جدول جو
جدول جو

معنی آنومیا - جستجوی لغت در جدول جو

آنومیا
(نُ)
لالۀ کوهی. شقیقهالنعمان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آندیا
تصویر آندیا
(دخترانه)
نام همسر بابلی اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سومیا
تصویر سومیا
(دخترانه)
محبوب، دوست داشتنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آنیا
تصویر آنیا
(دخترانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
ماده ای سیاه رنگ شبیه قیر که با آن اجساد مردگان را نگه داری می کنند، خوپخین
فرهنگ فارسی عمید
اکسید آلومینیوم که در خاک وجود دارد و به حالت متبلور و به شکل های گوناگون چون لعل، یاقوت، زمرد و زبرجد نیز دیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نومید
تصویر نومید
ناامید، آنکه امید به نتیجۀ کاری یا حصول چیزی ندارد، درمانده، مایوس، بیچاره
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نُو)
نومید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
حنوط کردن اجساد مردگان با بعضی داروهای بلسانی به طریقۀ مخصوص به نحوی که به همان حالت طبیعی و بدون فساد و تعفن خشک شود و باقی ماند چنانکه در قدیم معمول مصریها بوده است، (از ناظم الاطباء)، ورجوع به مومیاکاری و مومیایی کردن شود، مصریان قدیم در حنوط کردن اجساد مردگان مهارت تام داشتند و طریقۀ حنوط کردن این بود که نخست نعش میت را شکافته، امعاء و احشاء و دیگر اعضای درون او را بیرون آورده جای آنها را با ادویه و عطریات از قبیل مروکاسیا و زفت می انباشتند و اینها رطوبت بدن را به خود جذب کرده، جسد را از فساد نگاه می داشتند، سپس بیرون جسد را نمک باروت پاشیده و یا هفتاد روز در محلول نمک باروت می گذاشتند، سپس بیرون آورده در کتانی که با عطریات و ادویۀ خوشبو پرورش یافته بود پیچیده در تابوتی از چوب جمیر یا سنگ می نهادند، بسا می شد که هیأت و ترکیب شخص میت را بر زبر تابوتش نقش کرده تابوت را در دیوار خانه کار می گذاشتند و سالهای دراز برای یادگاری و دید و بازدید خویشان و منسوبان باقی بود، از آن پس آن را در محلی که از سنگ در زیر زمین ترتیب داده بودند می گذاردند که از دو تا سه هزار سال بدون عیب و نقص می ماند، اجساد یعقوب و یوسف را برای اینکه باقی مانده به زمین موعود آورده شود حنوط و مومیایی کردند، (از قاموس کتاب مقدس)، جسدی که به طریق مذکور خشک کرده باشند و خوپخین نیز گویند، (ناظم الاطباء)، جسد حنوطشده، جسد مومیایی شده، (یادداشت مؤلف)، و رجوع به مومیایی و مومیایی کردن شود، نام دارویی سیاه که برای حفظ اجساد مردگان از پوسیدگی و گندیدگی و زوال و نیز برای معالجۀ برخی از امراض به کار بردندی، مومیایی، (از یادداشت مؤلف)، به لغت یونانی به معنی حافظالاجساد است و به فارسی مومیایی نامند و آن را عرق الجبال نیز نامند و بهترین اوسیاه براق است که بوی بد نداشته باشد و ارسطو فرموده که بهترین او آن است که چون جگر گوسفند را در گرمی ذبح با ریزۀ نی شکسته شق کرده بر آن بمالند التیام یابد، مقوی دل و اعضای ظاهری و باطنی و مفرح و محلل مواد بارده و مخفف رطوبات و رعشه و لقوه و معین باه و تسکین دهنده بسیاری از امراض دیگر است، (از تحفۀ حکیم مؤمن)، در دیگر ولایات به کوه برانس از توابع اندلس معدن گوگرد است مومیای معادنش بسیار است، آنچه در ایران است معدن به دیه آیی از توابع شبانکاره کوهی است که از او قطرات فرومی چکد و چون موم منجمد می گردد و آن را موم آبی گفته اند مومیائی اسم علم آن شد، (از نزههالقلوب ج 3 ص 207)، دو قسم است: قسمی از آن مومیایی معدنی است و بهترین این قسم، مومیایی دارابجرداست و آن از چشمه به دست می آید هر سالی سی الی شصت مثقال و سخت عزیزالوجود است و ملوک ایران بدان فخر کنند چنانکه ملوک روم به گل مختوم و ملوک چین به راوند و ملوک هند به هلیله، و در صنعای یمن و جاهای دیگر نیز به دست می آید، نه بدین خوبی، و آن از ادویۀ قلبیه باشد و نیز در جبر کسر به کار برند، و قسم دیگرآن مومیایی قبوری است و آن ماده ای بوده است که مصریان مردگان خود را بدان آغشتندی تا از گندیدن و پوسیدن اجساد منع کند و امروز کس نداند آن چه بوده است، دارویی باشد چون قیر که شکسته و خسته را بدان بندند از تن آدمی و نیز ترسیده را حبی از آن خورانند به جای آمدن دل را، (یادداشت مؤلف)، دارویی سیاه یا قهوه ای که بدان مرده را حنوط کنند، مادۀ قهوه ای یا سیاه رنگ نیم جامد که در نتیجۀ اکسیده شدن هیدروکربورهای نفتی در شکافها و شکستهای طبقات زمین که در مجاورت ذخایر نفتی زیرزمینی هستند، پیدا می شود، مومیا در حقیقت یک نوع قیر طبیعی است که غالباً مخلوط با شن و خاک می باشد و بنابراین نوعی اسفالت طبیعی همیشه در محلهایی که مومیایی پیدا می شود به وجود می آید، مومیایی در 100 درجه حرارت ذوب می گردد و وزن مخصوصش در حدود 1/2 است، در ترکیبش علاوه بر هیدروکربور اکسیژن و ازت گاهی گوگرد هم وجود دارد، از حل کردن مومیایی در روغن، مادۀ نرم و خمیری شکلی به دست می آید که سابقاً روی پوست بدن در نقاط ضربه دیده می مالیدند، مومیایی، قیر طبیعی، زفت رومی، عرق الجبال، قیر معدنی، زفت، زفت یابس، زفت البحر، حمر، کفرالیهود، قفرالیهود، آسفالت معدنی، آسفالت، مومیایی اخیر در غارهای بعضی کوهها (از جمله کوههای بهبهان و فارس و لرستان و سواحل دریای مغرب) از شکافهای سنگها بیرون آید و بهترین آن سیاه براق است که بوی بدی نداشته باشد، شرب محلول آن رادر روغنها و ضماد آن را جهت شکستگی اعضا و بیرون رفتن مفاصل و کوفتگی و پاره شدن عصب و عضله در طب قدیم تجویز می کردند، در عهد صفویه مومیایی فارس ممتاز بود و تمام محصول آن که از کوهی نزدیک جهرم به دست می آمد متعلق به شاه بود و او یا آن را می فروخت و یا به رسم هدیه برای حکام و بزرگان و پادشاهان دیگر می فرستاد، و رجوع به مومیایی و نیز رجوع به آنندراج شود،
- مومیای کوهی، قفرالیهود است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، رجوع به قفرالیهود شود
لغت نامه دهخدا
موضعی است در بقعۀ کوفه، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
شهری بر مصب ّ رود اروله
لغت نامه دهخدا
(نُ وی)
آنوبیس
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بر وزن مجوسیان، شقایق را گویندو آن نوعی از لاله باشد و در صحاح الادویه به همین معنی به اسقاط نون آخر ’انومیا’ آورده است و گفته است که این لغت رومی است، والله اعلم. (برهان) (آنندراج) ، انس گیرنده. (ناظم الاطباء). خوگرفته شده. (غیاث اللغات). همدم و غمخوار و مصاحب. (غیاث اللغات). همدم و یار و رفیق و دوست و مصاحب، هم خو و هم طبع و هم خصلت. (ناظم الاطباء) :
خود باش انیس خود مطلب کس که پیل را
هم گوش بهتر ازپر طاوس پشه ران.
خاقانی.
- انیس اعضا، کنایه از چشم است. (انجمن آرا) (هفت قلزم) (آنندراج) (برهان).
- ، اشاره به محبوب و مطلوب نیز هست. (هفت قلزم) (برهان) (آرای ناصری) (آنندراج).
، هرچیز مأنوس. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، کسی. (منتهی الارب). احد. (مهذب الاسماء) : ما بالدار انیس ای احد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، در خانه کسی، احدی نیست، خروس. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
هزوارش امه خادمه و پرستار است
لغت نامه دهخدا
(نُ)
بیونانی اشراس است. آنویس
لغت نامه دهخدا
تصویری از انومیان
تصویر انومیان
آردم از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنونیم
تصویر آنونیم
فرانسوی بی نام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنمی
تصویر آنمی
فرانسوی کم خونی از بیماریها
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی سیمک زنگ یکی از ترکیبات آلومینیوم که در طبیعت بصورت بلورین موجود است. و معمولا آنرا از تصفیه بکسیت بدست میاورند. آلومین حاصل گردیست سفید و زیر انگشتان نرم و در 2040 درجه حرارت ذوب میشود
فرهنگ لغت هوشیار
دارویی که مرده را بدان حنوط کنند مومیایی. توضیح مصریان قدیم در حنوط کردن اجساد مردگان مهارت داشتند و طریقه حنوط کردن این بود که نخست نعش میت را شکافته امعا و احشا و دیگر اعضای درون او را بیرون آورده جای آنها با ادویه و عطریات از قبیل مروکاسیا و زفت می انباشتند و اینها رطوبت بدن را بخود جذب کرده جسد را از فساد نگاه می داشتند سپس بیرون جسد را نمک باروت پاشیده و یا هفتاد روز در محلول نمک باروت میگذاشتند آنگاه بیرون آورده در کتانی که با عطریات و ادویه خوشبو پرورش یافته بود پیچیده در تابوتی از چوب جمیر یا سنگ می نهادند یا مومیای انسانی، جسد حنوط شده، ماده ای قهوه یی یا سیاه رنگ و نیم جامد که در نتیجه اکسیده شدن هیدرو کربورهای نفتی در شکافها و شکستهای طبقات زمین که در مجاورت ذخایر نفتی زیر زمینی هستند پیدا میشود. مومیایی در حقیقت عبارت از یک نوع قیر طبیعی است که غالبا مخلوط با شن و خاک میباشد و بنابراین نوعی آسفالت طبیعی همیشه در محل هایی که مومیایی پیدا میشود بوجود میاید. مومیایی در 100 درجه حرارت ذوب میگردد و وزن مخصوصش در حدود 2، 1 است. در ترکیبش علاوه بر هیدروکربور اکسیژن و ازت و گاهی گوگرد هم وجود دارد. از حل کردن مومیایی در روغن ماده نرم و خمیری شکلی بدست میاید که سابقا بر روی پوست بدن در نقاط ضربه دیده میمالیدند قیر طبیعی زفت زومی عرق الجبال قیر معدنی زفت زفت یابس زفت البحر حمر کفرالیهود قفرا لیهود آسفالت معدنی آسفالت. توضیح مومیای اخیر در غارهای بعضی کوهها (از جمله کوههای بهبهان و فارس و لرستان و سواحل دریای مغرب) از شکافهای سنگها بیرون آید و بهترین آن سیاه براق است که بوی بدی نداشته باشد، شرب محلول آنرا در روغنهاو ضماد آنرا جهت شکستگی اعضا و بیرون رفتن مفاصل و کوفتگی و پاره شدن عصب و عضله در طب قدیم تجویز میکردند. در عهد صفویه مو میایی فارس ممتاز بود و تمام محصول آن که از کوهی نزدیک جهرم بدست میاید متعلق به شاه بود و او یا آنرا می فروخت و یا برسم هدیه برای حکام و بزرگان میفرستاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نومید
تصویر نومید
مایوس، خائب، محروم، ناامید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمونیا
تصویر آمونیا
فرانسوی نوشاهکه از آمیزه های نوشاهک که در سپید گری به کار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلومین
تصویر آلومین
یکی از ترکیبات آلومینیوم که در طبیعت به صورت بلورین موجود است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نومید
تصویر نومید
((نُ))
ناامید، مأیوس
فرهنگ فارسی معین
ماده ای سیاه رنگ شبیه قیر که اجساد مردگان را با آن آغشته می کردند تا از تجزیه شدن آن جلوگیری کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلومین
تصویر آلومین
سیم کزنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آمونیا
تصویر آمونیا
نوش آهکه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آنونیم
تصویر آنونیم
بینام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نومید
تصویر نومید
ائیاس، آئسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آنمی
تصویر آنمی
کم خونی
فرهنگ واژه فارسی سره
حنوط، مومیایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دلسرد، مایوس، ناامید، ناکام، وازده
متضاد: امیدوار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قسمت کلفت میل چوبی آسیا که پره هایی به آن وصل شود
فرهنگ گویش مازندرانی
صوتی که به واسطه ی آن، گالشان در جنگل یکدیگر را صدا کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
ابر سیاه
فرهنگ گویش مازندرانی