جدول جو
جدول جو

معنی آهبه - جستجوی لغت در جدول جو

آهبه
(هَِ بَ)
جمع واژۀ اهاب. پوستهای ناپیراسته
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نهبه
تصویر نهبه
غارت، غارتگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبه
تصویر آبه
مایعی غلیظ که با جنین از شکم مادر خارج می شود، لیزابه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هبه
تصویر هبه
دادن چیزی به کسی بدون عوض، بخشش
فرهنگ فارسی عمید
(سَ بَ)
چاه دورقعر. (آنندراج). چاه ژرف. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(شُ بَ)
بمعنی شهب است. (منتهی الارب). رنگ سپیدی بر سیاهی غالب آمده. رجوع به شهب شود
لغت نامه دهخدا
(شُ بَ)
از قرای حوران است و مویز شهبی به این مکان منسوب است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
ترس. (ناظم الاطباء) (دهار) : رهبه لا رغبه آن جماعت را در ترشیز بگذاشت. (تاریخ جهانگشای جوینی) ، الرهبه فی الدعا،ان تلقی کفیک فترفعهما الی الوجه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
جرجی ابراهیم. او راست: نزهه الطلب فی علم المغانی و الطرب، در 22باب، و حواشی جامعی درباره موسیقی مصر و شام و بغداد بدان کتاب نوشته است. (از معجم المطبوعات مصر)
لغت نامه دهخدا
(ذِ هََ بَ)
باران ریزه یا باران بسیار. (منتهی الارب). باران که زمین خراب کند. (مهذب الاسماء). ج، ذهاب
لغت نامه دهخدا
(تَ لَقْ قُ)
رهب. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از ناظم الاطباء). ترسیدن. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 54) (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). رجوع به رهب شود
لغت نامه دهخدا
(قَ هَِ بَ)
سپید که بر وی تیرگی باشد. (منتهی الارب). رجوع به قهب شود، کوه بزرگ و گویند دراز، شتر کهنسال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قهب شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ هََبَ)
ذهب. زر، یکی زر، قطعۀ زر. پارۀ زر. قراضۀ زر. شکالۀ زر
لغت نامه دهخدا
(صُ بَ)
سرخ سپیدی. (منتهی الارب). سرخی که در موی سر مردم باشد و سرخی که با سفیدی موی اشتر آمیخته بود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(لُ هََ بَ)
قبیله ای است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ / نُ بَ)
غارت. (غیاث اللغات). نهبه. رجوع به نهبه شود.
- نهبه کردن، غارت کردن. تاراج کردن:
می رود با تو که یابد عقبه ای
که تواند کردت آنجا نهبه ای.
مولوی.
، دریافت. ادراک. فهم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ بَ)
سپیدی مایل به تیرگی یا سیاهی یا تیرگی که به سیاهی زند، یا رنگی است خاص شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازناظم الاطباء). تیرگی به سیاهی آمیخته، یا رنگی است خاص شتر را. (از اقرب الموارد). ابوعمرو گفت که کهبه رنگی غیرخالص است خاصه در سرخی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَبَ)
مؤنث قهب بمعنی سپید که بر وی تیرگی باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قهب شود
لغت نامه دهخدا
(زُ بَ)
زهب. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
مهمات و ساز و برگ سپاه. (از دزی ج 1 ص 608)
لغت نامه دهخدا
(اُ بَ)
ساز و ساختگی کار. ج، اهب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اهبت. و رجوع به اهب و اهبت شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
آهخته
لغت نامه دهخدا
(هَِ لَ)
تأنیث آهل.
- دار آهله، سرای آبادان. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(قُ بَ)
سپیدی مایل به تیرگی. و قال الاصمعی غبره الی سواد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قهبه و قهب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آهته
تصویر آهته
آهخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهبه
تصویر اهبه
ساز و برگ، سازگاری ساز برگ بسیج، سازگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذهبه
تصویر ذهبه
خرده زر ریزه باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهبه
تصویر رهبه
ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبه
تصویر آبه
لیزابه و لعابی که توام با جنین از شکم مادر برآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهبه
تصویر کهبه
رنگ تیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهبه
تصویر سهبه
باد چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهبه
تصویر شهبه
رنگ خاکستری، چیرگی سپیدی بر سیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قهبه
تصویر قهبه
سپیدچرک ماچه خر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهبه
تصویر لهبه
تشنگی، سپیدی ناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبه
تصویر هبه
آنچه که ببخشد، جایزه، عطیه
فرهنگ لغت هوشیار