جدول جو
جدول جو

معنی آوره - جستجوی لغت در جدول جو

آوره
(رَهْ)
آبراهه. گذرگاه آب. معبر آب
لغت نامه دهخدا
آوره
(رَ / رِ)
ابره. ظهاره
لغت نامه دهخدا
آوره
گذرگاه آب معبر آب آبراهه ابره ظهاره
تصویری از آوره
تصویر آوره
فرهنگ لغت هوشیار
آوره
((رَ))
معبر آب، آبراهه
تصویری از آوره
تصویر آوره
فرهنگ فارسی معین
آوره
((رِ))
ابره، رویه، رویه لباس
تصویری از آوره
تصویر آوره
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آمره
تصویر آمره
فرمان، فرماندهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوره
تصویر زوره
دوری، مسیتاریدن یک بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوره
تصویر دوره
یک دور گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشره
تصویر آشره
چوب شکافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسره
تصویر آسره
دوال
فرهنگ لغت هوشیار
انجامش ترقوه چنبره گردن آخرک، گودیی که در میان توده خاک کنند تا در میان آن آب ریزند برای گل ساختن، طنابی دراز و برکشیده که چند اسب را بتوان بدو بست
فرهنگ لغت هوشیار
ترقوه چنبره گردن آخرک، گودیی که در میان توده خاک کنند تا در میان آن آب ریزند برای گل ساختن، طنابی دراز و برکشیده که چند اسب را بتوان بدو بست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدره
تصویر آدره
شبی سرد
فرهنگ لغت هوشیار
ملح آبدار برات سدیم که فرمول شیمیایی آن میباشد. وزن مخصوصش 7، 1 و سختیش بین 2 تا 5، 2 است. بوره طبیعی مزه گس دارد تنگار ملح الصناعه. براکس، شکر سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشوره
تصویر آشوره
هر آلت که بدان آشورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آطره
تصویر آطره
بند چادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آصره
تصویر آصره
نیکی وآحسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آواره
تصویر آواره
از وطن دور، سرگردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آواه
تصویر آواه
آوه، آوخ خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبره
تصویر آبره
مگس مازو ابره رویه آوره
فرهنگ لغت هوشیار
در بعضی کلمات مرکب معنی دارندگی و صاحبیت دهد: بخت آوری پرند آوری جاناوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آورس
تصویر آورس
فرانسوی رگبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آورده
تصویر آورده
بحاصل کرده، ابداع کرده
فرهنگ لغت هوشیار
مرخم آوردن، کوشیدن بجنگ نبرد ناورد کارزار، میدان جنگ آوردگاه، در بعضی کلمات مرکب بمعنی (آورده) است: آب آورد باد آورد بزم آورد راه آورد ره آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آورث
تصویر آورث
سروناز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثوره
تصویر ثوره
گاو ماده
فرهنگ لغت هوشیار
سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج شود و آن تنه اصلی و عمومی سرخرگهای دیگر بدنست و بدو قسمت سینه یی و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) در آن جاریاست بزرگ سرخ رگ بدن ام الشرائین آورت آورطی ارطی. فرهنگستان این کلمه را در برابر انتخاب کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمره
تصویر آمره
فرمان، فرماینده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسره
تصویر آسره
دوال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آصره
تصویر آصره
بازوبند، خویشاوندی، مهربن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آطره
تصویر آطره
بند چادر، چادربند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آورث
تصویر آورث
سروناز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آورس
تصویر آورس
بیزار، رگ بار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوره
تصویر خوره
آکله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوره
تصویر دوره
چرخه
فرهنگ واژه فارسی سره