همراه کردستند لا؟
ناصرخسرو.
بیت و غزل بر طلب فحش و لهو
بی هنران را بدل آیت است.
ناصرخسرو.
آیتی آمده در این بشما
گرچه امروز وقت آیت نیست.
مسعودسعد.
تا یکی نان بسائلی به نداد
هجده آیت خداش نفرستاد.
سنائی.
هست در تنزیل بر تصدیق این معنی دلیل
آیت ان لیس للانسان الا ما سعی.
عبدالواسع جبلی.
سعدی شیرین سخن این همه شور از کجاست
شاهد ما آیتیست وینهمه تفسیر او.
سعدی.
سعادت ازلی ّ و شقاوت ابدی
دو آیتند بر اوراق آسمان مسطور.
سلمان ساوجی.
، عجیبه. اعجوبه: و امیر مسعود در این باب آیتی بود و او را در این باب دقایق بسیار است. (تاریخ بیهقی). جدّه ای بود مرا... و با این چیزهای پاکیزه ساختی از خوردنی و شربتها بغایت نیکو و اندر آن آیتی بود. (تاریخ بیهقی) ، رسالت، عبرت، شخص. کالبد، جماعت.
- آیت مرد، رهط او. قوم او
لغت نامه دهخدا
آیت
نشانه، علامت
تصویری از آیت
تصویر آیت
فرهنگ لغت هوشیار
آیت
((یَ))
نشانه، علامت، معجزه، دلیل، برهان، هر یک از جمله های قرآن که با هم تشکیل یک سوره را می دهند، اعجوبه، عبرت، جمع آیات
تصویری از آیت
تصویر آیت
فرهنگ فارسی معین
آیت
نشان، نشانه، نشانی
تصویری از آیت
تصویر آیت
فرهنگ واژه فارسی سره
آیت
آیه، علامت، نشان، نشانه، اعجوبه، نادره، عبرت، اعجاز، معجزه، برهان، حجت، دلیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آیتن
تصویر آیتن
(دخترانه)
نزد ماه، در وجود ماه، آی (ترکی) + تن (فارسی) مهوش، مه پیکر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آین
تصویر آین
(دخترانه و پسرانه)
آیین، دین، طریقت، آذین، زینت، آرایش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آیه
تصویر آیه
(دخترانه)
نشانه، هر یک از پاره های مشخص سوره های قرآن و دیگر کتابهای آسمانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آیتک
تصویر آیتک
(دخترانه)
مانند ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آفت
تصویر آفت
(دخترانه)
بلا، بلیه، کنایه از زیبایی و عشوه گری
فرهنگ نامهای ایرانی
(یَ)
تخلص دو شاعر، یکی از اهل یزد و دیگری از مردم اصفهان. و آیتی اصفهانی معلم کتّاب بوده و خط نستعلیق نیکو می نوشته
لغت نامه دهخدا
تصویری از آیات
تصویر آیات
نشانها، علامتها، جمع آیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیژ
تصویر آیژ
آییژ، بوی مادران
فرهنگ لغت هوشیار
فلزیست که در طبیعت غالبا بشکل اکسید یا کربناتیا سولفور دو فر وجود دارد. آنها را در کوره میگدازند و از آنها آهن خالص بدست میاورند و آن جسمی است سخت و محکم وزن مخصوص آن 8، 7 و در 1530 درجه حرارت گداخته میشود. اهن در هر جا وجود دارد و یکی از مفیدترین عناصر است و با زغال اساس صنعت را تشکیل میدهد یا آهن پولاد. آهن نر ذکر مقابل نرم آهن. یا آهن تر. آهن جوهر دار آهن سبز. یا آهن چکش خور. آهنی که بوسیله چکش قابلیت کشش و تشکیل باشکال مختلف را داشته باشد، یا آهن نر. پولاد روهینا مقابل نرم آهن. یا آهن افسرده کوفتن، کاری بیهوده کردن آهن سرد کوفتن، یا آهن سرد کوفتن، یا مثل دیو از آهن گریختن، سخت از چیزی دوری جستن، یا عصر (دورهء) آهن سومین دوره زندگی صنعتی انسان از لحاظ تقسیمات دیرین شناسی. اکنون نیز انسان در همین دوره زیست میکند آخرین بخش از دوره فلزات. این دوره از زمان پیدایش آهن (یعنی تقریبا 900 ق. م) آغاز میگردد عصر حدید، شمشیر، مطلق سلاح آهنین از درع و جوشن و خود ورانین و جز آنها، زنجیر. رسم روش ادب، معمول متداول مرسوم، شیوه آهنگ، صفت کردار مانند: بهشت آیین جنت آیین، اندازه حد عدد شمار، قاعده قانون نظم، سامان اسباب، طبیعت نهاد فطرت، آذین شهر آرای جشن، زیب زینت، فر شکوه، شرع شریعت کیش: آیین اسلام، تشریفات اتیکت یا به آیین. چنانکه مرسوم است طبق معمول، چنانکه باید چنانکه ضروری است، زیبا جمیل. یا بر آیین. مثل مانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیفت
تصویر آیفت
حاجت نیاز
فرهنگ لغت هوشیار
زمین را شخم کردن و نا کشته گذاشتن استراحت دادن زمین تا دوباره نیروی باروری خود را باز یابد، زمینی که یک سال نکارند تا قوت گیرد زمین نوبتی. یا دو آیش. آیش کردن زمین یک سال در میان. یا سه یا سه آیش. آیش کردن زمین دو سال در میان، تقسیم کردن زمینهای ده بسه قسمت و هر سال یکی ازین سه قسمت را نا کشته گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
نومید: مرد ناامید شونده نومید مایوس. (بود شیخی عالمی قطبی کریم اندران منزل که آیس شد ندیم)، جمع آیسان: (لیک خورشید عنایت تافته است آیسان را از کرم دریافته است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیت
تصویر دیت
دیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتی
تصویر آتی
آینده آینده آینده آنکه پس ازین آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفت
تصویر آفت
عارضه، علت، بلا، بلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنت
تصویر آنت
آن ترا: آنت بس است، زهی احسنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلت
تصویر آلت
ابزار آلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوت
تصویر آوت
خروج ورزشکار یا توپ یا هر وسیله دیگر بازی از حدودی که مشخص شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیت
تصویر بیت
خانه، سرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیه
تصویر آیه
نشان نشانه، گواه، چمراس آیت، جمع آیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیتم
تصویر آیتم
((تِ))
هر یک از بخش های جداگانه یک مجموعه، موضوع، مطلب، چیز، فقره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آیات
تصویر آیات
نشانه ها، نشانی ها، نشانه ها، نشان ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیت
تصویر نیت
آهنگ، خواست، خواسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آیه
تصویر آیه
نشانه، یادگار، چمراس، نشانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آلت
تصویر آلت
ابزار، افزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آتی
تصویر آتی
آینده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آفت
تصویر آفت
آسیب، آگفت، گزند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آکت
تصویر آکت
پرده، دات، کار
فرهنگ واژه فارسی سره