یقین، ایمان، اعتقاد، باور، راست، درست، به قطع و یقین، برای مثال زمان گذشته ست کاندر گذشت او / ازیرا کش اندر نیابد کس آور (عنصری - ۴۴) آورنده، پسوند متصل به واژه به معنای دارنده مثلاً بارآور، سودآور، شرم آور، ننگ آور
یقین، ایمان، اعتقاد، باور، راست، درست، به قطع و یقین، برای مِثال زمانِ گذشته ست کاندر گذشت او / ازیرا کش اندر نیابد کس آور (عنصری - ۴۴) آورنده، پسوند متصل به واژه به معنای دارنده مثلاً بارآور، سودآور، شرم آور، ننگ آور
آونگ، ریسمانی که خوشه های انگور یا میوۀ دیگر را به آن ببندند و از سقف خانه یا دکان یا جای دیگر آویزان کنند که تا زمستان بماند، هر چیز آویخته، آویزان، در علم فیزیک جسم سنگینی که به ریسمان آویزان کنند و حرکتی متناوب به طرفین دارد، پاندول مثلاً آونگ ساعت
آونگ، ریسمانی که خوشه های انگور یا میوۀ دیگر را به آن ببندند و از سقف خانه یا دکان یا جای دیگر آویزان کنند که تا زمستان بماند، هر چیز آویخته، آویزان، در علم فیزیک جسم سنگینی که به ریسمان آویزان کنند و حرکتی متناوب به طرفین دارد، پاندول مثلاً آونگ ساعت
میوه ای گوشتی و آبدار با هسته ای بزرگ و پوست نازک به رنگ زرد یا سیاه مثلاً آلو بخارا، آلو زرد، آلو سیاه، پسوند متصل به واژه به معنای درخت کوتاه این میوه با برگ های بیضی شکل که در انواع مختلف دیده می شود آلوده مثلاً پشمالو
میوه ای گوشتی و آبدار با هسته ای بزرگ و پوست نازک به رنگ زرد یا سیاه مثلاً آلو بخارا، آلو زرد، آلو سیاه، پسوند متصل به واژه به معنای درخت کوتاه این میوه با برگ های بیضی شکل که در انواع مختلف دیده می شود آلوده مثلاً پشمالو
جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، کوچ، هامه، کلیک، مرغ شباویز، بایقوش، پشک، پش، کوف، کلک، پژ، بوف، بیغوش، کول، بوم، شباویز، پسک، چغو، مرغ بهمن، اشوزشت، کنگر، کوکن، مرغ شب آویز، مرغ حق، چوگک
جُغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پَر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، کوچ، هامِه، کَلیک، مُرغ شَباویز، بایقوش، پَشک، پُش، کوف، کَلِک، پُژ، بوف، بَیغوش، کول، بوم، شَباویز، پَسَک، چَغو، مُرغ بَهمَن، اَشوزُشت، کُنگُر، کوکَن، مُرغ شَب آویز، مُرغ حَق، چوگَک
پستاندار و نشخوار کننده از راستۀ شکافته سم ها، با دست و پای دراز و باریک و چشمان زیبا که در دویدن معروف است، برای مثال دیدی آن جانور که زاید مشک / نامش آهو و او همه هنر است (خاقانی - ۶۸) یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان / وآن سهی سرو خرامان به چمن بازرسان (حافظ - ۷۷۲)
عیب، نقص، برای مثال بی آهو کسی نیست اندر جهان / تن وجان چو بپساود اندر نهان (فردوسی - ۷/۲۰۹)، جز آن کس ندانم نکوگوی من / که روشن کند بر من آهوی من (سعدی۱ - ۱۳۳)گناه، خبط، خطا، تقصیر آهوی مشک (تاتار، تتر، ختا، ختن، خرخیز): آهویی کوچک با موهای زبر و قهوه ای و دو دندان دراز به طول چند سانتی متر که بیشتر در کوه های هیمالیا یافت می شود و از ناف آن ماده خوش بو و سیاه رنگی به نام مشک به دست می آید
پستاندار و نشخوار کننده از راستۀ شکافته سُم ها، با دست و پای دراز و باریک و چشمان زیبا که در دویدن معروف است، برای مِثال دیدی آن جانور که زاید مشک / نامش آهو و او همه هنر است (خاقانی - ۶۸) یا رب آن آهوی مُشکین به خُتَن بازرسان / وآن سهی سرو خرامان به چمن بازرسان (حافظ - ۷۷۲)
عیب، نقص، برای مِثال بی آهو کسی نیست اندر جهان / تن وجان چو بپساود اندر نهان (فردوسی - ۷/۲۰۹)، جز آن کس ندانم نکوگوی من / که روشن کند بر من آهوی من (سعدی۱ - ۱۳۳)گناه، خبط، خطا، تقصیر آهوی مشک (تاتار، تتر، ختا، ختن، خرخیز): آهویی کوچک با موهای زبر و قهوه ای و دو دندان دراز به طول چند سانتی متر که بیشتر در کوه های هیمالیا یافت می شود و از ناف آن ماده خوش بو و سیاه رنگی به نام مشک به دست می آید
رشته ای که خوشه های انگور و دیگر میوه ها را بدان بندند و از سقف آویزند تا فاسد نشود، هر چیز آویخته معلق، جسم وزینی که حول محوری ثابت حرکت کند مانند پاندول ساعت. یا آونگ الکتریکی (برقی) آلتی است مشکل از گلوله ای سبک وزن (مغزنی آقطی) که بنخی ابریشمین آویخته است پاندول الکتریک
رشته ای که خوشه های انگور و دیگر میوه ها را بدان بندند و از سقف آویزند تا فاسد نشود، هر چیز آویخته معلق، جسم وزینی که حول محوری ثابت حرکت کند مانند پاندول ساعت. یا آونگ الکتریکی (برقی) آلتی است مشکل از گلوله ای سبک وزن (مغزنی آقطی) که بنخی ابریشمین آویخته است پاندول الکتریک