جدول جو
جدول جو

معنی آوکا - جستجوی لغت در جدول جو

آوکا
فرانسوی داد گزار
تصویری از آوکا
تصویر آوکا
فرهنگ لغت هوشیار
آوکا
دادگزار
تصویری از آوکا
تصویر آوکا
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آلکا
تصویر آلکا
(دخترانه و پسرانه)
در گویش سمنان نام امامزاده ای
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرکا
تصویر آرکا
(پسرانه)
آرخا، مایه اطمینان و پیشتگرمی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توکا
تصویر توکا
(دخترانه)
پرنده ای از خانواده گنجشک با منقاری باریک وتنی رنگارنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شوکا
تصویر شوکا
(دخترانه)
در گویش مازندران آهو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از موکا
تصویر موکا
(دخترانه)
نام همسر اوکتای قاآن پسر چنگیزخان مغول
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شوکا
تصویر شوکا
نوعی گوزن کوچک با دم کوتاه و کفل سفید که نوع نر آن شاخ دار است و در جنگل ها زندگی می کند
چادر یا جامۀ درشت بافت
لباس خشن که درشتیش به سبب نو بودن آن باشد
فرهنگ فارسی عمید
درختچۀ بومی امریکای جنوبی با گل های کوچک و زرد که از برگ های آن کوکائین استخراج می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توکا
تصویر توکا
پرنده ای کوچک و آوازخوان با منقار باریک و پرهای رنگین، باسترک
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان مرغاست که در بخش ایزۀ شهرستان اهواز واقع است و 130 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
پل، سیاح و باستان شناس فرانسوی، مولد روئن (1664-1737 میلادی)، عتیقه شناس دربار لوئی چهاردهم
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُو)
از جنس گاو کوهی است که به عربی وعل گویند و آن حیوانی است سیاه رنگ بقدر گاومیش کوچکی و به ترکی جریر گویند. در مازندران بسیار است. (انجمن آرا) (آنندراج). به لغت تنکابن وعل است از انواع بقرالوحش. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بر وزن و معنی غوغا باشد که صدا و آواز بسیار بلند است. (برهان). به معنی آواز بلندو در فرهنگ رشیدی به ضم نوشته. اصح به فتح است، زیرا که این همان غوغا و فریاد است که غین با کاف تبدیل یافته چنانکه کیقباد (ظ: قباد) کواد شده... و به کاف فارسی بهتر است. (آنندراج). صدا و آواز بسیار بلندو غوغا. (ناظم الاطباء). آواز بلند و شاید اصل غوغاءعرب همین کلمه باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوک (معنی دوم) شود، یکی از نامهای ماه هم هست که عربان قمر خوانند. (برهان). نامی از نامهای ماه. (فرهنگ رشیدی). ماه و قمر. (ناظم الاطباء). نامی است از نامهای ماه. این معنی از کتاب زند مرقوم است. (فرهنگ جهانگیری). هزوارش کوکا (ماه). (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نامی است اسپانیایی که از زبان بومیان آرژانتینی گرفته شده است. درختچه ای است از گیاهان بومی پرو که از آن کوکائین تهیه کنند. مدخل استخراج شده از برگ این گیاه را هم نامند. (از لاروس). درختچه ای است به ارتفاع بین یک تا سه متر از تیره کتانیان، دارای ریشه های منشعب و ساقۀ صاف و به رنگ مایل به سفید و شاخه های راست و متعدد. برگهای آن متناوب و ساده و کامل و بیضوی و نوک تیز به درازی 4 تا 8 سانتیمتر و به رنگ سبز شفاف در سطح فوقانی پهنک است. برگهای این گیاه دارای بوی چای و طعم تلخ و قابض است. گلهای آن کوچک و منظم و به رنگ زرد مایل به سفید می باشد و شامل 5 کاسبرگ و 5 گلبرگ آزاد و 10 پرچم متصل بهم در قاعده است. در برگ کوکا یک تانن به نام اسید کوکاتانیک و سه آلکالوییدبه نام کوکایین و تروکزیلین و سینامیل کوکایین وجود دارد. خشب الاحمر کهوکا. کوهکا. کوکاآغاجی. (فرهنگ فارسی معین). کوکا، برگ خشک شدۀ درخت کوچکی است به نام ارتسیرو کسیلوم کوکا. این درخت بومی کشورهای پرو و بولیوی است، ولی از پنجاه سال قبل در ممالک آمریکای جنوبی و جزایر سیلان و جاوه زراعت می شود و امروزه چهل درصد صادرات این محصول از جاوه است. هندوهای ممالک بولیوی و پرو و مکزیک و نواحی آمریکای جنوبی از قدیم الایام برگهای این نبات رابرای تخفیف گرسنگی و تحریک قوا می جویدند و به استعمال آن اعتیاد داشتند. هندوها پس از جویدن این برگها برای تحمل کارهای سخت طاقت مخصوص پیدا می کنند. اروپاییان پس از کشف قارۀ آمریکا کوکا را شناختند ولیکن تا نیمۀ دوم قرن گذشته آن را استعمال نمی کردند. از سال 1859 میلادی تحقیقات و مطالعات درباره این درخت شروع شد و به خواص و موارد استعمال آن معرفت حاصل گردید. برگ کوکا محتوی آلکالوییدهای متعددی است که مهمترین آنها کوکایین است. (از درمانشناسی تألیف محمدعلی غربی ج 1 ص 105). رجوع به مدخل بعد، کارآموزی داروسازی ص 190 و درمانشناسی تألیف عطائی ج 2 ص 803 شود
لغت نامه دهخدا
قسمی بید که در نقاط پست جنگلی شمال ایران روید، (یادداشت مؤلف)، بید بیدخشتی را در رامسر و شهسوار گویند، (یادداشت دیگر)، صفصاف مشقق، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
مرغی است از جنس تیهو به قدر کبوتر و بر بدنش خالهای سفید و سیاه است و در جاهای مرطوب بیشتر پیدا شود، در مازندران این مرغ را تیکا گویند، (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
نام سرداری از سپاه فریدون:
سپهدارشان قارن کاوگان
به پیش سپه اندرون آوکان،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(یوکْ کا)
قسمی گل که اصل آن از امریکاست و در آسیا و اروپا در منطقه های معتدله پرورش می دهند و یوکا به هر سالی یک بار گل می دهد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
اسپانیایی سر خچوب از گیاهان درختچه ایست بارتفاع بین یک تا سه متر از تیره کتانیان دارای ریشه های منشعب و ساقه صاف و برنگ مایل بسفید و شاخه های راست و متعدد. برگهای آن متناوب و ساده و کامل و بیضوی و نوک تیز بدرازای 4 تا 8 سانتیمتر و برنگ سبز شفاف در سطح فوقانی پهنک است. برگهای این گیاه دارای بوی چای و طعم تلخ و قابض است. گلهای آن کوچک و منظم و برنگ زرد مایل بسفید میباشد و شامل 5 کاسبرگ و 5 گلبرگ آزاد و 10 پرچم متصل بهم در قاعده است. در برگ کوکا یک تانن بنام کوکائین و تروکزیلین و سینامیل کوکائین وجود دارد خشب الاحمر کهوکا کوهکا کوکا آغاجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوکا
تصویر فوکا
گونه ای بید که آن را صفصاف مشقق گویند
فرهنگ لغت هوشیار
روسی ک بر زه آهوی شاخدار (گویش گیلکی) این واژه را آنندراج پارسی دانسته در واژه نامه مازندرانی نیز آمده (اردک ماهی) روسی ک (گویش گیلکی) سیکا ماهی (سیکا اردک واژه نامه مازندرانی)
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ای از تیره گنجشکان جزو دسته مخروطی نوکان دارای پرهای سبز رنگ و خاکستری که در حوالی بحر الروم و امریکای مرکزی و شمال ایران وجود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
((کُ))
درختچه ای از تیره کتانیان که از برگ های آن در امور پزشکی استفاده می شود و کوکایین هم از آن گرفته می شود. برگ های خشک شده آن مانند چای است و هنگام جویدن اثری مانند توتون دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوکا
تصویر شوکا
کوچک ترین گوزن ایران از راسته جفت سمان دارای کفل سفید و دم کوتاه
فرهنگ فارسی معین
پرنده ای از راسته گنجشکان با منقاری مخروطی شکل دارای پرهایی به رنگ سبز و خاکستری
فرهنگ فارسی معین
جل، چکاوک، طرقه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کثیفی و ناپاکی، درد و ته نشست روغن داغ شده در دیگ
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی است
فرهنگ گویش مازندرانی
کوچکترین آهوی ایران، شوکاآهوی جنگلی، گاوی به رنگ زرد کم رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
تیشه ای قوی جهت کندن ریشه ای درختان، وسیله ای جهت وجین گیاهان
فرهنگ گویش مازندرانی
غوزه ی شکفته پنبه
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع بازی های کودکانه در این بازی، بازی کنان دسته ای
فرهنگ گویش مازندرانی
حفره
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی درنزدیکی آلاشت، تنه ی تراشیده و توخالی درخت که وسیله ی نگهداری کره ی تازه
فرهنگ گویش مازندرانی