جدول جو
جدول جو

معنی آوو - جستجوی لغت در جدول جو

آوو
(وَوْ)
نام شهری
لغت نامه دهخدا
آوو
فرانسوی دیداری
تصویری از آوو
تصویر آوو
فرهنگ لغت هوشیار
آوو
دیداری
تصویری از آوو
تصویر آوو
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آوا
تصویر آوا
(دخترانه)
صدا، صدایی که به آواز خوانده می شود یا از آلات موسیقی به گوش می رسد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آهو
تصویر آهو
(دخترانه)
شاهد، معشوق، جانور معروف که نام دیگر آن غزال است، آهو به زیبایی چشم و خرامش در رفتار شهرت دارد، یکی از همسران فتحعلی شاه قاجار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آنو
تصویر آنو
(دخترانه)
در دین بابلی، نام خدای آسمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آون
تصویر آون
(دخترانه)
آونگ، آویزان، آویخته، نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آوه
تصویر آوه
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آکو
تصویر آکو
(پسرانه)
قله کوه، مکان بلند، انسان با عظمت و مقتدر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آسو
تصویر آسو
(دخترانه)
شفق، هنگام طلوع خورشید، نام شرابی مست کننده که از قند سیاه درست می کنند، نام محلی درمسیرلار به لنگه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آور
تصویر آور
یقین، ایمان، اعتقاد، باور، راست، درست، به قطع و یقین، برای مثال زمان گذشته ست کاندر گذشت او / ازیرا کش اندر نیابد کس آور (عنصری - ۴۴)
آورنده، پسوند متصل به واژه به معنای دارنده مثلاً بارآور، سودآور، شرم آور، ننگ آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوو
تصویر هوو
دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، همشوی، هم شو، نباغ، بناغ، وسنی، اموسنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتو
تصویر آتو
در بازی ورق، ورق برنده، کنایه از دستاویز، بهانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آوخ
تصویر آوخ
آه، وای، آوه، آواه، دریغ، دریغا، افسوس، برای مثال جهان دست جفا بگشاد آوخ / وفا را زور بازویی نمانده ست (خاقانی - ۷۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آون
تصویر آون
آونگ، ریسمانی که خوشه های انگور یا میوۀ دیگر را به آن ببندند و از سقف خانه یا دکان یا جای دیگر آویزان کنند که تا زمستان بماند، هر چیز آویخته، آویزان، در علم فیزیک جسم سنگینی که به ریسمان آویزان کنند و حرکتی متناوب به طرفین دارد، پاندول مثلاً آونگ ساعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آوه
تصویر آوه
آوخ، آه، وای، دریغ، دریغا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلو
تصویر آلو
میوه ای گوشتی و آبدار با هسته ای بزرگ و پوست نازک به رنگ زرد یا سیاه مثلاً آلو بخارا، آلو زرد، آلو سیاه، پسوند متصل به واژه به معنای درخت کوتاه این میوه با برگ های بیضی شکل که در انواع مختلف دیده می شود
آلوده مثلاً پشمالو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکو
تصویر آکو
جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، کوچ، هامه، کلیک، مرغ شباویز، بایقوش، پشک، پش، کوف، کلک، پژ، بوف، بیغوش، کول، بوم، شباویز، پسک، چغو، مرغ بهمن، اشوزشت، کنگر، کوکن، مرغ شب آویز، مرغ حق، چوگک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهو
تصویر آهو
پستاندار و نشخوار کننده از راستۀ شکافته سم ها، با دست و پای دراز و باریک و چشمان زیبا که در دویدن معروف است، برای مثال دیدی آن جانور که زاید مشک / نامش آهو و او همه هنر است (خاقانی - ۶۸) یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان / وآن سهی سرو خرامان به چمن بازرسان (حافظ - ۷۷۲)

عیب، نقص، برای مثال بی آهو کسی نیست اندر جهان / تن وجان چو بپساود اندر نهان (فردوسی - ۷/۲۰۹)، جز آن کس ندانم نکوگوی من / که روشن کند بر من آهوی من (سعدی۱ - ۱۳۳)گناه، خبط، خطا، تقصیر
آهوی مشک (تاتار، تتر، ختا، ختن، خرخیز): آهویی کوچک با موهای زبر و قهوه ای و دو دندان دراز به طول چند سانتی متر که بیشتر در کوه های هیمالیا یافت می شود و از ناف آن ماده خوش بو و سیاه رنگی به نام مشک به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسو
تصویر آسو
سوی وجانب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهو
تصویر آهو
غزال، غزاله، حیوانی از تیره نشخوار کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشو
تصویر آشو
مخفف آشوب
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی شاهبرگ زبانزد منگیا (قمار) ورق برنده بازی برگی که در بازی ورق گنجفه و مانند آن برنده است، مستمسک دستاویز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکو
تصویر آکو
بوم، جغد
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی میوه آبدار شبیه به گوجه که پوست نازک دارد وبرنگهای سیاه و زرد نیز میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگو
تصویر آگو
بوم، جغد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوا
تصویر آوا
آواز بانگ صوت، آواز، صیت شهرت، عقیده راءی یا آوای سرد. گفتار زشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوت
تصویر آوت
خروج ورزشکار یا توپ یا هر وسیله دیگر بازی از حدودی که مشخص شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آود
تصویر آود
کج، منحنی، معوج
فرهنگ لغت هوشیار
رشته ای که خوشه های انگور و دیگر میوه ها را بدان بندند و از سقف آویزند تا فاسد نشود، هر چیز آویخته معلق، جسم وزینی که حول محوری ثابت حرکت کند مانند پاندول ساعت. یا آونگ الکتریکی (برقی) آلتی است مشکل از گلوله ای سبک وزن (مغزنی آقطی) که بنخی ابریشمین آویخته است پاندول الکتریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوی
تصویر آوی
ماوی گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبو
تصویر آبو
نیلوفر آبی برادر مادر خال خالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوو
تصویر هوو
دو زن که یک شوهر داشته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتو
تصویر آتو
شاهبرگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آوا
تصویر آوا
صدا
فرهنگ واژه فارسی سره